آیا من فرصت کردم که باز هم بروم و روی کاری که خشک شده است، رنگ بگذارم؟ خیر. تا همین حاضر مشغول نوشتن بودم. خاصیت نوشتن همین مشغولیت است که باعث میشود از آن دوری کنم. اینجا نوشتن هم البته خوب بود. اینجا نوشتن همیشه خوب است. ایده آمد برای اسم نمایشگاه که خام است. پوستر نمایشگاه را یک هفته قبل می‌گذارم اینجا. در حال حاضر که البته نه از پوستری خبری هست و نه نمایشگاه اسم دارد و نه حتی همه کارها آماده است.
سوای این‌ها چه می‌کنم؟ زندگی
اتفاق‌های خوبی و بد زندگی رج می‌خورند و من جان سالم به در می‌برم یا تا این لحظه به در برده‌ام.
امسال سال جمع‌بندی است. کارهایی که در پنج سال گذشته انجام داده‌ام و به نظر آشفته می‌رسد، بی‌آنکه به هم ربط داشته باشد که از نظر من دارد و داشته است را جمع می‌کنم و سروسامان می‌دهم یا امیدوارم که بتوانم سروسامان بدهم.
فرش کم می‌بینم، مگر در اینستاگرام (!) و کمتر در مورد فرش می‌خوانم و کتاب حصوری همچنان سر طاقچه باقیمانده است اما دست آخر همه این‌ها قرار است به سمت فرش برگردند.
ما هنوز خمسه نظامی می‌خوانیم و بالاخره رسیدیم به هفت پیکر! و خوش‌ترین شنبه‌های هفته را داریم. تا داستان بهرام و دختر روم را که قصرش/گنبدش طلائی بود و سهمش روز یکشنبه را هفته پیش خواندیم و شنبه‌ای که می‌آید تا چهارشنبه را می‌خوانیم که اگر اشتباه نکنم باید سهم گنبد فیروزه باشد.
نظامی که تمام بشود قرار است تاریخ بیهقی را بخوانیم. چند ماهی از خواندن این کتاب نمی‌گذرد اما من از حالا ذوق جمعی خواندنش را دارم. تجربه خوبی است. چرا تا به حال چنین نکرده بودیم/بودم؟
اگر اصفهان زندگی می‌کنید یا ممکن است دو هفته اول مرداد ماه را اصفهان باشید، اهل نقش جهان رفتن هم اگر هستید، من در این تاریخ در گالری کوثر، دو قدم آن طرف‌تر از عمارت عالی قاپو، طبیعتاً در نقش جهان، نمایشگاه دارم. خواستید فرشها را به روایت من ببینید سری هم به آنجا بزنید.
نمایشگاه هنوز اسم ندارد اما یک برنامه مشخص دارد که از کار پژوهشی گرفته شده است که انجام می‌دهم و تابع یک برنامه طولانی است و این نمایشگاه را شاید بتوانیم اولین گام از آن برنامه بدانیم، شاید پیش طرحی خام از یک کار بزرگ‌تر.
آن رنگ گذاشتن‌ها و خشک نشدن‌ها هم از باقیمانده انجام ناشده کارهای همان نمایشگاه است. کارهایی که اتودشان را زدم اما رنگ گذاشتن یا تکمیل‌شان باقی مانده است و این هفته‌های آخر تا نمایشگاه تکمیل‌شان می‌کنم.
امروز را "روز به روزرسانی وبلاگ‌های غمگین فراموش نشده" می‌نامم و سعی دارم گردوخاک هر دو وبلاگ را اندکی بتکانم!
روی کارم رنگ گذاشتم و تا رنگ قبلی خشک نشود نمی‌توانم رنگ جدید بگذارم. این وضعیت احتمالاً تا وقت تمام شدن کار ادامه پیدا خواهد کرد. در نتیجه قصد دارم این فاصله‌ها را با به روز کردن وبلاگ پر کنم.
