تحفه تبریز
چند روز پیش، یک قالی ابریشمی از تبریز فرستاده بودند، دوازده متری (فکر کنم.)، 60 رجی با تار و پود ابریشم، جنس گرهها (پرز قالی) هم از ابریشم، نقشه هم قابقابی بود. (چرا یادم نمیآید قابقابی در اصل برای چه طرحی به کار میرود؟! چرا فکر میکنم قابقابی درست نیست؟) یعنی طرحش خشتی بود. اما با کلاستر از خشتی بود. آنقدر با کلاستر بود که لطفا به نقش خشتیهای چهارمحال یا بیرجند اصلا فکر نکنید و به همان قابقابی* فکر کنید که بهتر است. حاشیه سیرتر از قرمزی بود که از قرمز دانه به دست میآید یعنی در عمل رسیده بود به ارغوانی تیره. خوشرنگ بود، نقششش هم معمولی بود. همین نقش معمولی که با شاه عباسی وسط و برگ دو طرف نقش میکنند که تکرار هم میشود. بعد حاشیه کتیبه بافته بودند. یک شعر از سعدی بود با خط خوش نستعلیق، زمینه کتیبهها هم سیاه بود. خط نوشتهها را که نستعلیق بود خیلی خوب در آورده بودند. شعر دور به دور قالی بافته شده بود. بعد هم زمینه بود که پوشیده از قابهای هم شک و هم اندازه بود که هر قاب یک نقش داشت. رنگ مسلط سبز بود. سبز زیاد خوشرنگی نبود، میزد به زیتونی، زیتونی زیتونی هم نه، سبز علفی متمایل به زیتونی!
آقای الف دوست حاج آقاست. یک تاجر بدقلق که اصولا هیچ کس الا خودش را قبول ندارد. فرش را از تبریز برای کسی فرستاده بودند. اما خود آن شخص ایران نبود، رفته بود خارج از ایران و نمیدانستند کی برمیگردد. نه میتوانستند مال مردم را همینجور نگه دارند و نه دلشان میآمد فرش را پس بفرستند. یعنی اینکه حاج آقا میخواستند همینجا توی مشهد فرش را عروس کنند که برنگردد تبریز که میگفتند حیف است. آقای الف را صدا زده بودند که بیاید فرش را ببیند که بپسندد که بخرد که اصولا کمتر کسی توی بازار دل و جگر خریدن چنین تحفههایی را دارد الا همین آقای الف.
یک چیز را یادم رفت که بگویم. نقش را به جای ته به سر سربه ته بافته بودند. یعنی به جای اینکه مثل همیشه از پایین نقشه که میشود پایین فرش شروع به بافت کنند، برعکس از بالا کار را بافته بودند که مرسوم نیست اما عیب هم محسوب نمیشود و بنا به قول حاج آقا در اصل این کار برای بهتر دیده شدن طرح و نقشه است.
خلاصه اینکه آقای الف کلی دور فرش چرخیدند و کار را دیدند و از حاشیه تعریف کردند که حسن قالی است و رنگ سبزش** را پسندید که خوب است و چنین و چنان. ما همگی بد قلقی آقای الف دستمان بود و منتظر که عیب از کدام سوراخ غیب میرسد و بالاخره از زیر بغل این شاهکار ترو تمیز چه چیزی در میآید.
چی در آمد؟

چهارتا از قابهای فرش یک نقش داشتند. (لابد برای بالاتر رفتن کیفیت بصری طرح.) اما درست طرح همین قابها نقش یک پلنگ یا ببر بود که روی یک تپه کنار یک درخت ایستاده بود. بین آنهمه جاه و جلال و ویژگیهای چشمگیر بافته شدن این جناب درندهخو همه چیز را برد زیر سوال. آقای الف فرمودند که خارجیها (که ای مرده شور ریختشان را ببرد!) در فرش حیوان درنده نمیپسندند.
در نتیجه طراحان عزیز حواستان باشد، نقش جانوری میکشید، لطفا فقط جانوران ملوس گوگولی از قبیل اسب و آهو و غزال و ... بکشید که دوستان بپسندند و با آنهمه تعریف و تمجید حاج آقا، آقای الف نتواند برای فرش عیب بتراشد.
* در این نقشه قابها پهلو به پهلو زمینه فرش را میپوشانند و هر قاب طرحی مجزای از دیگر قابها را در خودجای میدهد. درمورد نقش خشتی که بیرجند و چهارمحال میبافند و اصلش بختیاری است قواعد مشخصتری وجود دارند. یعنی نقش قابها یا گل است یا درخت سرو یا نقش جقه. اما در این نقش قابقابی از قانون همیشگی پیروی نشده بود و تنوع طرح زیاد بود و کلا طرحها نو بودند.
** رنگ سبز رنگ مرسوم در قالیها نیست دلایل زیادی میتواند داشته باشد. یک کارشناس فرش آمریکایی جایی نوشته بود، دلیل به کار نبردن رنگ سبز این است که مسلمانان آن را رنگ پیامبر میدانند و نمیپسندند که زیر پا بیفتد. اما من فکر میکنم دلیل اصلیاش این است که رنگ سبز نقش فرش را گشاد و ولنگار میکند طوری که فرش و نقشش منسجم به نظر نمیرسد و آدم فکر میکند همین الان است که نقش از فرش بریزد بیرون و پخش بشود کف اتاق.