فرش بخشایش

فرش بخشایش

به عکس فرش هریس، فرشهای بخشایش همیشه مجموعه شگفت انگیز و سخاوتمندانهای از رنگهای آبی را به ما نشان میدهند.
این دو عکس را هم از حراجی پست پیش برداشتم.
برچسبها: این آبیهای دوست داشتنی, فرش بخشایش

فرش بخشایش

به عکس فرش هریس، فرشهای بخشایش همیشه مجموعه شگفت انگیز و سخاوتمندانهای از رنگهای آبی را به ما نشان میدهند.
این دو عکس را هم از حراجی پست پیش برداشتم.

فرش هریس
"این آبیهای دوستداشتنی" این بار از نوع هریس...
آیا میتوانم ادعا کنم چنین رنگی، این رنگ آبی، در بافتههای هریس چندان مطلوب نیست؟ و با یک بافته تقریباً تحفه، به لحاظ رنگبندی، روبهرو هستیم؟
فکر کنم بتوانم.
کل کاتالوگ را اینجا ببینید.
بقیه فرشهای هریس را میتوانید پایین همین پست و با استفاده از برچسب "فرش هریس" ببینید و مقایسه کنید.

فرش قفقاز
واکنش خوانندگان این صفحه نسبت به "این آبیهای دوست داشتنی" همیشه برای من عجیب بوده...
فرش قفقاز - جنوب شرقی منطقه قفقاز - نیمه دوم قرن نوزدهم - 108 × 265
حافظه تصویری باز هم فرمودند که این فرش آشناست.

فرش کلیایی - 102 × 189 - حدود 1900 میلادی
این حاشیههای پهن سادهباف دوربهدور فرش را در دو منطقه دیگر میشود دید، اول فرشهای بخشایش و دوم فرشهای آقای پدر! آقای پدر عاشق این حاشیههای پهن خالیباف! دور به دور فرش است. حتی دیده شده است گلیمبافهای پهن سادهباف کاملاً سفید بینقش و نگاری را دور به دور فرش و با جسارت کامل کار کرده است! و منتظرم روزی عکسی از یکی از کارهایش برایم بفرستد که عرض گلیمباف دوربهدور با عرض خود فرش برابر باشد!!!
هر چقدر هم سعی کردم با متوسل شدن به اصول ترکیب بندی و مبانی فرم زیر پایشان را خالی کنم، آقای پدر تن نداد (من هم مثل گذشتگان فرشبافم چنین خالی بافیهایی را دوست ندارم و به چشمم کاملاً غریبه هستند.)
گاهی به نظر میرسد این فضای خالی، در قیاس با هنرِ؟؟؟ بگوییم خاورمیانه یا هنر ایران یا هنر اسلامی یا اصلاً هنر هندواروپایی (نمیدانم کدامیک میتواند درستتر باشد) عاریتی باشد. این هنرهایی که اسم بردم، همگی از فضای خالی واهمه داشتهاند! و آخر کار پیچِ بندی یا گوشه گلی یا تیزی برگی را میکشاندند به فضای خالی و پر میشد. بعد ناگهان در فرشی مثل بخشایش یا اصلاً همین کلیایی سروکله آنها پیدا میشود.
و... صد البته نقش قاب قرآنی کف ساده کرمان که صددرصد عاریتی و وارداتی و محصول فرشبافی خارجی در آن منطقه از ایران است!
فکر کنم روی وبلاگم فقط یک کلیایی دیگری داشته باشم.
با اینکه این فرش را هم از روی کاتالوگ حراجی چند پست پیش برداشتم، بسیار برایم آشنا بود، یک وقت دیدید برگشتید عقب و روی همین وبلاگ جای دیگری و در پست دیگری گذاشته باشمش. اگر بود آگاهم کنید.
پینوشت شبانه: من از صبح که این عکس را گذاشتهام اینجا، مدام برمیگردم و نگاهش میکنم و با خودم میگویم یعنی از خودم میپرسم... چرا این فرش به چشمم کردی نمیآید... و طبعاً نمیفهمم چرا کردی بودنش به چشمم راست نمیآید، اگر نوشته بود بختیاری یا حتی نوشته بود قفقازی شاید اینقدر ذهنم گرفتارش نمیشد اما کردی؟؟؟!!! فکر کنم فقط کلگی بودنش را به کردی بودنش قبول دارم و بس.
عکس این آبی قشنگ را هم از صفحه اینستاگرام مردم برداشتم. فرش ملایر است. میگذارمش اینجا که صبح جمعه شما هم مثل صبح جمعه من با دیدن این دلفریب صبح خوشی باشد/بشود.
بافندگان و رنگرزان ملایر بافنده و رنگرز نبودند، جادوگر بودند.
جنوب غرب قفقاز
حالا که من اینهمه قالیچه نقش محرابی به شما نشان دادم و هزار قصه، راست و دروغ، به هم بافتم، این دفعه نوبت شماست که به من بگوئید در مورد یک چنین بافتههائی که به نظر میرسد در دو طرف فرمی شبیه به محراب دارند، (در قیاس با نمونههای محرابی در همین مناطق) چه فکر میکنید و چه نظری دارید؟
حراجی که این عکس را گذاشته است، از عنوان prayer rug برای توصیف بافته استفاده کرده است (و خب... دست کم شما میدانید که من با این عبارت و اصطلاح خصومت شخصی خانوادگی پیدا کردهام! بس که از یک دم به کار بردنش برای هر قالیچهای کاری مهمل و بی معناست) و بسیار دیدهام که در مورد نمونههای مشابه غیرقفقازی یا به عبارتی قالیچههای غیرقفقازی که آنها هم دو به اصطلاح طاق محراب در دو طرف دارند هم این کار را میکنند و آنها را هم با عنوان قالیچه نماز معرفی میکنند. بگویم این نوع بافتهها همتای ایرانی ندارد؟
اگر عفت کلام اجازه میداد توضیح میدادم که چطور میشود که اینچنین بافتهای نمیشود که قالیچه نماز باشد! حالا بیایید بگوئید هر چه این خارجیها میگویند وحی مُنزَل است و ما هم باید پشت سرشان نماز بخوانیم. اینطور؟ میشود؟

فرش یزد - میانه قرن بیستم
440×360 cm
این فرش هم از حراجی عکس پایین برداشته شده است.
فرش کاشان - نیمه دوم قرن نوزدهم - تمام ابریشم، پرز: پشم - 180 × 271 سانتیمتر
من عکس را از سایت جوزان برداشتم ولی این بافته هم مربوط به حراجی وین دو پست قبل میشود در این آدرس که امکانی برای برداشتن عکس از روی سایتشان نیست! کاتالوگی هم برای دانلود نیست ولی میتوانید عکس بافته ها را به صورت آنلاین ببینید.
طبق گفته سایت جوزان شعر دور به دور از سعدی است که هست و شعری است که با این بیت شروع میشود
درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند جهان جوان شد و یاران به عیش بنشستند
میتوانید در این صفحه از گنجور شعر کامل را بخوانید.
ولی سایت جوزان به چیز دیگری هم اشاره کرده است:
بالای درخت کتیبهای هست که ترجمه انگلیسی متن کتیبه را نوشتهاند: "Order of Majesty Esmeil Waba Yahudi Irani" که اصلش احتمالاً باید چیزی باشد با این عنوان که "به فرمایش اسماعیل وبا؟ وابا؟ بابا؟ یهودی، ایران" من هر چه سعی کردم فقط کلمه فرمایش را تشخیص دادم و ایران و اسمعیل را ولی باقی را نتوانستم ببینم؛ کلمه یهودی را که اصلا تشخیص ندادم.
در این بین البته آن کلمه یهودی برای من بیشتر از بقیه اهمیّت پیدا کرد. پیش از این خواننده گرامی به ارتباط قالیچههای محرابی و یهودیان یا کلیمیان اشاره کرده بودند و من هم متنی را ترجمه کردم که اینجا گذاشتم اما هنوز رابطه یهودیان با قالیچه محرابی برایم روشن نیست. چرا یک یهودی باید سفارش یک قالیچه محرابی بدهد؟ با تأکید بر اگر و مگر قالیچه نماز بودنِ قالیچههای محرابی که البته من به کل این قضیه را با آن عمومیّت پرزرق و برقش رد میکنم.

فرش قفقاز - فرش شیروان - حوالی 1880 میلادی - 173 × 86 سانتیمتر
من که برای آن آبی ابرش خوش رنگ زمینه و قد دیلاق و تنوع نقوش از نقوش جانوری مثل نقش سگ یا بز و پرنده تا درخت و بته و فرمهای مربعی شکلی که عموماً در اندازهای کوچکتر بافته میشوند و بیش از قفقاز در قالیچههای محرابی بلوچ میبینیم (و در جای دیگری نمیبینیم)، غش کردم، شما را نمیدانم. آرایش نقوش در زمینه این بافته آشفته است و از آن نظم و ترتیب و قاعدهای که عموماً در بافتههای این منطقه و قالیچههای محرابی میبینیم، خبری نیست.
آرایش نقوش زمینه مصداق واقعی از هر دری سخنی است. آن هشت ضلعیهای پایین زمینه، ردیف بالای فرمهای صلیبی شکل را هم عموماً در بافتههای بلوچی بیشتر از پسرعموهای قفقازیشان میبینیم.
MARSALI, CAUCASUS RUNNER, CIRCA 1870
این سه عکس آخر از پستهایی بودند که خرداد ماه ذخیره کرده بودم و ارسالشان نکرده بودم شاید ترجیح داده بودم، مطلب مرتبطی بیابم و بعد اینها را بگذارم که نیافتم. این آخرین عکس از نمیدانم کدام حراجی است که خرداد ماه/ژوئن برپا شده بود و عکسهایش را برداشتهام.
فرش همدان
فرش توضیح چندانی نداشته و فقط عبارتی در توصیفش آمده است که هیچ معادلی برایش، دست کم در ذهن من نیست.
rug probably woven by the Kurdish Karagos tribe in this area
نظری و اطلاعی در مورد این طایفه کردی Karagos که در استان همدان زندگی میکنند و احتمالاً باید جایی بین نهاوند و کرمانشاه باشد (فکر کنم کردها در استان همدان در این نقطه ساکن هستند)، ندارم.
MANASALI, SHIRVAN AREA, AZERBAIJAN, CIRCA 1860
چیزی که همیشه برای من در مورد این دسته از بافتهها عجیب و قابل توجه بوده و خواهد بود، پیروی و وفاداری بیقید و شرطشان از ساختاری معین است. گاهی اوقات به نظر میرسد نقوش با کمترین تغییری و تبدیلی در ساختاری کاملاً روشن و معین بافته میشوند و گویی تمامی بافندگان این دسته بافتهها در کل این منطقه، به دلیلی نامعلوم، بیقید و شرط از قاعدهای کاملاً روشن پیروی میکنند. (این بی قید و شرط بودگی را عموماً در عملکرد بافندگان دیگر مناطق یا بافندگان همین منطقه اما در مواجهه با نقوش دیگر نمیبینیم و بارها در همین وبلاگ شواهد بسیاری را از این –گاهی- خیرهسری بافندگان آوردهام). در این دسته بافتهها تغییرات بسیار اندک هستند و گاهی، فقط گاهی، رنگها اندک تغییری را نشان میدهند و به نظر میرسد بافنده، هنگام بافت این دسته بافتههای آیینی*** (تنها اسمی که بعد از پنج سال کار کردن میتوانم با خیالی آسودهتر به این دسته از بافتههایی بدهم که به اشتباه به قالیچه نماز شهرهاند)، به دلیلی نامعلوم حتی دیگر پیرو تخیل خود نیز نیست و تنها آن چیزی را میبافد که باید ببافد.
چرا؟ هنوز نمیدانم.
*** آیینی از آن جهت که معتقدم اساس شکل گیری این بافتهها و کاربرد بعدیشان ارتباط مستقیمی با اجرای آیینی داشته است که در صد یا دویست سال گذشته به اشتباه نماز تلقی شده است. به عبارت دیگر عدم وجود تفاهم متقابل، کارشناسان خارجی را به نقطهای سوق داده است که این دیدگاه غلط را رواج دادهاند که این بافتهها –بنا به وجود شباهتهای قرینه با محرابها- قالیچه نماز هستند؛ در صورتی که چنین نیست. در پایان نامه فوق لیسانسم نشان دادهام که این بافتهها ارتباطی بیبدیل و مشخص با مرگ دارند. کاربرد آیینی این بافتهها هیچ ارتباطی با نماز و برپا داشتن نماز ندارد. این دسته بافتهها – با در نظر گرفتن اندازه بزرگی که دارند- برای گذاردن نماز هیچ کاربردی نداشتهاند و ندارند. به عبارت دیگر بافتههایی که برای برپا داشتن نماز استفاده میشوند، به دلیل کاربری موقتشان که پس از پایان نماز و پاک ماندن عموماً جمع میشوند، بافتههایی کوچک هستند.
از آنجایی که به احتمال زیاد هفته پیش رو را غیبت خواهم داشت، این ورامین را هم ببینید و اجازه بدهید بعد از ویس سری به ورامین بزنیم که در این وبلاگ به استثنای نقش میناخانی در مورد فرشهای این منطقه با ویژگیهای کاملاً خاصش که احتمالاً حاصل همجواری با شاهسونها نیز هست، کمتر حرف زدهایم.
این قالیچه را از بین سه فرشی انتخاب کردم که همگی نقش میناخانی داشتند و زمینه همگی آبی بود؛ آبیهایی که چشم برداشتن از هیچ کدامشان ممکن نیست و با همه این شباهتها هر کدام به شیوه خاص خودش جلوهگری میکند و زیبایی منحصربه فردی متمایز از دیگری دارد.
پینوشت: چرا اینچنین زیبایی؟!
فرش ویس
ویس کجاست؟ نمیدانم. یک وِیس میشناسم که در استان خوزستان است ولی مطمئناً این بافته آنجا بافته نشده است و این وِیس نیست و ویس است!
آخ خ خ خ از آن زمینه سورمهای/کبود یکدست ساده بافش!
... و امّا ویس معادل wis که در حراجیهای انگلیسی و آلمانی دیدهام و ویست که گویا ت غیر ملفوظ است در فارسی که بزرگترین دهستان شهرستان خوانسار است. با شرمندگی تمام، پیش از این نمیدانستم خوانسار عزیزم فرشبافی دارد. هیچ وقت هیچ نمونه فرشی با عنوان و برچسب خوانسار ندیده بودم و مرحوم معماریان -دوست عزیز تازه درگذشتهام [روحش شاد]- به فرشبافی در خوانسار اشاره کرد و قرار بود عکسی از این نمونه بافتهها برایم بفرستد که اجل مهلتش نداد. نمونه کارهای گلپایگان و فریدن را دیده بودم اما هیچ وقت توجه نکرده بودم که نمیشود این دو ناحیه فرشبافی داشته باشد و خوانسار که فاصله چندانی با فریدن ندارد و تقریباً بین این دو قرار دارد، فرشبافی نداشته باشد.
اگر از من میپرسیدید انتظار داشتم این بافته کار جایی در استان همدان باشد و ترکی باف باشد چرا که ویژگیهای طراحی چندان قرابتی با کارهای استان اصفهان و چهارمحال و ارمنی بافهایی که من دیدهام، ندارد و آن آبی روشن دلفریبی که به کار گرفتهاند یا روناسی ملایم حاشیه برای این منطقه بیش از حد ملایم است اما ترنج مسلط و سادهبافی زمینه جایی برای جولان این حدس باقی نمیگذاشت اما باز هم انتظار نداشتم کار جایی در استان اصفهان باشد.
آقای رضاعلی در مورد ویست و این بافته در کامنتها کامل توضیح دادهاند. لطفاً کامنتها را دقیق بخوانید.
پینوشت: یکی از خوانندگانم پرسیده بودند علاقه من به آبیها دلیل خاصی دارد؟ خیر ندارد. صد البته کیفیّت رنگآمیزی خوب نیل در قیمت گذاری مستقیماً اثر میگذارد (در مورد نیل کیفیّت بدش که به عبارتی ابرش میشود هم مطلوب است) اما من که تاجر نیستم و با قیمتها سروکار ندارم و علاقه من به آبیها و کبودها صرفاً سلیقه شخصی است و به عکس باقی موارد در فرش چندانی علاقهای به سرخها و قرمزها ندارم.
فرش بخشایش
عکس فرش را از اینترنت برداشتهام و خاطرم نیست از کجا و مشخصات فرش را فراموش کردهام که بردارم؛ احتمالاً این آبی مسحورکننده بخشایشی هوش و حواس نگذاشته است.
فرش کردی (کلگی) - ایل (طایفه؟) سنجابی - 149 × 304
فکر میکنم باز هم از ایل سنجابی روی وبلاگم عکس باید باشد.
فرش ملایر
در یک کاتالوگ برچسب خورده بود «ملایر». زیاد به ملایر بودنش مطمئن نیستم. رخ و رخسارش شبیه هیچ کدام از ملایریهایی که پیش از این دیدهام، نیست.
این زیبای دلبر را قبلا همینجا گذاشتهام و حالا که در حال برگرداندن آرشیو از دست رفته هستم، دوباره دیدمش و روحم تازه شد. شما هم دوباره ببینیدش که روح شما هم تازه بشود. زمینهاش شبیه آسمان صاف و آبی این روزهای بهاریست.
فرش بخشایش
این دلبر بخشایشی را ببینید که شبیه آسمان بهاری این روزهاست.

آشپزخانه هم مگر میشود به این دلبری!
عکس را البته به بهانه فرشش گذاشتهام. حدس میزنم فرشی که پهن کردهاند که البته گلیم است، کلگی باشد. کلگی را بیشتر از همه کردها میبافند اما در دیگر مناطق هم بافته میشود که به تعبیری هر جا که بروید بازار فرش، میتوانید کلگی پیدا کنید. عرضش از کنارهها بیشتر است و طولش هم به درازی کنارهها نیست. اصولاً هم به واسطه عرض بیشترش برای این فضاها مناسبتر است.
یک توضیح هم در مورد کندههای سقف بدهم که مدلش را جای دیگری دیده بودم و چیزکی در موردشان خواندهام شاید این هم از همان دست باشد. کاری که در اروپا بیشتر رواج دارد و خانهها قدیمی را به کل سرنگون نمیکنند بعضی بخشها را اینطور نگه میدارند از جمله چهارچوبهای چوبی و تنههای درختی که در سقفها به کار رفته است کاری که در خانههای روستایی و شهری ایران هم انجامش میداندند با این تفاوت که ما امروز همه را میریزیم پایین و خانههای نامهربان زشت بینور زمخت میسازیم بیهیچ لطفی و مهری!
اگر فیلم me before you که تازگی گل کرده و دست به دست میشود را دیده باشید، جایی که برای ویلیام آماده کرده بودند هم از همین دست بود، طویلهای بود که چوبهای سقف و داربستهای اصلی هنوز سر پا بود! این هم شاهدش!
عکس دلبر هم از اینترنت است.

فرش به این دلبری دیده بودید تا حالا؟
متأسفانه من همین قدر از فرش را دارم. فرش قفقازی است و عکس را از صفحه اینستاگرام مجله هالی برداشتم و همین قدر بود و عکس را کامل نگذاشته بودند.

Karabakh rug, south west Caucasus, circa 1930s, 8ft. 3in. x 4ft. 2in. 2.51m. x 1.27m.
فرش قره باغ، جنوب غرب قفقاز، زمان بافت: حوالی 1930 میلادی

فرش کرمان، حدود 1920 میلادی
باورم نمیشود که یک روز در کرمان هم این رنگ بافته میشده است. من از این رنگ کرم خاموش هیچ خوشم نمیآید. هر چند باز هم به استناد کرمان بودنش، ظرافت نقشش، کیفیت طرحش و هزار برتری که دارد، هزارهزار برابر به این کرمهای خاموش صورتی لوس امروز تبریز و حومه سر است و برتری دارد.
حراجی اسکینر در این آدرس به قول خودش lotهای حراجی جدید را به نمایش گذاشته است. من از دیروز فرش تماشا میکنم. عکس بالا هم با آن skinner بزرگش از نمونه کارهای این حراجیست. شما هم اگر تماشای فرش دوست میدارید به همان آدرس مراجعه فرمایید.
من همیشه خط کش دست گرفتم و همه چیز را خوب و بد میکنم. این هم یک نمونه... فرق حراجی کاردرست و قدر با حراجی بیخودی همین که حراجی های گردن کلفت هیچ ترسی از نمایش دادن کارهایشان ندارند.
این آبی دوست داشتنی هم یک نمونه کازاک قفقازیست.
همخانه برایم سفال آبی رنگ خریده است با نقش ماهی. قلم نیها بالاخره خانهدار شدند و از شیشه مربا خلاص! سحر عاشق ماهیهاست. شاید در یکی از زندگیهای پیشینش ماهی بوده و ماهی خوشبختی بوده است شاید هم ماهیگیر خوشبختی. همخانه گفت در خیابان سپه دو مغازه جدید سفال میفروشند. دنبال دوری میگشتم برای پلو. گفت سر بزنم شاید چیزی پیدا کنم که سر زدم و پیدا نکردم. ظرف سفالی داشتند اما همه کاسه یا از این هفت سین پیچها برای عید؛ کوچک و جا نَدار که بعد از عید دیگر به کارم نخواهند آمد و دوستشان هم نداشتم. جفتش به کارم نمیآمد. کاسهها خوشرنگ و آبی بودند؛ آبی تند و آبی زنگاری. نه برای خورش خوب بودند و نه به قدر پلو جا داشتند. سفال دوست دارم؛ بیشتر از هر چیزی حتی بیشتر از بلورهای بوهمیای پدر آقای نابغه! و حتی برای استفاده معمولی هم ظرف سفالی نمییابم.
اینجا ایران است و چندین قرن است که سفال میسازند از پیش از مسیح، از خیلی دور اما من سفال دوست ماندهام بدون ظرف، ظرفی که بشود استفادهاش کرد. سیلک هم در چند قدمی است و چیزی تغییر نمیکند. چیزی که خریدم در نهایت به درد سالاد میخورد آن هم سالاد دونفری و بس. لالجین هم که میرفتم بیظرف میماندم؛ چیزی که میساختند به کار نمیآمد حتی به کار خوشگلی هم نمیآمد، وصله ناجوری بود که خاک را حرامش کرده بودند. من نمیخریدمشان. دور میزدیم و سفالها را تماشا میکردیم و من بیزار میشدم و وعده بلور تراش بوهمیا میگرفتم و چیزی در اعماق جابهجا میشد از بیزاری!
به زن فروشنده گفتم دوری میخواهم برای پلو. کاسه ته گود نشانم داد که حتی به درد سالاد هم نمیخورد بزرگ و عمیق و گود بود. نگاهش کردم و سعی کردم بفهمم چه برداشتی از پلو دارد که این را نشانم میدهد. خواستم برایش توضیح بدهم که "پلو" چیست؟ نگاهش که کردم منصرف شدم. نیامده بود درس "پلو چیست"؟ بگیرد آمده بود از ازدحام خرید دم عید مردم لقمهای هم او بردارد. رنگ آبی سفالها تا آب ماست و ماست و خیار و سالاد خوب است، حتی برای بورانی اما به خورش و پلو که میرسد دیگر خوب نیست. خورنده بیزار میشود از غذایی که در آن آبی تند سرو بشود. شاید به نفع من صاحبخانه باشد! که قرار است عید را مهمانداری کنم و اولین تحویل سال را در خانه خودم باشم.
یزد که رفتیم نمیدانستم میبد سفال دارم. میدانستم اما آن موقع غم ظرف و مهمانداری نداشتم؛ حالا دارم. حالا هم مرد را غضب کردهام اگر نکرده بودم میکشاندمش تا میبد؛ از اصفهان تا میبد خیلی راه که باشد 8 ساعت است: 4 ساعت رفت و 4 ساعت برگشت اما غضب نمیگذارد. همخانه هم گفت سفال میبد، همگی، از آن سفالهای چهارخانه آبی و سفید است، تکراری است و تو را راضی نخواهد کرد.
کس را یکی از صفحات در فیس.بوق منتشر کرده بود؛ شما هم لذت ببرید.
سایت آپلود کننده عکس واداشتم از کیفیت عکس کم کنم در نتیجه از ریخت و قیافه افتاد، شما ببخشید.

فرش بخشایش، زمان بافت: 1880
280×295 cm
یکی از مجموعه فرشهای بخشایشی که نقشی کاملا عجیب و متفاوت دارند. عجیب از آن جهت که در این دسته از بافته ها با نقشی مواجهیم که بافنده تعمدا نشانه هایی از تصویر سازی را بروز داده است و ما با یک نمای طبیعی یا یک منظره، مشخصا همنشینی کوه و درخت، اما با اجرایی بسیار نزدیک به واقعیت مواجهیم و میتوانم بگویم این کار همتایی در میان سایر بافته های شرقی ندارد.

فرش فراهان - نقش محرابی با درخت زندگی در وسط - مکان بافت: غرب ایران - زمان بافت: قرن نوزده میلادی
206 x 138 cm
نقش این بافته پاره-پاره است؛ هر جزئی با الهام از یک جا نقش شده. دو نیمه سرو دو طرف یادآور نقش ناظمند (کسی از نقش حاج خانمی حرف زده بود؟)، درخت وسط بیشتر شکل و ظاهر کارهای اصفهان را دارد و شکل طاق بالا را بیشتر از هر جایی در کرمان میتوان دید و حاشیه؟ در مورد حاشیه نظر خاصی ندارم به جز اینکه رنگ قهوهای –که یا از اول همین قهوهای بوده و یا بعدا تبدیل به این قهوهای شده و یا اصلا قهوهای نیست و عکاس و کیفیت عکس باعث میشود آن را قهوهای ببینیم- خاص فرشبافی ایران نیست و هر چه قهوهای دیدید اصلش چیز دیگری است و در فرش ایران آن هم با این سال بافت استفاده از رنگ قهوهای مرسوم نبوده است.
نقش کردن این حجم میوه آن هم با شکل و ظاهر واقعی در کنار این تعداد پرنده چاق و چله در این دست بافتهها مرسوم نیست. یعنی میخواهم بگویم در این بافتهها همه چیز خیلی انتزاعی و خلاصه شده است و چندان ربطی به شکل و فرم واقعی پرندگان و سایر همنشینهای درخت به اصطلاح زندگی ندارد. اما این درخت، درخت این قالیچه، زیادی زمینی شده و حتی فرم میوهها شبیه به میوههایی است که خیلی پیش روی سفرههای پلاستیکی و کف بشقابهای ملامینی و اینجور جاها نقش میزدهاند و احتمالا منبع الهام بافنده هم همان نقوش بودهاند.
حتی رنگ آبی زمینه بالای طاق هم به جای هر برداشت و اتصال به آسمانی همه چیز را زمینیتر کرده است.

290 X 170CM
فرش زیباست و ویژگیهای منطقهای که در آن بافته شده است را، از نظر ظاهری، تمام و کمال دارد (ما بافت فرش را نمیبینیم و قابل لمس برایمان نیست). در زیبایی و دلبری نوع رنگآمیزی و آبی دوستداشتنی زمینه هم حرفی نیست. نقش هم همان است که در این دسته از بافتهها به وفور میبینیم اما نکته قابل توجه دو نقشی است که در دو سوی تنه درخت بافته شدهاند؛ دو ساختمان، دو بنا شاید قاجاری یعنی به مدل کوشکهای قاجاری.
*
یکی از اولین دفعاتی که برای آقای نابغه چیزی پست میکردم و آقای نابغه اصفهان نبود، بعد از پشت نویسی بسته و نوشتن آدرس و تحویل به کارمند پست، کارمند پست بسته را برگرداند و پرسید به کدام نهاوند بفرستم؟ و خواست که اسم استان را هم بنویسم که برای من که همیشه تاریخ از یک نهاوند اسم برده عجیب بود و بعد معلوم شد با اینکه تاریخ همیشه از یک نهاوند گفته بود، دو (یا شاید سه نهاوند) در ایران داریم که یکی در استان همدان است و آن یکی در حوالی قزوین و اگر سومی هم بود به خاطرم نمانده است.
به گفته ویکیپدیا در ایران دو ساروق داریم که یکی در استان مرکزی است و حوالی فراهان و دیگری در استان خراسان (رضوی؟) و از توابع سبزوار است و این فرشهایی که ما برای آنها غش میکنیم و ضعف میکنیم در ساروق استان مرکزی بافته میشوند و تا امروز نشانی از ساروق سبزوار نداشتم و احتمالا فرش شناخته شدهای ندارد که نمیدانستم.

نمردیم و نائین خوش بر و رو هم دیدیم!
فرش کازاک - قفقاز - نیمه دوم قرن نوزدهم
تک به تک ویژگیهای طراحی و نقش این بافته قابل توجه و چشمگیر است. اول اینکه آبی زمینه روشنتر از آن چیزی است که از بافتههای این منطقه انتظار داریم. یعنی به صورت معمول آبی که در این منطقه بافته میشود پرمایهتر و تیرهتر است. اگر رنگ آبی زمینه را کنار بگذاریم و اینطور فرض کنیم که بنا به خاصیت رنگ نیل و شکل رنگرزی با رنگ نیل و رمقکشی و چه و چه و چه رسیدن به چنین رنگی کاملا طبیعی است تک به تک جزئیاتی که در زمینه و حاشیه قالیچه بافته شدهاند را باید با دقت تمام نگاه کرد و با نمونههای مشابه مقایسه کرد و دید که چه تفاوتهای آشکاری در این بافته نسبت به بافتههای دیگر وجود دارد.
به یک موضوع همین اول اشاره کنم و بعد بروم سراغ بررسی نقوشی که در زمینه بافته شدهاند. نسبت طول و عرض این بافته با آنچه که به نظر میرسد باید باشد، یعنی خیلیها ادعا میکنند که این قالیچه نماز است (و من ثابت میکنم که نیست)، کاملا متفاوت است. قالیچه نماز بنا به کاربردی که دارد یک قالیچه کوچک است در نهایت ذرع و چارک است یا ذرع و نیم و یک قالیچه یک در دو متر نمیتواند یک قالیچه نماز باشد (این بافته 2×1 متر نیست یعنی نسبتها به ما میگویند که نمیتواند باشد). این قالیچه رسما بافتهای است بین یک قالیچه و یک کلگی که اگر اندازههای دقیق آن را میدانستیم به طور قطع میگفتم که با یک کلگی روبهرو هستیم و نه یک قالیچه. یک قالیچه نماز نمیتواند اینقدر بزرگ باشد (حواسم هست که ما اندازه دقیق بافته را نمیدانیم) اما نسبت طول به عرض بافته در همین عکس هم پیداست و با توجه به استانداردهای بافت در یک منطقه حدس میزنم که ما با یک کلگی روبهرو باشیم و نه یک قالیچه و یک کلگی برای قالیچه نماز بودن هم خیلی بزرگ و هم خیلی بیقواره است. (بیقواره برازندهترین کلمهای است که میتوان برای بافتههایی به کار برد که بسیاری آنها را قالیچه نماز میدانند و من ثابت میکنم که قالیچه نماز نیستند.)
نقش و طرح و طراحی بافته:
شخصا علاقه بسیار خاصی به حاشیه این بافته و نقوشی که در ردیفهای عمودی بافته شدهاند دارم و اینکه چطور بعضی چیزها راهشان را در طول تاریخ باز کردند و دقیقا به همان راهی رفتهاند که باید و با یک حرکت خزنده کاملا بیسر و صدا و بیحاشیه همچنان هم حضور دارند و نقششان همان است که بود و اینکه چطور ما همچنان سعی میکنیم حضورشان را نادیده بگیریم و همچنان پافشاری کنیم "ستون یک عنصر صرفا زنانه است".
زمینه بافته شلوغ است. تنوع نقوشی که بر روی زمینه بافته شده کاملا چشمگیرند اما در عین شلوغ بودن تابع نظم مشخصی هستند. دو نقش یکسان در بالا و پایین این قالیچه بافته شدهاند که عموما در قالیچههای نماز انتظار داریم تنها یک دانه از آنها را آن هم بالای قالیچه ببینیم و در بافتههای کازاک فراوان با نمونههای دوتایی آنها برخورد میکنیم که این قالیچه هم شاهد این موضوع است. بنا به طول دراز و زیاد بافته تعداد هشتضلعیهایی که بر زمینه بافته شدهاند نیز بیشتر از حد معمول است و در حالیکه معمولا شاهد بافته شدن یک هشتضلعی بر بافتههای این منطقه با این ویژگیها هستیم در این قالیچه چهارتای آنها بافته شده است. بالای هشتضلعیها در حالیکه انتظار داریم همچنان کار با یک هشتضلعی تمام شود بافنده نقش قرمز رنگی را بافته است که یک مربع سفید رنگ را در دل دارد و دوباره در وسط آن یک نقش قرمز رنگ بافته شده است. نقش وسط هشتضلعیها تقریبا برابر است و فقط دو به دو نقش وسط مربع وسطی با هم فرق میکند. نقوش دو سوی ردیف هشتضلعیها که تا بالا و پایین قالیچه امتداد پیدا میکند نیز یکسان و تقریبا متقارن است.

قفقاز - فرش کازاک - اواسط قرن نوزدهم
مورد اول شباهت فرش این پست با فرش این پست است. تنها تفاوت تعداد لوزیهایی است که بر زمینه بافته شدهاند که در مورد فرش قبلی به اقتضای طول بافته تعداد لوزیها هم بیشتر شدهاند. کمتر شاهد کشیدگی یا بی تناسب شدن این لوزیها هستیم و بافنده ترجیح میدهد به جای ایجاد کشیدگیها که عموما از زیبایی لوزیها کم میکند، تعداد لوزیها را بیشتر کند. تکرار سه لوزی در این دسته از بافتهها یک مقدار استاندارد است و بافتههایی که سه لوزی یا مربع در وسط داشته باشند را فراوان میبافند (یا میبافتهاند) البته لوزیها و استفاده از آنها در این دسته از نقوش را بیشتر میشود دید و مربعها و تکرار سه مربع را بر این بافتهها فقط در میان بافندههای بلوچ و بافندههای زابل دیدهام و نمونه دیگری را به خاطر ندارم که از مربع استفاده شده باشد. همانطور که پیش از این هم اشاره کردم این تکرار سه لوزی بر زمینه نقشی است که مختص یک منطقه بافت خاص نیست و افشارها، بلوچها، کردها، بافندگان خمسه، قشقاییها و همانطور که در این تصویر میبینید در حوزه فرشبافی قفقاز هم این سه لوزی سرهم سوار را میبافند.
مورد دوم کلمه کازاک یا kazak است که شکل انگلیسی شده (؟) قزاق است. من مدتها اصرار داشته کلمه را به اصلش برگردانم و به جای کازاک از قزاق استفاده میکردم و بعد استفاده عام ازکلمه کازاک وادارم کرد که ازهمان کازاک استفاده کنم اما برگشتن به کلمه کازاک یک دلیل دیگر هم دارد و اینکه قزاقها سمت شرق دریای خزر زندگی میکنند (کشور قزاقستان سمت شرق دریاچه خزر قرار گرفته است) و من نفهمیدم این بافتههای کازاک قفقاز چطور سر از غرب دریاچه خزر در آوردهاند چون اگر اشتباه نکنم در این منطقه اصلا قزاقی زندگی نمیکند. (اگر اشتباه میکنم لطفا اصلاح بفرمایید.) خلاصه دم این اشتباه یا بدفهمی به کجا بند شده هنوز نمیدانم.
مورد سوم نقشی است که دو سوی لوزیها –در دو سمت بالا و پایین این کلگی- بافته شده است که دقیقا نمیتوانم بگویم چیست و یک نمونه بیهمتا نیست و در این آرایش و طرح فراوان بافته میشود و میشود اینطور گفت که در بافتههای قفقازی لوزیها هرگز بدون اینها بافته نمیشوند (در نمونههای سایر مناطق که این لوزیهای سرهم سوار را دارند خبری از این نقش نیست). واگیرههای پیکان شکل در آن قابل تشخیصند که رو به یک شش ضعلی دارند و شش ضلعی هم یک نقشی را در میان گرفته که جقههای دو طرف قابل تشخیصند و یک لوزی در بالا و یک گل گرد در وسط. زیر این نقش عجیب شش ضلعی معروف بافتههای این منطقه (و بسیاری مناطق دیگر!) را میبینیم که دو پیکان را در برگرفته که درون هم فرو رفتهاند و نقطه اشتراکشان تبدیل به یک لوزی شده است.
Caucasus dated 1842 (1259) - karagashli
فرش قفقاز
فرم بافت این دستبافته قفقازی کلگی است؛ نه آنقدر باریک است که بشود آن را یک کناره به حساب آورد و نه آنقدر عریض که بشود آن را یک قالیچه یا یک فرش به حساب آورد. (البته در مورد دوم بیشتر نسبت طول و عرض مبناست و نه صرفا عریضتر بودن بافته)
لوزیهای سرهم سوار در این دسته از بافتهها چیز عجیبی نیستند و از جمله نقوشی هستند که فراوان در انواع دستبافتهها بافته میشوند و حتی تنها مختص قفقاز نیستند چه بسا بلوچها و افشارها و خمسهها هم نمونههای خیلی زیادی از این لوزیهای سرهم سوار را میبافند اما در طراحی این بافته دو یا سه ویژگی یا نقش چشمگیر وجود دارد که عموما در چنین آرایشی دیده نمیشود. اول جقههایی است که در دو طرف لوزیها با آرایش عمودی بافته شدهاند. بافت جقه تقریبا همیشه پایبند اصول مشخصی است. شما عموما هر جایی و در هر زمینهای جقه را نخواهید دید. یعنی بافندهها عموما با جقه مثل سایر ریزنقشهایی که در بافتههایی مثل بافتههای خمسه دیده میشوند، رفتار نمیکنند. یک نقش تزئینی صرف که حالا دیده شد یا نشد یا صرفا برای پوشاندن زمینه نیست. جقه همیشه از آن دسته نقوش است که جایگاه مشخصی دارد و بافته میشود که دیده بشود؛ چیزی که در این بافته هم اتفاق افتاده است اما حضور جقه در این شکل طراحی معمول نیست. گزینه دوم نقوش مربعی شکلی است که لوزی در میان دارند. کل ترکیب این نقش را به این شکل و در این آرایش و در این طراحی نمیبینیم. عموما به صورت فرمهایی کاملا مستقل، برجسته و کاملا درشت بافته میشوند و عموما بخشی از تزئینات فرعی و کوچک یک دستبافته نیستند. گزینه سوم گلهای بزرگی هستند که با آرایش عمودی و در میان جقههای جای داده شدهاند. سرزمین اصلی بافت این نقوش قفقاز نیست، آناتولی است. دلیل و توجیهی ندارم که چرا و چطور این نقش سر از یک بافته قفقازی در آورده است.

فرش بخشایش – شمالغرب ایران – ربع آخر قرن نوزدهم
یک فرش با زمینه آبی ابرش فوقالعاده و نقوش عجیبی که جا به جا در زمینه جای گرفتهاند. این اولین فرشی نیست که با این آرایش عجیب زمینه و نقوش غریبی که در این زمینه عجیب جای گرفتهاند، میبینم اما هیچ توضیح، تعبیر یا تفسیری برای هیچ کدام از این نقوش ندارم. به نظر نمیرسد با بافنده ناشی و کارنابلدی مواجه باشیم که نقوشی را به اشتباه و بد بافته باشد. حداقل در این مورد خاص سایر نقوش بافته شده بر فرش شاهد خوبی برای کیفیت کلی کار این بافنده هستند اما واقعا نقوش زمینه چه چیزی را نشان میدهند؟ حتی بافنده اصرار به داشتن لچک در چهار گوشه زمینه دارد اما لچکها بر خلاف سنت معمول سه گوش نیستند بلکه چهارگوشند اما چرا؟
فرش هریس - ایران - حدودا 1910 میلادی
احتمالا بالای عکس پایین فرش باید باشد یعنی جایی که بافت فرش از آنجا شروع شده است چرا که جزئیات و رنگها و نقشها باحوصلهتر بافته شدهاند و کاملتر هستند. جزئیات با دقت بیشتری بافته شدهاند اما هر چه به پایین عکس که احتمالا باید بالای فرش باشد، یعنی جایی که فرش به پایان رسیده است، به نظر میرسد بافنده خسته شده است. به نظر میرسد فرش به هزار دلیل با بیحوصلگی تمام به پایان رسیده است. جزئیات دقیق نیستند و گاه مانند دو برگی دو طرف که همتای برگهای نارنجی بالای عکس هستند، نصفه بافته شدهاند و بافنده حتی زحمت کامل کردن برگها را به خود نداده و کار را به حاشیه رسانده و بافته تمام شده است.
نقوش این بافته متقارن هست و متقارن نیست. به شکل دلپذیری قواعد را شکسته است. حتی بیحوصلگی احتمالی بافنده برای تمام کردن کار هم بافته را دلچسبتر کرده است.
در مورد رنگ زمینه و نقوش نمیتوان نظر قطعی داد چون به نظر میرسد این تغییر رنگها میتوانند حاصل بیدقتی یا شرایط عکاسی باشند تا ویژگیهای خود رنگآمیزی این دستبافته. (رنگ نارنجی شاه عباسی بالا با نارنجی شاه عباسی پایین کمی تفاوت دارد.)
"این آبیهای دوستداشتنی" این بار در یک دکوراسیون و ترکیب آبی رنگ
شاید بعدا متن کاملی که این عکس بخشی از آن است را اینجا گذاشتم یا به لینک ترجمه شده مطلب اصلی ارجاع دادم.
فراهان - حدود 1880 میلادی
زیاد مطمئن نیستم که این بافته فراهانی را به عنوان یک آبی دوست داشتنی دوست داشته باشم. هزار نقش و بافته از فراهان دیده بودم اما این قطعه واقعا مصداق "چرخ شعبدهباز و هزار بازی از این طرفهتر برانگیزد" شده است. این زمینه؟ با این رنگ؟ آن حاشیه؟ با آن رنگ؟ هیچ نظری ندارم که این نقش از کدام ذهنی بیرون خزیده ولی هر چه که هست ایرانی نیست. نقش و واگیره و نخ و پشم و نیل و بافنده ایرانی است اما حاصل ایرانی نیست. چنین ترکیبی متضادی را در هیچ کدام از فرشهای ایرانی نخواهید دید. (مجبورم فرشهای جدید را در دسته جداگانهای بگذارم) اما هر چه که هست بافنده ایرانی که نقش و رنگ ایرانی میبافد هیچ وقت تن به چنین تضادی نمیدهد. ایدهآل چنین بافندهای در نهایت رسیدن به یک تعادل چشمنواز است. چیزی که در این بافته اصلا به چشم نمیآید تعادل است.
اگر بافنده ایرانی در نقشپردازی و طراحی این نقش میتوانست که دست ببرد نیلی/کبود/ سورمهای زمینه را میکشاند به حاشیه و جابهجا در حاشیه در رنگ برگ گلی یا برگی استفاده میکرد چنان که حضور زمخت زمینه را متعادلتر کند. به همین ترتیب رنگ حاشیه را هم- اگر شده در قالب چند گل کوچک- میکشاند تا زمینه و نتیجه چیزی میشد هزار برابر متفاوتتر و ایرانیتر.