پشمینه بافت

بلوچ

دیشب بالاخره رسیدیم به جایی که فردوسی به بلوچ/بلوج اشاره می‌کند. جایی که انوشیروان (نوشین روان) عادل بلوچ‌ها را در گیلان قلع و قمع می‌کند و این تارومار شدن آغاز آوارگی بلوچ‌هاست در تاریخ ایران... شاید هم آغاز تاریخ مکتوب آوارگی...

 

 

فقط یک پرسش خیلی خیلی مهم: مکان‌های جغرافیایی فردوسی به شدت مبهمند. مکان‌های جغرافیایی فردوسی درجایی که امروز می‌شناسیم نیستند. آیا آن گیلان که فردوسی در این داستان گفته این گیلان است که امروز ما می‌شناسیم؟

آیا بلوچ‌ها واقعاً در زمان انوشیروان ساسانی ساکن کرانه غربی دریای خزر بوده‌اند. اگر تنها مرجع ما فردوسی است باید در ارجاع به آن و استفاده از آن به شدت محتاط باشیم. جغرافیای فردوسی چیز دیگری است.


برچسب‌ها: شاهنامه, بلوچ, فردوسی
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۴۰۱/۰۳/۳۰ساعت 11:31  توسط آرزو مودی   | 

فرش بلوچ

فرش بلوچ - خراسان - 1860

 

فقط می‌توانم بگویم چه تحفه‌ای!

بافتن آن دو نقش تنها... آن طور... در آن قسمت از چنین فرشی با نقشی که خودش دارد، رسم بلوچ‌ها نیست. چنین ساختارشکنی‌هایی را، با این شکل، کمتر در میان بلوچ‌ها می‌بینیم. ساختارها را طور دیگری می‌شکنند.

این فرش را همین حالا دیدم که به قول اصفهانی‌ها روزه مرا برده است و قند خونم به زیر خط فقر رسیده است. شاید بعداً آمدم و چیزکی اضافه کردم. حالا مغزم یاری نمی‌کند نمونه‌های احتمالی مشابهش را به خاطر بیاورم.


برچسب‌ها: فرش بلوچ, فرش ایران, فرش خراسان
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۶/۰۳/۱۴ساعت 20:12  توسط آرزو مودی   | 

فرش بلوچ

فرش بلوچ - شمالشرق ایران - خراسان - اواخر قرن نوزدهم

 163 x 95 cm


برچسب‌ها: فرش, فرش بلوچ, نقش میناخانی
+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۳/۰۹/۱۵ساعت 13:14  توسط آرزو مودی   | 

بلوچ

Beluch Horse Trapping, Afghanistan. Size: (56 x 15 cm)

مشخصا آنچه فرش‌بافی به ما می‌دهد زیراندازها نیستند. خیلی طبیعی است که به صورت معمول ما فقط زیراندازها را می‌بینیم باقی بافته‌ها استفاده‌ای برایمان ندارند صرفا گاهی تزئینات عجیبی هستند که به سختی با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کنیم. فرش‌بافی و دامداری ارتباط مستقیمی با هم دارند. فرش‌بافی یکی از جمله مهارت‌ها و فنونی است که عشایر می‌آموزند و منتقل می‌کنند. مواد اولیه‌ای که در دسترس آن‌هاست و حاصل شکلی از زندگی شبانی و چوپانی و غیره و غیره و غیره است. کل حرف من این است که عشایر و روستاییان در گذشته و شاید هنوز هم چیزی که فراوان در دسترس داشته‌اند پشم گوسفندانی بوده که پرورش می‌دادند و برای همان دام‌هایی که گاهی پشمشان را تامین می‌کردند و گاهی نیازهای دیگرشان را نیاز به چیزهایی مثل جل اسب، خورجین، پیش‌بند و... داشتند و این ملزومات را دقیقا با همان پشمی تولید می‌کردند که کاملا در دسترسشان بود و نتیجه می‌شود چیزهایی مانند آنچه که در این تصویر می‌بینید. البته این را هم بنویسم همه آنچه که می‌بافتند هم صرفا محدود به زیرانداز و ملزومات مربوط به دام‌شان نمی‌شد و چیزهایی مثل سفره‌ها، چنته‌ها، جوال‌ها و خیلی چیزهای دیگر را هم می‌بافته‌اند که ارتباط چندانی با دام‌ها ندارد و برای تامین نیازهای خودشان بوده است. 

من نظری ندارم که این چیست. مثالش را پیش از این ندیدم. توضیح را مستقیما از همانجا که عکس را گرفتم میگذارم.


برچسب‌ها: فرش بلوچ, پیشبند شتر, فرش افغانستان
+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۳/۰۷/۰۵ساعت 15:13  توسط آرزو مودی   | 

فرش بلوچ

یک قالیچه بلوچی - شمالشرق ایران - اواخر قرن نوزدهم

سرخس - نقش ماهی درهم* 

عکس از اینجاست.

 

 

* نظر یکی از کارشناسان که زیر همین عکس توی فیس.بوق نوشته بودند. 

چیزی که با دیدن طرح به ذهن من رسید نقش ماهی درهم نبود، میناخانی بود. دیشب که دیدم جناب معماریان زیر عکس نوشته ماهی‌درهم یاد چیزی افتادم که به تازگی خوانده‌ام. یک تاجر آمریکایی (پی.آر.جی فورد) در کتابش مدعی شده که ماهی‌درهم و نقش میناخانی از یک ریشه هستند و هر دو از یک نقش واحد جدا شده‌اند. (من؟ نه موافقم و نه مخالف) شاید به همین دلیل است که من این نقش را میناخانی دیدم و کارشناس دیگری آن را ماهی‌درهم می‌داند. 

 ویژگی دیگری که این بافته دارد داشتن رنگ و بوی افشاریست تا بلوچی. بافته را می‌دانیم که بلوچی است ولی اگر بلوچی نبود یا از من می‌پرسیدند حتما در اولین قدم بین بلوچی یا افشار بودنش شک می‌کردم. (البته افشارها مشخصا چنین نقشی با چنین آرایشی نمیبافند.) مورد جالب توجه در این شباهت‌ها محل بافت این قالیچه است. اگر قالیچه در جنوب استان خراسان بافته شده بود یا در هر جایی که به افشارها نزدیک باشد می‌شد این شباهت را فهمید و توضیح داد اما سرخسی بودن این بافته و فاصله بسیار زیاد جغرافیایی کمی همه چیز را برای من مبهم می‌کند. 

حتی نمی‌خواهم زیاد مته به خشخاش بگذارم اما نسبت اندازه حاشیه به زمینه و پهن بودن حاشیه و حتی آرایش آن یادآور بافته‌های قفقازی است.


برچسب‌ها: فرش, فرش ایران, فرش بلوچ, نقش میناخانی
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۳/۰۶/۲۴ساعت 13:46  توسط آرزو مودی   | 

فرش بلوچ

Baluchi rug

سر و شکل بافته، نوع نقوش چه پرنده‌ها، چه سگ‌ها و چهارپایان و چه ستاره‌های هشت‌پری که در بالا و پایین بافته نقش شده و نوع رنگ‌آمیزی نشان می‌دهد که این بافته یک بافته بلوچی است. کلیات طرح، نوع نقش پردازی، آرایش نقوش و به ویژه شکل حاشیه این بافته برای من غریبه است و تا امروز نمونه‌ای شبیه به این بافته ندیده‌ام و حتی نمی‌توانم بگویم دقیقا در کدام منطقه از خراسان بافته شده است. (بله! فرش‌های بلوچی را در خراسان می‌بافند.) جزئیات این بافته بلوچی است اما کلیات آرایش و نقش‌بندی نقوش؟ نظری ندارم. در مورد شکل و نوع بافت هم از روی عکس هیچ نظری نمی‌شود که بدهیم.

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۳/۰۶/۱۳ساعت 10:18  توسط آرزو مودی   | 

ادامه پست قبل

 

واقعا این ایکات‌ها شبیه بافته‌های بلوچند.


برچسب‌ها: ایکات, بلوچ
+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۳/۰۵/۰۳ساعت 23:42  توسط آرزو مودی   | 

این آبی‌های دوست داشتنی

فرش بلوچ تیموری

 

اعتراف می‌کنم که این زمینه رنگی را در قالیچه‌های بلوچی دوست نمی‌دارم.


برچسب‌ها: فرش بلوچ, فرش تیموری, نقش محرابی, فرش
+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۳/۰۳/۳۰ساعت 10:6  توسط آرزو مودی   | 

بلوچ



نقش اصلی حاشیه این بافته تکرار تصویر انتزاعی شده‌ای از یک چهارپاست* (؟) اما در بین تمام چهارپاهایی که دور به دور بافته نقش شده‌اند ناگهان (!) یک پیکان قرمز رنگ نقش شده که نه تنها قرمز رنگ است که به وضوح از باقی نقوش متمایز بشود که در هیچ کجای دیگر حاشیه هم تکرار نشده است. پیکان مذکور در راستای بدن چهارپا رسم شده است و به گونه‌ای نقش شده که از بدن چهارپا متمایز گردیده اما از همان و بر اساس همان شکل گرفته است. سمت دیگر بافته تقریبا در مقابل همین نقش پیکان بر بدن چهارپایی که قرمز رنگ است علامت دیگری نقش شده که هنوز قابل بازخوانی نیست و منحصربه فرد و یکتاست و بر روی دیگر چهارپایان حاشیه دیده نمی‌‌شود.

 

*در مورد چیستی این نقش ادعایی ندارم. چهارپا یا هر نقش دیگری قابل بحث است.


+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۲/۰۸/۰۴ساعت 9:47  توسط آرزو مودی   | 

نمکدان


نمکدان بلوچی


عکس از سایت جوزان


نمکدان که نمکدان است اما بلوچی بودنش کمی آدم را سوالدار میکند.



+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۲/۰۵/۲۴ساعت 8:45  توسط آرزو مودی   | 

قالیچه نماز


مشهد - خراسان - حدود 1900 میلادی

1.20m. x 1.04m


اینکه سایت حراجی در مورد محل تولید این بافته نوشته مشهد دقیقا به این معنا نیست که این قالیچه در مشهد بافته شده است. شاید پیش از این هم به این موضوع اشاره کرده باشم که بسیاری از قالیچه‌های عشایری و روستایی ایران را به نام جایی که در آن فروخته می‌شوند، می‌شناسند. مهم‌ترین مرکز فروش قالیچه‌های بلوچی خراسان و مشهد است.  

آن تصوری که ما باید از قالیچه نماز داشته باشیم باید منطبق بر اینچنین بافته‌هایی باشد. یعنی قالیچه نماز یک بافته کوچک و جمع و جور است نه یک قالیچه بزرگ دو در یک متر. این نظر هنوز شخصی است و می‌دانم که جا برای بحث زیاد دارد اما به نظر من تمام بافته‌هایی که در ایران بافته می‌شوند و نقش محراب دارند قالیچه نماز نیستند. اولین شاهد هم برای من اندازه این بافته‌هاست. به نظر من یک بافته برای آنکه قالیچه نماز باشد اول باید در اندازه‌های مشخصی بافته شده باشد و دوم اینکه نقش محرابی داشته باشد.


+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۲/۰۴/۲۶ساعت 7:12  توسط آرزو مودی   | 

نام و ننگ!

چه طور می‌شود بافنده‌های بلوچ سال‌ها و سال‌ها نقوشی را بافته باشند، بدون آنکه روی حتی یک کدام از آن‌ها اسم گذاشته باشند؟ چرا امروز هیچ کس یک کدام از آن نام‌ها را نمی‌داند؟ همه‌ی نقش‌ها را سرجمع به یک نام، می‌خوانند.

 

بلوچ‌ها زیباترین اسم‌های دنیا را روی دخترانشان می‌گذارند. پریناز، گلناز، مهرناز، مهرزاد، مهزاد، نازی ... (وقت انتخاب اسم برای پسرها بد سلیقه‌تر از این جماعت وجود ندارد.) مادربزرگ نود ساله‌ی دوست بلوچم اسمش پریناز بود. اسم نوه‌اش هم پریناز بود. بین زن‌های بلوچ راستی راستی فکر می‌کنی توی ایران زندگی می‌کنی. ایرانی که پارسی زبان است و اسم دخترانش پارسی است نه صغرا و کبرا و عذرا و الخ.

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۸۹/۰۵/۰۱ساعت 15:18  توسط آرزو مودی   | 

بلوچی

یک نمایشگاه از فرش‌های بلوچی که قرار است از 22 تا 26 سپتامبر 2010 در ایتالیا برگزار بشود. (چه عجب بالاخره یکی پیدا شد برود سر وقت بافته‌های بلوچی!) مجموعه متعلق به David Sorgato است که اخیرا جمع آوری شده است. این جناب اولین نمایشگاهش از بافته‌های بلوچی را در سال 2007 در میلان برپا کرده و گویا نمایشگاه موفقی هم بوده است.

 جانمازی بلوچی 71×113  سانتی‌متر، حدودا 1900 میلادی

 

 قالیچه بلوچی، حدودا 1870، 88×141 سانتی‌متر

(این هم سجاده‌ی یا قالیچه‌ی نماز است. نقش درختی  که در وسط قالیچه بافته شده از دید من خیلی منحصر به فرد است. قبل این چنین نقشی با چنین نزدیکی به واقعیت درون یک سجاده‌ی نماز بلوچی ندیده بودم. بلوچ‌های سنی مذهب در رعایت اصول و دستورات اسلام پایبندی بیشتری نسبت به شیعیان دارند. به همین دلیل در بافته‌های بلوچی کمتر تصویری نزدیک به واقعیت دیده می‌شود. در مورد قالیچه‌های نماز سخت گیری‌ها دو چندان می‌شود و همه نقوش و تصاویر تجریدی و هندسی هستند.)

 جانمازی بلوچی 92×162، حدودا 1870 میلادی

(من نمی‌دانم قدمت قالیچه‌ها را بر چه اساس تعیین می‌کنند. قطعا برای این تعیین زمان از روش کربن 14 استفاده نشده است. اما از دید من با توجه به نقشی که درون محراب قالیچه جای گرفته قدمت این قالیچه آنچه که ذکر شده نیست و اتفاقا قالیچه در زمانی بسیار نزدیک‌تر بافته شده است. (این کاملا یک نظر شخصی است و هر ایرادی بر آن وارد است ولی من می‌توانم از ایده و نظرم دفاع کنم.))

 

 قالیچه بلوچی، حدودا 1890، 105×142

(اصل نقشی که در حاشیه بافته شده ترکمنی است و اصلا به خط ترکمنی معروف است. خروس(؟)های نقش شده بر زمینه را ببینید. (بلوچ یا بلوک به معنای تاج و کاکل است.) هشت ضلعی‌های نقش شده بر زمینه هم می‌توانند اصالتی ترکمنی داشته باشند و از بافته‌های ترکمنی گرفته شده باشند. یک تاریخ هم روی زمینه دیده می‌شود. سگ با وفا، ضامن امنیت هم روی زمینه نقش شده است. بافته شدن شانه‌ها بر بالای زمینه می تواند نشان دهنده‌ی سرجهازی بودن قالیچه باشند (این عبارت مربوط به نقش شانه از من نیست و نقل قول است).)

 

 بلوچ خراسان 1860، 96×110 سانتی‌متر

(به چگونگی نقش شدن بته‌ها دقت کنید. فکر کنم فقط بلوچ‌ها هستند که بته را بدین شکل نقش می‌کنند: شکسته و مضرس با چنان کجی خاصی در گردن نقش. نقوش درختی که شبیه به سروهایی هستند که زمان بچگی نقاشی می‌کردیم، اصولا این نقش بته را در بافته‌های بلوچی همراهی می‌کنند. توجه داشته باشید این همراهی درخت و بته هم خاص بلوچ‌ها است و در بافته‌های مثلا کردها یا افشارها یا لرها دیده نمی‌شود یا من ندیدم.)

 

 

 

 

 

کیف بلوچی از نوع بزرگش، 79×102 سانتی‌متر، اوایل قرن بیستم

(نمی‌دانم و هنوز نفمیدم که طاووس نزد بلوچ‌ها به چه معناست. جالب است که بدانید قو پرنده بومی استان سیستان و بلوچستان بوده است اما طاووس نه! (حتی نه در کل منطقه‌ای که همه‌ی بلوچ‌های ایران و پاکستان و افغانستان در آن ساکنند.) اینکه چطور طاووس وارد بافته‌های بلوچ شده و چطور اصولا روی کیف‌های (چنته‌ها و خورجین‌ها) بلوچی جای تقریبا ثابتی را به خودش اختصاص داده، هنوز برای من نامعلوم است.)

 

منبع: همچنان سایت جوزان

مطالبی که درون پرانتزها نوشته شده‌اند، به قلم خودم هستند و ربطی به اصل مطلب در سایت جوزان ندارند.

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۸۹/۰۴/۱۷ساعت 12:27  توسط آرزو مودی   | 

قالیچه بلوچی

b11

قاليچه بلوچي

شمال‌شرق ايران، خراسان، تربت حيدريه

حدودا 1875ميلادی

Cm 96× 152

تار: S2Z، پشم عاجي رنگ، چله‌كشي فارسي.

پود: Z2، دو رشته پود پشمي قهوه‌اي.

پرز: Z2 ، پشم، گره فارسي، خواب به چپ

رجشمار: 96 گره در هر اينچ مربع.

شيرازه: دورشته، S4Z ، كه با موي بز به رنگ قهوه‌اي تيره پيچيده شده است.

گليم باف: گليم ساده باف، گليم متصل به همراه دو نوار بافته شده با تكنيك سوماك.

رنگ‌ها: قرمز روشن و معمولي، قهوه‌اي (خورده شده)، قهوه‌اي تيره، آبي تيره و سفيد عاجي.

نمونه‌اي بسيار شبيه به اين تصوير درVIII Rare Oriental Carpets  نوشته Eberhart Herrmann  ، مونيخ 1986، تصوير شماره 98 ديده مي‌شود.

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۸۸/۱۰/۱۷ساعت 8:5  توسط آرزو مودی   | 

سجاده بلوچی

قاليچه نمازي بلوچي، جان‌بيگي

شمال‌شرق ايران، خراسان، تربت‌حيدريه

اواسط قرن نوزدهم

 Cm73 × 132

 

سجاده نماز

تار: S2Z ، پشم عاجي رنگ ، چله‌كشي فارسي با تارهاي يكي در ميان نسبتا فشرده.

پود : Z2، دو رشته پود پشمي به رنگ قهوه‌‌اي.

پرز: Z2، پشم و موي شتر، گره فارسي، خواب فرش به چپ، رجشمار: 144 گره در هر اينچ مربع.

گليم‌باف: بافت ساده نواري شكل با عرضي به اندازه حدودا ۷سانتی متر با تزئينات و جزئيات فراوان و دو حاشيه نواري در دو سمت همان گليم.

رنگ‌ها: قرمز ياقوتي، قرمز مايل به زرد، بنفش– قهوه‌‌اي، قهوه‌‌اي روشن زنگاري، شتري خود رنگ، آبي تيره، سورمه‌اي (آبي – سياه) و عاجي (پشم با ماده رنگزدا رنگبري شده است.)

 

عکس و مطلب برگرفته از کتاب Baluchi Woven Treasure

+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۸۸/۰۸/۰۶ساعت 19:0  توسط آرزو مودی   | 

سوزن دوزی بلوچی

سوزن دوزی

 

یک بانوی بلوچ در حال سوزن دوزی

+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۸۸/۰۳/۰۹ساعت 21:13  توسط آرزو مودی   | 

مجموعه بوچر

مجموعه بوچر راهي موزه‌ي هنر ايندياناپوليس شد.

نوشته‌ جرج اُ بنن

مترجم آرزو مودي 

 تصویر شماره 4

تصوير شماره4کتاب بوچر. قاليچه بلوچي بايزيدي

شمال‌شرق ايران، خراسان، تربت‌حيدريه، محولات

اواخر قرن نوزدهم، Cm 99 ×  167

   

مجموعه قاليچه‌هاي بلوچي جف دبليو. بوچر را همسر وي، شرلي بوچر، به موزه هنر ايندياناپوليس اهدا کرد. قاليچه‌هاي اين مجموعه پيش از اين در کتاب Baluchi Woven Treasures که در سال 1989 بوچر آن را چاپ کرد، گرد آمده بودند. اين مجموعه 65 بافته هستند که 30 قطعه از آن‌ها کيف، 12 قطعه خورجين يا رويه‌ي کيف، 6 سجاده‌ي نماز، 6 بالشت (پشتي؟)، 5 روکرسي، 2 سفره و يک رويه خورجين، نمکدان، چنته و يک گليم بزرگ است. اين هديه مجموعه‌اي منحصر به فرد است و احتمالا بزرگ‌ترين مجموعه از قاليچه‌هاي بلوچي است که به يک موزه و مجموعه در ايالات متحده تعلق دارد.  

تصویر شماره 7

 

تصوير شماره 7 کتاب بوچر. قاليچه بلوچي، متعلق به شمال‌شرق ايران، خراسان، تربت‌حيدريه، اواخر قرن نوزدهم،

91× 213cm

جف بوچر مجموعه‌داري نمونه بود. او از کودکي و با جمع‌آوري پيکان‌هاي فلزي شروع کرد. جمع‌آوري مجموعه‌هاي گوناگون در سرتاسر زندگي وي ادامه پيدا کرد. بوچر مجموعه‌داري ساده و سهل‌انگار نبود. با دقت، آگاهي و هوشياري به جمع‌آوري مجموعه‌ي خود مي‌پرداخت. اين اولين مجموعه‌ي او نيست که راهي يک موزه مي‌شود تا همگان از آن بهره ببرند. در سال 1980 و در زمان حيات وي مجموعه‌اي از بيش از 500 کتاب به موزه‌ي ريچمود در ويرجنيا اهدا شد. اين مجموعه با نام خود او در موزه نگهداري مي‌شود.

آغاز جمع‌آوري اين مجموعه در سال‌هاي دهه 50 ميلادي بود، که بوچر شروع به جمع‌آوري قاليچه‌هاي شرقي نمود. براساس آن‌چه در کتاب گنجينه بافته‌هاي بلوچي نوشته است، آغاز جمع‌آوري اين مجموعه با خريد سه قاليچه بلوچي از آلمان در 1951 بوده است. با خريد اين سه قاليچه شعله اشتياق شعله‌ور شد. بعد از آن خريد، شروع به جمع‌آوري انواع قاليچه‌هاي شرقي نمود. پس از ملاقات با اچ. مک کوي جونز توجه خود را متوجه جمع‌آوري قاليچه‌هاي عشايري نمود و در نمايشگاه حاجي باباي واشنتگن که جونز مؤسس آن بود شرکت کرد. اين نمايشگاه در سال 1973 به نمايشگاه بين‌المللي حاجي بابا تغيير نام داد. 

در سال 1969، مک‌کوي تشکيلاتي را ترتيب داد که منجر به برگزاري نمايشگاه سالانه قاليچه در کريسمس هر سال شد. اين نمايشگاه‌ها در کمبوس کلوب در واشنگتن دي سي برگزار مي‌شد.‌ با وجود دوستي و رابطه‌اي که ميان اين دو نفر بود، جف نيز حضوري کاملا فعال در اين جمع داشت و از سال 1971 تا 1976 وي و مک‌کوي، انتخاب کردند، يادداشت کردند، سرهم کردند و کاتالوگ‌هايي براي نمايشگاه سالانه‌اي که تنها چند روز در سال عمر داشت، نوشتند. در مجموع کاتالوگ‌هايي که وي در جمع‌آوري آن‌ها شرکت داشت، به قرار زير بود:

·         قاليچه‌هاي عشايري ايراني، 1971

·         بافته‌هاي قبايل افغان،1972

·         قاليچه‌هاي عشايري ترکمني،1973

·         قاليچه‌هاي بلوچي، 1974

·         ارساري‌ها و بافته‌هايشان،1975

·         قاليچه‌هاي يموتي،1974

برگزاري اين نمايشگاه‌ها ادامه نيافت و قطع شد زيرا يک Yomud sallanchak (شماره 8 در کاتالوگ)، در شبي که نشست سالانه نمايشگاه 1976 در کمبوس کلوب برگزار مي‌شد، دزديده شد. دزد قاليچه صبح روز بعد وقتي که جف و مک‌کوي جونز براي صورت برداري از قاليچه‌هاي نمايشگاه بازگشتند، پيدا شد.

با اينکه در اين زمان جف مجموعه‌ي تقريبا کاملي از قاليچه‌ها و بافته‌هاي مناطق فرشبافي در کشورهاي مختلف داشت، علاقه وي برروي قاليچه‌هاي بلوچي متمرکز شده و بيشتر و بيشتر مي‌شد. مک‌کوي علاقه‌ي خاصي به بافته‌هاي ترکمني داشت و شاهد اين مثال قاليچه‌هايي است که وي جمع‌آوري نمود و به نمايش گذاشت. نمايشگاه سال 1969 متعلق به ارساري‌ها و بافته‌هايشان بود و نمايشگاه سال 1970 نخستين نمونه قاليچه‌هاي يموتي را در معرض ديد قرار داده بود. تنها دو استثناء در اين ميان وجود داشت، قاليچه‌هاي عشايري ايراني که Ralph Yohe نيز در آن شرکت کرده بود و ديگري نمايشگاه قاليچه‌هاي بلوچي. در انتخاب قاليچه‌هاي بلوچي براي برگزاري نمايشگاه‌ کريسمس جف بيشترين تأثير را برروي مک‌کوي گذاشته بود.

کاتالوگ تهيه شده براي نمايشگاه قاليچه‌هاي بلوچي بوچر و جونز اولين کار چاپ شده‌اي بود که تا به آن روز تهيه شده و توجهي خاص به اين دسته از بافته‌ها داشته است. در آن زمان قاليچه‌هاي بلوچي، در کنار قاليچه‌هاي کردي، يکي از ارزان‌ترين دسته قاليچه‌هايي بودند که معامله مي‌شدند. ( با اينکه قاليچه‌هاي بلوچي بعدها توانستند نظر مساعد بعضي مجموعه‌داران را به سوي خود جلب کنند، اما قاليچه‌هاي کردي همچنان موقعيت پيشين خود را حفظ کرده و نتوانسته‌اند در اين بين جايگاهي را در ميان ديگر قاليچه‌ها به دست آورند.) نمايشگاه موفقيتي چشمگير در معرفي اين دسته بافته‌ها به مجموعه‌داران کسب کرد. کيفيت شگفت‌ انگيز انواع آبي‌هاي بافته شده در قاليچه‌ها، درخشندگي و نرمي پشم به کار رفته در آن‌ها و شايد مهم‌تر از همه تنوعي که نه تنها در نقش بلکه در رنگ‌آميزي اين بافته‌ها نيز به چشم مي‌خورد، از جمله دلايل اين محبوبيت دير هنگام بودند.  

قاليچه‌هاي بلوچي احتمالا اولين نشريه‌ي‌ تشکيلات نمايشگاه بين‌المللي حاجي باباست که چاپ شد. اينکه آيا اين کاتالوگ با اين کيفيت قبلا هم چاپ شده ناشناخته است، اما تنها نشريه‌اي بود که به زودي تمام شد و همچنان براي تهيه‌ي آن مراجعه کنندگان فراواني وجود داشت. مراجعه کنندگاني که با دست خالي برمي‌گشتند. البته اين مسئله نيز قطعي است که بعدها نسخه‌هايي از اين مجلد را دلالاني زيراکس کرده و فروخته‌اند. 5 قطعه از قاليچه‌هاي نمايشگاه در مجموعه‌ي بوچر و کتاب Baluchi Woven Treasures موجود هستند. (شماره‌هاي 13، 17 ، 41، 49 و 51)

اين تلاش به عنوان پيش زمينه‌اي موفق در سال 1976 با نمايشگاه و کاتالوگ، "قاليچه‌هاي شگفت انگيز بلوچي" به همت مجموعه‌ي فرش‌هاي شرقي ديويد بلک (لندن) و "منسوجات بلوچستان" به همت ام. جي. Konieczny در سال 1979 پيگيري شد. بعد از آن شاهد برپايي نمايشگاه‌هاي مشابه بسياري به همراه چاپ کاتالوگ‌هايي از اين دست، هستيم. نمايشگاه‌هاي بزرگ و گسترده‌اي که از انواع قاليچه‌هاي شناخته شده و معروف برپا شدند و مورد توجه همگان قرار گرفتند. و بعد از آن بود که تقريبا هيچ کنفرانس و نمايشگاهي بدون آن‌که سخنراني و بخشي در آن به فرش بلوچ اختصاص داشته باشد، برگزار نشد. بافته‌هاي بلوچي به همان محبوبيتي در ميان مجموعه‌داران دست يافته بودند، که قاليچه‌هاي قفقازي پيش از آن بدان رسيده بودند. 

هيچ کس در مورد احساس و انديشه‌ي جف در مورد شهرت ناگهاني قاليچه‌هاي محبوبش چيزي نمي‌داند. اين شهرت ناگهاني که همه‌ي آن را مديون تلاش جف بود، نتوانست وي را از خريد و جستجوي قطعات بهتر منصرف سازد. با نگاهي به کاتالوگ حراجي‌هاي آمريکا، انگليس و آلمان که در آن زمان برگزار مي‌شدند، مي‌توان قطعاتي را يافت که اکنون در مجموعه‌ي بوچر جاي گرفته‌اند.  وقتي يک قاليچه را در حراجي در سال‌هاي بين دهه‌هاي نود و هشتاد مي‌يافت که نداشت اما مي‌خواست که براي مجموعه‌اش داشته باشد، همه‌ي برنامه‌هاي پيش رو را تعطيل مي‌کرد تا به ديدن و بازبيني و بررسي آن تکه برود. جف کسي نبود که قاليچه‌هاي کهنه و مندرس را خريداري کند. وضعيت قاليچه بيشتر از کمياب بودن يا کيفيت مواد به کار رفته در آن براي وي مهم بود. اگر قاليچه‌اي را مي‌يافت که شکل ظاهري خوبي نداشت و بيش ازحد کهنه و مندرس شده بود، براي به دست آوردن مشابهي از آن بافته صبر کردن را ترجيح مي‌داد.

در دهه نود ميلادي، شروع به دست‌چين کردن و پالودن مجموعه بر اساس علايقش کرد. کم‌کم آنچه را که نمي‌خواست ازمجموعه‌اش حذف کرده و فروخت. قاليچه‌هاي ترکي، ايراني و بافته‌هايي که به آسياي مرکزي تعلق داشتند، اصولا در اين دسته بافته‌ها جاي مي‌گرفتند و کم‌کم فروخته شدند. قاليچه‌هاي بلوچي باقي مي‌ماندند. قاليچه‌هاي بلوچي تنها براي تنوع در نوع طراحي‌هايشان نبود که انتخاب شده بودند بلکه تنوع حاشيه‌ها، شيرازه‌ها و گليم‌‌باف‌هاي دوسر بافته‌هاي بلوچي نيز بر انتخاب تاثير گذار بودند.

بوچر تعريف خود را از يک بافته بلوچي پالايش کرد و فرق بين بافته‌هاي واقعي بلوچي با آن چه که همسايگان اقوام بلوچ در اثر تأثيرپذيري از آنان بافته بودند، را مشخص ساخت. وي مشخص ساخت که يک بافته بلوچي به صورت معمول چه خصوصيات و ويژگي‌هايي را داراست. آنچه که بين اين دو دسته، بافته‌هاي بلوچي و همسايگانشان، مشترک بود را نيز مشخص کرد. از نظر وي بافته‌هاي همسايگان اقوام بلوچ، تنها مفتخر به داشتن نام بلوچي بودند.  مجموعه‌اي که به موزه هنر ايندياناپوليس اهدا شده است، تنها 14 قطعه از اين دست بافته‌ها دارد.

جف تنها به آنچه که با نگاه کردن به قاليچه‌ها آموخته بود يا آنچه که از ديگر مجموعه‌داران و دلالان يادگرفته بود، اکتفا نکرد، با همه‌ي دانسته‌هاي وسيعي که داشت از خواندن کتاب‌هاي معتبر چاپ شده در اين زمينه غافل نمي‌ماند. کتاب‌هاي بسياري را خريداري کرد که در اين مورد نوشته شده بودند. کتابخانه‌اي بي‌نظير از مجموعه کتاب‌هايي که در مورد بافته‌هاي شرقي نوشته شده است، داشت. اين کتابخانه که در مجموع 400 مجلد را در خود جاي داده بود، نيز به همراه قاليچه‌ها به عنوان مرجع و منبعي براي تحقيق و تکميل آن به IMA اهدا شد. اين کتاب‌ها اين موزه را تبديل به يکي از بهترين موزه‌هاي کتاب و فرش ساخت.

جف بوچر مجموعه داري بود که هم شيوه‌هاي قديم را به خوبي مي‌دانست و هم آنچه را که يک مجموعه‌دار در زمان ما نياز به دانستن دارد، به خوبي آموخته بود و به کار مي‌برد. تجربه به وي آموخته بود که هنگام خريد يک بافته به موقعيت، کيفيت و تنوع توجه داشته باشد. وي با توجه جسورانه‌ي خود به بافته‌هايي که پيش از اين ديگر مجموعه‌داران آن‌ها را ناديده انگاشته بودند، جسارت و پيش‌گامي خود را نشان داد. اين کار را با يقين و اعتماد و اطمينان به اينکه آنچه که انجام مي‌دهد درست است، به سرانجام رساند. با اين کار خود به ديگر مجموعه‌داران نيز آموخت که با دليري و جسارت آنچه را که مي‌خواهند انتخاب کنند و با چشماني و نگاهي جديد به بافته‌ها و مخصوصا اين دسته از بافته‌ها بنگرند.

جف بوچر مجموعه‌داري بسيار فعال و با پشتکار فراوان بود. توجه خاصي به حراجي‌ها و سمينارهاي مربوط به فرش نشان مي‌داد. در اين‌گونه گردهمايي‌ها مي‌توانست با افراد گوناگوني ملاقات کند و از دانسته‌ها، ديده‌ها و شنيده‌هاي آنان بهره بجويد و آنچه را که خود آموخته بود با آنان سهيم شود. مديريت برگزاري نمايشگاه بين‌المللي حاج باباي مک کوي جونز را به عهده گرفت. در راس برنامه‌اي که از قسمت‌هاي جانبي نمايشگاه بود، نيز قرار داشت. در اين قسمت بافته‌ها و منسوجات شرقي با نگاه جديدي معرفي مي‌شدند و هدف از اجراي آن علاقمند کردن بازديدکنندگان به اين محصولات بود. در بعضي موارد نيز، بخش‌هايي از مجموعه‌ي وي در جلسات و نشست‌هاي مجمع بين‌المللي حاجي‌بابا براي اعضا به نمايش گذاشته مي‌شد. يکي از محسنات اين نمايشگاه‌هاي کوچک جلب توجه بازديدکنندگان و شرکت کنندگان بود. آن‌ها با ديدن قاليچه‌ها مي‌توانستند چيزهايي بسياري را از زبان خود او بياموزند و لب به تحسين بافته‌ها بگشايند.

به نظر مي‌رسد که بسياري از بافته‌هاي مجموعه‌ي بوچر کاملا شبيه به ديگري است، اما در اصل چنين نيست و هر کدام از آن‌ها تفاوتي و خصوصيتي خاص خود را نشان مي‌دهد. در بسياري از اين قاليچه‌ها شاهد نقش شدن گلي در ميان يک قاب هستيم. تکرار اين قاب‌ها زمينه‌اي را پوشانده است و حاشيه‌اي اين زمينه را در بر گرفته است. براي مثال مي‌توان دو قاليچه‌ نشان داده شده در تصاوير 4و7 را در نظر گرفت. مي‌بينيم که در تصوير شماره‌ي 4 کنار هم نشيني رنگ‌ها آرايشي اريب به زمينه داده است در حاليکه در تصوير شماره‌ي 7 گل سرخي که در وسط قاليچه جاي گرفته است هر نگاهي را به سوي خود جلب مي‌کند و بيش از ديگران مي‌درخشد و ديگر اثري از آرايش بافته‌ي مثال قبل در کار نيست. طرح بافته شده در حاشيه‌هاي اصلي کاملا متفاوت است، اما هر دو خصوصيات يک بافته بلوچي را در خود نهان کرده‌اند. رنگ اصلي در بافته‌ي تصوير شماره‌ي 4 قرمز است اما رنگي که در بافته تصوير شماره 7 بيشتر به چشم مي‌آيد آبي تيره است. شيرازه و گليم بافت انتهاي هر دو قاليچه متفاوت از ديگري بافته شده است. وضعيت هر دو بافته، با در نظر گرفتن مقداري خوردگي رنگ قهوه‌اي و مقداري کجي در لبه‌ها، نمونه‌اي از خصوصيات بافته‌ها و قاليچه‌هاي مجموعه‌ي بوچر است.

 

اهداي مجموعه‌ي بوچر به موزه هنر ايندياناپوليس تقدير شايسته‌اي از بوچر و تلاش‌هايش بود. يکي از آرزوهاي او گسترش دانسته‌ها و تجربياتش در مورد اين بافته‌ها بود. در يک موزه‌ي عمومي که دسترسي به قاليچه‌ها براي همگان وجود داشت، راه‌هاي بسياري براي گسترش فعاليت‌هاي بوچر و ادامه‌ي آن‌ها پيش روي آيندگان قرار مي‌گرفت. محققان و دوست‌داران و مجموعه‌داران بسياري مي‌توانستند به تماشاي مجموعه‌ي وي بنشينند و براي دانستن بيشتر در مورد قاليچه‌ها تشويق شوند. تا روزي شاهد برآورده شدن آرزوي بوچر باشيم.

+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۸۸/۰۳/۰۲ساعت 19:55  توسط آرزو مودی   | 

قالیچه های بلوچی

3687

عکسی را که در تصویر می‌بینید، آشکارا مشخص است که از یک کتاب به سرقت رفته است!

دو قالیچه‌ای که توی این تصویر می‌بینید هر دو قالیچه بلوچی هستند. هر دو جانماز یا سجاده نماز هستند.

قالیچه سمت راستی که زمینه قرمز رنگ دارد، نقشش از بافته‌های ترکمنی گرفته شده و فقط می‌‌شود رد پای نقوش ترکمنی را در پیکره بندی طرح مشاهده کرد.

قالیچه سمت چپ یک سجاده با نقش معروف درختی است. درختی که توی این قالیچه بافته شده، به درخت زندگی معروف است. درخت زندگی هم که معرف حضورتان هست و اگر نیست باید بگویم درختی است که ریشه آن در آسمان است و شاخ و برگش سمت ماست و از یک عقیده باستانی و کهن گرفته شده و الخ ... شاید بعدا در موردش بیشتر نوشتم چون این درخت توی بافته‌های بلوچی دقیقا جایش توی سجاده‌هاست و کمتر جای دیگری به جز سجاده‌ها بافته می‌شود. دلیلش هم این است که بافندگان این بافته‌ها اصولا به بافت موجودات جاندار و یا سایه و شکلی از آنها در سجاده‌هایشان معتقد نیستند و به شدت آن را رد می‌کنند. استنادشان هم به دستور پیامبر است بر منع شمایل نگاری ... مخصوصا در جایی و چیزی که جنبه عبادت دارد تا لابد شرک به خداوند نشود.

یک چیز دیگر را هم در مورد این قالیچه‌ها بگویم آن هم داشتن قر کمری است که توی قالیچه سمت چپی بیشتر دیده می‌شود. حتما توجه کردید این قالیچه‌های دستبافی که احتمالا شما توی خانه‌ها پهن می‌کنید و مثلا از یک جای باکلاس هم خریدید، چقدر شق و رق و آراسته است و کجی را ندارد. دلیل مهمش این است که توی بافته‌های عشایری مخصوصا بافته بلوچی و مخصوصا بافته‌های قدیمی بلوچی برای نخ تار از پشم استفاده می‌کردند و گره‌ها را برروی نخ‌های پشمی می‌بافتند. بنا به خاصیت خاص پشم که همچین انعطاف پذیر است و از نخ پنبه‌ای نازش خیلی بیشتر است، قالیچه‌ها عموما این شکلی و کج و کوله می‌شوند و این کج و کولگی حاصل استفاده از نخ پشمی نه تنها در نظر مجموعه دارها عیب نیست که حسن هم هست. پس حواستان باشد اگر خواستید قالیچه عشایری بخرید و قر داشت اولا دقت کنید که تارش پشمی باشد بعد هم مطمئن بشوید پشمش واقعی است و مواد و پلاستیک نیست، بعد حتما بخریدش چون مطمئن باشید که سن و سالش بالاست و برای خودش کلی عتیقه است.

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۸۸/۰۱/۳۰ساعت 6:28  توسط آرزو مودی   | 

عکسهای بلوچی

سلام به همه

به بهانه حرف احسان که درست هم بود . چند تا عکس از زنان و مردان بلوچ می گذارم تا با پست قبلی مقایسه بفرمایید و به نتیجه بهتری دست پیدا کنید.

زنان

خانمهای بلوچ در حال سوزن دوزی

3

یک منطقه تاریخی بسیار معروف در بلوچستان به نام " نگاران" بعدا در مورد آن صحبت خواهم کرد.  آقایان بلوچ را در عکس می بینید.

یک دختر کوچولوی بلوچ به همراه مجموعه کامل زیور آلات زنانه بلوچی ( متاسفانه به دلیل پاره ای مسائل جیز مجبور شدیم از عکس یک دخترکوچولو استفاده کنیم.)

این هم تصویر یک خانم سفال ساز هنرمند بلوچ که به جای اینکه با چرخ سفال بسازد با دست سفال می سازد. این سفالها در منطقه کلپورگان بلوچستان ساخته می شوند.

این هم یک عکس خوشگل هنری به عنوان حسن ختام از یک خانم هنرمند سوزن دوز بلوچ که بیرون خانه روی حصیری که مطمئنا بافت دستان هنرمندش است ، مشغول به کار است .

منبع عکسها هم سی دی مربوط به صنایع دستی زاهدان که آقای احمدی رئیس اداره صنایع دستی زاهدان - البته وقتی که من آنجا دانشجو بودم - لطف کردند و در اختیار من گذاشتند. با تشکر از ایشان .

 

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۸۷/۰۷/۰۴ساعت 22:39  توسط آرزو مودی   | 

عکس

1

 

سلام به همه دوستان خوبم

باید به رسم امانت‌داری عکس اول مقاله‌های آقای وگنر را قرار می‌دادم که چیزی را کم و کسر نگذاشته باشم.

اما بنا به دلایلی که می‌بینید این کار را انجام ندادم.

عکسی را که قرار دادم عکس اول مقاله 5 قسمتی آقای وگنر است که در مورد اقوام بلوچ نوشته شده است. من بلوچها را به خوبی می‌شناسم و سالها با آنها زندگی کرده‌ام. شما هم ایرانی هستید و اگر کمی دقت نظر داشته باشید به روشنی درخواهید یافت که آقایان حاضر در عکس بلوچ نیستند و عرب هستند. البته من خودم نتوانستم یک دلیل محکم برای اصالت ایرانی یا غیرایرانی بودنشان بیاورم . من معتقدم که اعراب ایرانی! هستند و پدرم به عکس معتقدند که اشتباه می‌کنم و ایرانی نیستند و حتی ممکن است کرد باشند.

اما در هر صورت چه ایرانی و چه غیرایرانی به نظر شما می‌توان چنین خطایی را یک اشتباه ساده انگاشت؟ یا آنکه باید به چیزهای دیگری هم فکر کرد؟   

 

 

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۸۷/۰۶/۳۱ساعت 1:44  توسط آرزو مودی   | 

فصل دوم، تکه سوم

پیشینه نژادی و قومی اقوام بلوچ

تقسیم بندی جغرافیایی و بر اساس مناطق سکونت و بافت این حسن را داراست که به ما اجازه می‌دهد تا روند تغییرات یک نقش را هنگام ورود به آن منطقه خاص بررسی کنیم. مسلماً این نقوش اصالتی بلوچی نداشته‌اند؛ با ورود به دستبافته‌های بلوچی برخی از آرایه ها و اشکال حاضر در آنها تغییر کرده و با دید و نگرشی بلوچی بافته شده‌اند . تشخیص و دسته‌بندی این تغییرات از جمله محاسن این تقسیم بندی است . (Wegner 1964:147; ibid. 1978:288, 292) این تغییرات و دسته‌بندی ها را به صورت دقیق‌تر و کامل‌تر می‌توان در جلگه‌های تربت حیدریه بین سالهای 1950 و 1960 دنبال کرد. علاوه بر بسیاری از اقوام بلوچی, برخی قبایل نیمه عشایری – نیمه یکجا نشین دیگر نیز هستند که از مناطق دیگری مانند مرزهای تیموری در سال  1800 به‌این منطقه مهاجرت کرده‌اند  (Maitland 1975:416) و تحت نام قبیله خاصی که بدان وابسته بوده‌اند, در این مناطق ساکن شده‌اند. در میان این مهاجران قبیله Moreidari و طوایف وابسته به آن , بروتی و ایلخانی از جمله قبایل ساکن در جلگه خواف هستند که هر کدام نقوش سنتی خاص و منحصر به فردی دارند که مخصوص به خود آنهاست. سمت شمال در جلگه باخرز Porbuzi  و  سلجوقی ساکن شده‌اند که اصالتی تیموری دارند . باز هم بالاتر – سمت شمال – در جلگه جام نیز سنگچولی ها ساکنند. فقط مغول زاده‌های ساکن جلگه خواف و مختاری‌ها مدعی هستند که بلوچ نیستند . طبقه‌بندی و جای دهی درست یعقوب خانی‌ها در یک دسته دقیق نیز کاری ساده و مطمئن نیست, زیرا آنها نیز مانند تیموری ها خود را بلوچ می‌خوانند . (Edwards 1953:187) امروزه مهمترین منطقه سکونت تیموری ها غرب افغانستان است . بر اساس اطلاعات قومی و نژادی این گروه را نمی‌توان جزء اقوام ایرانی به حساب آورد . منطقه سکونت آنان در بخارا احتمال ترک یا مغول بودن آنها را نسبت به عرب بودن محتمل‌تر می سازد. (Maitland 1975:416)  تیموری‌های ساکن افغانستان نیز قالیچه‌های گره‌دار می‌بافند. البته چندان کار و بررسی خاصی بر روی نوع بافت و یا تکنیک و وسایلی که برای بافندگی به کار می‌برند , انجام نشده است . منهای بافته‌های یعقوب خانی که عموماً می‌توان نمونه‌های آن را در افغانستان یافت , طوایف دیگری از جمله شیرخانی، Kaudani (also Kuduani) , و نیز زاکانی بافته‌های گره‌دار خوب و مرغوبی می‌بافند . (Janata 1975:10 and 1978:11)

براهوئی‌ها نیز یکی از طوایف مهم غیر بلوچ حاضر در میان اقوام بلوچ هستند . محل زندگی آن ها شمال شرق و شرق خراسان , میان تایباد و قائن و همچنین در افغانستان است . آنها از جمله اقوامی بودند که در سال 1950 به کار پرورش شتر مشغول بودند . بر اساس روایات و گفته‌ها اصالتاً به ترکان غرب ایران وابسته‌اند . شاه عباس(1587-1628)  صفوی آنها را به دلیل بد نامی و شورشهای پی در پی و ناسازگاری با حکومت به خراسان منتقل کرد و در آنجا اسکان داد . در میان نقوش حاضر در بافته‌هایشان می‌توان عناصری را یافت که اصالتی بلوچی دارند , اما آن نقطه مشترک و خط اتصال فرهنگی که باعث رخ‌دادن چنین حضوری شده باشد, حلقه‌ای است که مفقود شده است. فیروزکوهی‌ها و تایمانی‌ها نیز قالیچه‌هایی با خصوصیات و ظاهر بلوچی –  زمینه‌ای تیره و ناپخته و تعداد محدود رنگ دارند - می‌بافند . این اقوام امروزه با هیبتی کشاورز و زندگی نیمه عشایری در مناطقی محدودی از غرب افغانستان , شمال و شرق هرات و در جنوب تا مرزهای  ناحیه Adreskand زندگی می‌کنند . جمشیدی‌ها نیز در این مناطق زندگی می‌کنند . بر اساس گفته‌های جاناتا (oral information, 1979) این سؤال به ذهن خطور می‌کند که آیا طایفه وابسته به ‌این قبیله , Maududi , با Mush(a)wani ها که نمونه کار آنها در تصویر شماره 1 را امروزه فراوان می‌توان در کتابها دید, وابستگی و مشترکاتی دارند؟ (Eiland 1976:79) در حدود 250 خانوار از جمشیدی‌ها در سالهای بعد از 1885 به سمت مشهد رفتند و در حوالی آن ساکن شدند . (Janata 1978:11) بعضی از فیروزکوهی ها هنوز در ایران , در جنوب نیشابور زندگی می‌کنند . (Bellew 1973:59) اسکان اولیه ‌این قبایل در این مناطق را نادرشاه افشار انجام داده است . بعد از مرگ نادر بسیاری از فیروزکوهی ها به چراگاه‌های خود در افغانستان بازگشتند و احتمالاً این عده از جمله بازماندگانی هستند که به آن سرزمینها باز نگشته‌اند . برخی از این مردم نژاد ایرانی دارند , برخی ترک – مغول هستند و حتی از هم‌پیمانان چهارایماقی آنان نیز در میان آنها خانواده‌هایی را می‌توان یافت . حتی گاه برخی از تیموری ها نیز خود را متعلق به‌این طایفه  می‌دانند .

هیچ دستبافته گره‌داری که متعلق به سه گروه ذکر شده باشد, تا قبل از سال 1900, در دست نداریم . هیچ بافته‌ای که تماماً با رنگهای گیاهی رنگ شده باشد, نیز به دست نیامده است. آنچه که ‌این دو مورد به دست می‌دهند این است که فن بافت قالیچه‌های گره‌دار در میان این قبایل بسیار نوآموخته و جدید است و احتمالاً آن را از همسایگان جدید خود آموخته‌اند .

به نظر می‌رسد که گلیم بافهای این قبایل به نسبت تولیدات گره‌دار آنها از اهمیت بیشتری برخوردار هستند. خورجینهای کهنه و نو , بزرگ و کوچک همه نوعی نقوش شبیه به هم دارند.  Janata (1979) و Bolland (1971:169) به‌این خصوصیات بافته‌های جمشیدی و فیروزکوهی افغانستان اشاره کرده‌اند. بین سالهای 1950 و 1960 بسیاری از این دسته خورجینها در بازار مشهد فروخته می‌شده‌اند. به علت شباهت بسیار کم نقشی که در آنها بافته می‌شده است با نقش سرپلاس قالیچه‌های بلوچی دلالان آنها را با نام قالیچه‌های بلوچی می فروخته‌اند و در زمره بسیاری از تولیدات نواحی مختلف اطراف مشهد قرار می‌گرفته‌اند. البته می‌توان این امکان را نیز در نظر گرفت که‌این بافته‌ها را برخی از طوایف چهارایماق ساکن خراسان بافته‌اند. دلیل دیگری که می‌توان برای این مدعا آورد این است که برخی از این قطعات که اصل و زادگاه آن تعیین شده است, توسط زائران و دیگر مسافران, از افغانستان به‌ایران آورده شده تا در مشهد فروخته شوند. نوارهای چادر بافت فیروزکوهی‌های افغانستان طرحی شبیه به تزئینات Pathan Ghilza'I و یا حتی بشیرهای ترکمن دارند. نقوشی که تایمانی ها به کار می‌برند گاهی شبیه به آن طرحهایی که میش مست ها , گروهی دیگر از طوایف آیماق در غرب افغانستان به کار می‌برند , است . (Janata 1978:11 and 1979: Fig. 13)

گروهی از بافته‌های مربوط به طوایف بسیار معروف عرب را نیز می‌بایست در این مقال معرفی کرد و از آن نام برد. دلیل این یادآوری نزدیکی جغرافیایی و مسلماً تأثیرگذاری‌ها و تأثیر پذیری‌های متقابل و شباهتی است که بافته‌های این قبایل به بافته‌های عربی دارند. تمامی این اقوام عرب بلا استثناء یکجانشین و روستایی هستند و سالها پیش وارد این ناحیه شده و در آن ساکن شده‌اند و نامشان را شاید بدون داشتن اهدافی خاص مانند قدرت‌طلبی یا نفوذ و جریان‌های خاص سیاسی از اعرابی گرفته‌اند که در قرن 7 وارد سرزمینشان شده‌اند و اسلام را با خود به همراه آورده بودند . مهمترین مناطق سکونتشان فردوس , دهوک , سه قلعه , Arisk و سرایان است که از جمله مهمترین مراکز بافت قالیچه در سال 1951 بوده‌اند. نقوش, ساختمان و رنگ این قالیچه‌های روستایی به ندرت شبیه به تولیدات بلوچ های ساکن درهمان مناطق است. منهای بعضی استثناها بسیاری از این قطعات رجشمار پایین و پرز بلند دارند و تعداد رنگ مصرفی در آن بسیار زیاد است . این بافته‌ها بسیار مورد توجه اعراب ثروتمند ساکن در امیر نشین های خلیج فارس واقع شده‌اند. ثروتمندان عرب ترجیح می‌دهند تابستان گرم کشورشان را وانهاده و از هوای معتدل ایران برای گذراندن تابستان استفاده کنند. بالا بودن تقاضا همواره وسوسه کننده بوده است؛ روستائیان برای دست یافتن به سود بیشتر کارهایی با کیفیت پایین تولید کردند تا بازار را حفظ کنند و از آن حداکثر سود را به دست آورند. اما این شتاب زدگی و تبعیت از خواست بازار باعث بافته شدن قالیچه‌هایی با کیفیت بسیار پایین و طرح و نقشهای نازیبا شد. گاه شاهد بافته شدن ترنجی افشاری در مرکز زمینه قالیچه هستیم, گاهی نیز رد پای آن را در حاشیه‌ها مشاهده می‌کنیم که در هر صورت نتیجه یکسان و نامطلوب است. هرگز نباید این بافته‌ها را با آنچه که در 500 کیلومتری فردوس بافندگان بلوچ سیستان می‌بافند و تأثیرپذیری محدودی از افشارها را نشان می‌دهند,  اشتباه گرفت . بر خلاف بافته‌های عربی این قالیچه‌های بلوچی سیستان یک زمینه زیبا دارند که نقوش کوچک دقیق و آراسته آن را پوشانده است.  ترنجی زیبا با نقشی دندانه دار در مرکز زمینه جای می‌گیرد . نمونه شبیه به‌این ترنج را می‌توان در کناره‌هایی که افشارهای ساکن جنوب ایرانی می‌بافند , دید . ( تصویر شماره 2 ) حاشیه اصلی نقش قلاب شکل دو سویه دارد که بعضی بافنده‌های بلوچ از آن استفاده می‌کنند, ولی بیشترین کاربرد را در میان بافته‌های ترکمنی دارند . ( تصویر شماره 3 )

d 

تصویر شماره 4 . عربزاده , خیبر , سالور گل و نقش کشمیری , 1930

قاعدتاً این بافته‌ها ساختاری بلوچی دارند و بافندگانی بلوچ آنها را بافته‌اند. بعضی بافته‌های برخی گروه‌های کوچک بلوچ که در سالهای 1960 زندگی نیمه عشایری داشتند و هم خودشان و هم بلوچها آنان را با نام عرب‌زاده می‌شناسند و از نسل اعراب بودند , سختی طبقه‌بندی دقیق این بافته‌ها را نشان می‌دهند . در 1955, 50 عرب‌زاده تغییر مکان داده و در مجاورت Moreidari و سید محمدخانی‌ها در شرق جلگه خواف ساکن شدند . قطعات و قالیچه‌های کوچکی که می‌بافند را به راحتی نمی‌توان از بافته‌های Moreidari تشخیص داد . ( تصویر شماره 4 )

 در راستای کامل شدن مبحث و تأثیراتی که بر روی تولیدات و بافته‌های بلوچی گذاشته شده؛ می‌بایست به براهوئی‌ها و شادلوها نیز اشاره کرد. دلیل اهمیت براهوئی‌ها در این مبحث این است که بلوچها بسیاری از آرایه ها و مشخصات موجود در فن بافندگی خود را از آنان گرفته‌اند. براهوئی‌ها در زمره ساکنین دراویدی زبان جنوب هندوستان قرار می گیرند. با این حال هنوز هم براهوئی‌هایی مستقل در سیستان (Tate 1977:316, 363) و بلوچستان (Imp. Gaz. Ind. 1976:89, 90) در مناطقی از هرات (Snoy 1974:181) و در ترکمنستان شوروی (Gafferberg 1969:17-18) زندگی می‌کنند و در بسیاری از این مناطق بافندگان بلوچ در مجاورت آنان زندگی می‌کنند. ما هنوز قطعه مشخصی را در دست نداریم که بتوان مشخصاً مهر براهوئی را بر آن نهاد. شاید تلفظ درست نام آنها براوی "Barawi," باشد که نام گروهی از بافندگانی است که آنها را از جمله بافندگان بلوچ سیستان می‌دانند. این دسته تنها بافته‌های بسیار محدود گره‌داری با نوعی نقش بسیار خاص اما بی‌معنا را می‌بافند که تعداد بسیار کمی از این بافته‌ها در دست است.    

شادلوها گروهی از قبایل کرد هستند که نادرشاه افشار آنها را به مرزهای شمال خراسان منتقل کرده‌است تا آنجا را در مقابل حملات ازبکها محافظت کنند. (Sykes 1963:174) مشخصات و آرایه‌های قفقازی را امروزه نیز می‌توان به وضوح در میان بافته‌های آنان دید. تأثیرات و آرایه‌هایی که از سمت شمال غرب وارد شده است. کناره‌های بلندگره‌دار و قالیچه‌هایی که از اندازه معمول و متداول بلوچها بلندتر است می‌بافند. در سالهای میان 1950 تا 1960 شادلوهای اطراف بجنورد خورجینهای می‌بافتند که نمی‌شد آنها را چه از لحاظ بافت و چه از لحاظ طرح از تولیدات بلوچی تشخیص داد .

( کلماتی که در این سه متن به رنگ قرمز نوشته شده اند عموماً نام منطقه یا قومی خاص هستند که معادل گویش و تلفظ آن را در فارسی پیدا نکرده ام . از راهنمایی دوستان در اصلاح این کلمات استقبال می کنم. با تشکر )

 

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۸۷/۰۶/۱۱ساعت 6:32  توسط آرزو مودی   | 

فصل دوم، تکه دوم

گلیمها و قالیچه‌ها

می‌بایست متذکر شد بر خلاف تصور عامه هیچ گونه سنت کهن بافت قالیچه یا منسوجات گره‌دار در خود بلوچستان وجود نداشته است. (Imp. Gaz. Ind. 1908) درکنار آن گونه‌ای خاص از نقوش هندسی در میان طرحهای رایج در آن مناطق حضور داشته‌اند که برروی صنایع دستی محلی هنوز هم می‌توان رد پای آنان را جستجو کرد. امروزه نقوش و تزئیناتی که در ناحیه سرحد ( جنوب بلوچستان ایران ) استفاده می‌شوند، شباهت فراوانی به نقوش و تزئینات موجود بر روی مقبره‌های بلوچی نزدیک به  Thatta ("Chaukandi-Tombs") دارند. قدمت این مقبره‌ها و نقوش روی آنها به سالهای میانی قرن 18 می‌رسد. (Zajadacz-Hastenrath 1978:3foll.) علاوه بر این می‌توان به نقوش و رنگهایی اشاره کرد که در مکران ( بلوچستان پاکستان ) استفاده می‌شوند. این نقوش هیچ گونه شباهتی با نقوش و تزئینات ترکمنی ندارند و در عین حال بسیار شبیه به نقش و نگاره‌هایی هستند که اقوام بلوچ ساکن سیستان و شمال آن به کار می‌برند.

برخلاف بافت قالیچه‌های گره‌دار و نبود سنت کهن آن در میان بافندگان بلوچ، آنان از دیر باز با بافت گلیم و بافته‌هایی که گره در بافت آنها به کار نرفته است, آشنا بوده‌اند. (IMP. Gaz. Ind. 1908; Konieczny 1979) در این سرزمین بسیاری از خورجینها و کیسه‌ها را به شیوه گلیم باف می‌بافند. خیلی به ندرت, برای پوشش کف قطعاتی را با عرضی در حدود 80 سانتی‌متر می‌بافند, سپس این قطعات را از درازا به هم دوخته تا قطعاتی در حدود 160×300 سانتی‌متر حاصل شود. اغلب نقوش کوچکی به رنگ سیاه و یا قرمز به صورت نواری افقی برروی این قالیچه‌ها بافته می‌شوند. اغلب این بافته‌ها زمینه‌ای بسیار تیره رنگ دارند .

بین دو ناحیه بلوچهای خراسان که در آن بافته‌های گره‌دار و گلیم می‌بافند با ناحیه‌ای که بلوچهای بلوچستان زندگی می‌کنند و تنها در آن گلیم‌ می‌بافند خط مرزی فرضی را می‌توان در نظر گرفت. البته می‌بایست توجه داشت که این خط فرضی از نیمه قرن حاضر در ایران به وجود آمده است و تا قبل از آن چندان پررنگ نبود و با این وضوح نمی‌توانستیم چنین مرزبندی را در نظر بگیریم. تقریباً از نواحی اطراف ایرانشهر در جنوب کویر لوت به سمت شرق و سرتاسر شمال ناحیه خاش و در طول تمام مرز امروزی میان ایران و پاکستان از کویته تا کلات می‌توان این خطر را رسم کرد. این مسلم و روشن است که این مرزبندی  با توجه به جابه‌جایی بلوچها چندان قاطع و محکم نیست. با توجه به رشد ارتباطات و ساخته شدن جاده‌ها و بزرگراه‌ها مخصوصاً در ایران آن هم در دهه‌های اخیر، ممکن است شاهد تغییر و حرکت این مرز به سمت قسمتهای جنوبی‌تر باشیم. با توجه به امکانات موجود و نوع تقاضای بازار جدید شاهد توسعه صنایع روستایی و دسترسی به مناطقی هستیم که شاید تا قبل از این رسیدن به آنها و عرضه محصولات تولیدی در آن مناطق در بازارها چندان کار ساده‌ای نبود و امروزه شاهد رونق تجارت و به تبع آن تولید محصولات جدید در آن مناطق هستیم.

تعیین و تشخیص مکان دقیق بافت قالیچه‌های گره‌دار تولید شده در دوسوی مرز بین شرق پاکستان و غرب افغانستان چندان کار ساده‌ای نیست و می‌توان گفت که بسیار مشکل نیز هست. در سمت شرق اگر در راستای شمال-جنوب از کویته در پاکستان امروزی به سمت آمودریا در شمال شرق افغانستان حرکت کنیم شاهد خواهیم بود که به تدریج از تعداد آنها کاسته می‌شود. البته هنوز هم خانواده‌ها و طوایف کوچکی را می‌توان در شمال‌غربی پاکستان, هند و حتی در بخشهای غربی ترکستان چین یافت، که فرش می‌بافند .

در شمال، آنها ساکن ترکمنستان شوروی هستند (Pikulin 1959) , جایی که براساس اطلاعات دولت شوروی (1933) تعداد 10000 بلوچ در  kholkhoes (Benningsen 1960:1036; Gafferberg 1969) زندگی می‌کنند, که چندان امیدی به دوام بافت در میان آنان وجود ندارد و میزان تولیدات قالیچه‌های گره‌دارشان نیز کم است .

سمت غرب دشت لوت و دشت کویر، شمال‌غرب ایران نیز خانواده‌ها و طوایف بلوچ زندگی می‌کنند؛ اما تعدادشان بسیار کم است. برخی از تولیدات شاهسوندها بر این نکته اشاره می‌کنند که بلوچها نیز در تغییرات و پیشرفتهای اخیر در صنعت فرشبافی شریک و سهیم بوده‌اند و نبایست به قالیچه‌های آنان به عنوان بافته‌هایی ناجور و ناهمگون نگریست .

در شمال، آنها ساکن ترکمنستان شوروی هستند (Pikulin 1959) , جایی که براساس اطلاعات دولت شوروی (1933) تعداد 10000 بلوچ در  kholkhoes (Benningsen 1960:1036; Gafferberg 1969) زندگی می‌کنند, که چندان امیدی به دوام بافت در میان آنان وجود ندارد و میزان تولیدات قالیچه‌های گره‌دارشان نیز کم است .

سمت غرب دشت لوت و دشت کویر، شمال‌غرب ایران نیز خانواده‌ها و طوایف بلوچ زندگی می‌کنند؛ اما تعدادشان بسیار کم است. برخی از تولیدات شاهسوندها بر این نکته اشاره می‌کنند که بلوچها نیز در تغییرات و پیشرفتهای اخیر در صنعت فرشبافی شریک و سهیم بوده‌اند و نبایست به قالیچه‌های آنان به عنوان بافته‌هایی ناجور و ناهمگون نگریست .

 

a

تصویر شماره 1 . بلوچ Mushwani . شمال افغانستان . 1920

شناسایی قبایل بلوچ

در سالهای اخیر پیشرفت و سامان یافتن حکومتها و دولتها در افغانستان , پاکستان و مخصوصاً ایران – خراسان – آزادی و رفت و آمد قبایل بلوچ را بسیار محدودکرده است. وجود چنین محدودیتهایی باعث شده است که تشخیص اصالت بسیاری از طوایف منصوب به بلوچ و طوایف بلوچی بسیار سخت و مشکل شود و از دوره و زمانی خاص به بعد دنبال کردن رد پای آنان در تاریخ عملاً ناممکن است. برای مثال براهوئی ها, یکی از اقوام بسیار مهمی که بارها در تاریخ از آنها نام برده شده است ,  (Pottinger 1816:56; Bijarani 1974:287; Tate 1977:341-354) امروزه به ندرت در میان قبایل بلوچ خراسانی از آنها نامی می‌شنویم , در حالیکه آنها ریشه‌هایی مشترک با این اقوام دارند و روزگاری در این دسته جای می‌گرفته‌اند . امروزه به نظر می‌رسد که برخی از طوایف علاقه خاصی به استفاده از کلمه خان در نامیدن قبیله خود دارند, سنتی که در آن یک طایفه خود را منسوب به خانی قدرتمند و محترم می‌داند . به طور مثال می‌توان طایفه سالارخانی‌ را نام برد؛ بخشی از این طایفه خود را با نام سید محمدخانی معرفی می‌کنند و در سال 1954 در مجموع جمعیتی 400 نفری داشتند. دارایی شان 20000 رأس گوسفند و بیش از 1000 نفر شتر ثبت شده است. خداداد خانی‌ها نیز گروهی دیگر از سالار خانی‌ها هستند که تقریباً به فاصله 100 کیلومتری در سمت شمال غرب گروه پیشین ساکن شده‌اند. سیسیل ادواردز (1953:185) سالارخانی‌ها را "کورخیلی" نیز می‌نامد ؛ نامی که چندان قدیمی نبوده و به فاصله 10 سال قبل از گزارش ادواردز بر روی این طایفه گذاشته شده است.

گروه بعدی که از آن سخن خواهیم گفت قرائی‌های بلوچ هستند. آنها در جنوب و در سرزمینهای متعلق به قرائی ها به مدت 150 سال زندگی کرده‌اند؛ آنان نیز خود را به نام بزرگان و سران پیشین خود می نامند. به همین ترتیب جان‌بیگی‌ها همسایه سیدمحمدجان بیگی در همسایگی سیدمحمدخانی‌ها نیز به یک وابستگی قدیمی به یکی از طوایف  Herzegi  با نامی مشابه اشاره می‌کند . Herzegi یکی از طوایف وابسته با ساریکهای ترکمن هستند . به طور مثال شودری که نام منطقه‌ای نزدیک کاشمر است نیز برای ما یادآور شودر ( چودور ) یکی از طوایف ترکمنی است .  

این مشاهدات و مثالها به خوبی نشان دهنده ‌این مطلب هستند که چرا امروزه دنبال کردن ردپای یک قبیله یا طایفه خاص بلوچی و جمع آوری اطلاعاتی دقیق در مورد آنها کاری چندان ساده و حتی شدنی نیست. کسان بسیاری از جمله پاتینگر ( 1816 ) , بیلو ( 1891 ) و تیت ( 1910 ) نیز پیش از این بر روی این اطلاعات کار کرده‌اند و منابع سودمندی از اطلاعات را جمع آوری نموده‌اند. همین آمیختگی‌ها و در هم پیچیدگی‌ها و نبود ریشه‌های مشخص برای اقوام بلوچ است که دنبال کردن و توجیه یک طرح و نقش خاص در بافته‌هایشان را نیز مشکل می‌سازد . با توجه به آموخته‌ها , دیده‌ها و منابع موجود به نظر می‌رسد که طبقه‌بندی اطلاعات مربوط به یک نقش بر اساس منطقه جغرافیایی خاصی که در آن بافته می‌شود از هر کاری منطقی‌تر و کاربردی‌تر باشد .

af

 

تصویر شماره 2 . قالیچه فتح الهی , سیستان , نقش ترنج وسط افشاری است . 1980

 

ادامه دارد ...

 

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۸۷/۰۶/۱۱ساعت 6:24  توسط آرزو مودی   | 

فصل دوم، تکه اول

قالیچه‌های بافت اقوام بلوچ و دیگر همسایگان غیر بلوچ آنها( بخش اول)

نوشته دکتر اچ . جی . وگنر

برگردان به انگلیسی :لولا فورلیچ , آگوست 1981 , بازبینی به وسیله دکتر وگنر می 1985

این 5 مقاله برای اولین بار در in Oriental Rug Review,
Vol. 5, No. 4,
July 1985

به چاپ رسیده است .

قبایل بلوچ , 1973 ,

 عکس پل شفر

Paul Shaper

مترجم: خودم!

بنا به دلایلی که بعداً حتماً توضیح خواهم داد، عکس ابتدای این مقالات را حذف کرده ام.

 

دستبافته‌های اقوام بلوچ و همسایگان غیر بلوچ آنها

قالیچه‌ها و بافته‌ها یکی از ارکان مهم تبادلات فرهنگی در میان مردم آسیای میانه هستند. جذابیت و زیبایی این دستبافته‌ها همواره مشوقی خوب و مؤثر برای یادگیری و دانستن بیشتر در مورد مردمی بوده است که بافنده ‌این بافته‌های زیبا هستند.

نقوش و رنگهای سنتی, راه وشیوه‌ای که در ترکیب آنها با هم به کار می‌برند, مواد مصرفی بافندگان برای بافت و حتی شیوه بافت همه و همه اصالت و هویت نژادی بافندگان این قالیچه‌ها را نشان می‌دهند. گاه حتی همه‌این موارد در کنار هم می‌توانند نشان دهنده تأثیرپذیری بافندگان آن از عوامل خارجی باشند, یعنی آنچه را که از دیگر اقوام و بافته‌های آنها گرفته‌اند, همچون مهمانی محترم در خود حفظ می‌کنند و نشان می‌دهند. این مشخصه در مورد اقوام بلوچ از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است و می‌بایست به صورتی تخصصی و با در نظر گرفتن مجموعه‌ای از عوامل و فاکتورهای تأثیرگذار بررسی شود.

 

تاریخ بلوچ و گستردگی‌های جغرافیایی آنها

مدارک و مستندات ثبت شده‌ای که به تاریخ بلوچ پرداخته باشند و بتوان آنها را محکم و قاطع به حساب آورد بسیار کم هستند . قطعی ترین مدارکی که در دست داریم تحقیقاتی است که در حوزه زبان شناسی انجام شده است . بر اساس این تحقیقات زبان بلوچی , زبانی هند و اروپائی است که ویژگی‌های پارسی , کردی و پارتی را در خود حفظ کرده است . چنین خصوصیتی را بیش از همه می‌توان در میان اقوام ساکن جنوب دریاچه خزر دید. (Elfenbein 1960:1038) . آنچه که در متون تاریخی ثبت شده است نشان می‌دهد که اقوام بلوچ در ابتدا ساکن کرمان بوده‌اند که در سال 644 اعراب بر آنها تاخته‌اند . در راستای اهداف سلطه جویانه سلجوقیان در اواخر قرن دهم به مناطق جنوب شرقی ایران رانده شدند . بارها و بارها در تاریخ ازحمله بلوچها به سمت خراسان و سیستان نام برده شده است . حملاتی که تلفات و خسارات فراوانی را به آنها وارد آورده است. سلطان مسعود غزنوی آنها را درخبیص (شهداد) شکست داد. این شکست از جمله عوامل بسیار مهم و تأثیرگذار در زندگی آنها بوده است؛ این شکست باعث شد تا بلوچها به ناحیه‌ای در سیستان که امروزه بلوچستان خوانده می‌شود , کوچ کنند .  (Frye 1960:1036) در شرق در نواحی ساحلی اقیانوس هند که آن را با نام مکران می‌خوانند , آنها they came upon the Djat و کمی بالاتر و پیش تر در سمت شمال همجوار اقوام براهوئی که می‌توان گفت امروزه کاملاً با بلوچها در آمیخته‌اند و با آنها یکی شده‌اند, ساکن شدند. در طول قرن 17 گروههای بسیاری از این اقوام بلوچ به سمت سند و پنجاب رفتند و در آن نواحی ساکن شدند. در آنجا نام آنها را در میان گروههایی می‌یابیم که به فاتحان مغول تحت رهبری همایون شاه برای تصرف دهلی یاری رساندند . (Frye 1960:1036) گفتن این موضوع خالی از لطف نخواهد بود که بگوئیم بلوچها هیچ گاه تحت فرماندهی یک نیروی سیاسی خاص قرار نگرفتند و متحد نشدند و مانند بسیاری اقوام از جمله ترکها و ترکمنها هرگز به قدرت سیاسی دست نیافتند . اما طوایف و خانواده‌های کوچکتر , حتی با وجود درگیری‌ها و گاه جدالهای خونینی که درمیانشان به وقوع می‌پیوست, استقلال خود را حفظ کردند .

 

 

2

 

نقشه موجود نحوه پخش شدن آنها در این نواحی و مناطقی که بلوچها در آن ساکن شده‌اند را هر چند ناقص و غیر مستند , نشان می‌دهد . اما این نقشه هیچ گونه اطلاعاتی را در مورد تاریخ و پیشینه بلوچهای ساکن سیستان به ما نشان نمی‌دهد, اقوامی که درسرزمینی به وسعت هزاران کیلومتر , در دوی سوی شرقی و غربی مرزهای ایران و افغانستان تا مرزهای ترکمنستان ساکن شده‌اند . با این حال تاریخ این اقوام همواره بسیار جذاب بوده است . می‌بایست این موضوع را مدنظر داشت که تنها اقوامی که خارج از مرزهای جغرافیایی بلوچستان ساکن شده‌اند, سنت فرشبافی دارند . نقوش حاضر در قالیچه‌هایشان ما را به سمت این سؤال سوق خواهد داد که چرا بلوچهای ساکن در شمال نقوش معمول و متداول بلوچی را که برادران جنوبی آنان به کار می‌برند, استفاده نمی‌کنند و در عین حال به جای این نقوش , نقشهای ترکمنی به وفور درمیان بافته‌های آنان مشاهده می‌شود . نقوشی را که ترکمنها به کار می‌برند و در میان بافته‌های قدیمی نمونه‌های فوق العاده زیبایی از آن را می‌توان یافت , به نام گل – gul – می‌خوانند . شاید تنها جوابی که بتوان به‌این سؤال داد این باشد که بلوچها ارتباطی بسیار نزدیک و پیوسته با ترکمنها داشته‌اند, سالها در جوار آنها زندگی کرده‌اند و مسلماً پیش از هر نقشی و رنگی از رنگ و نقش بافته‌های آنان تأثیر پذیرفته‌اند و نقوش و طرحهای آنان را در بافته‌هایشان با خصلتی بلوچی به کار برده‌اند . (Moshkova 1948:32) قدیمی‌ترین منبع موجود که به وجود این ارتباط و نزدیکی اشاره می‌کند کتاب "روضات الجنات في تاريخ مدينة هرات" نوشته « معین الدین اسفزاری » است. (Tate 1977:367 and Bijarani 1974:285) براساس نوشته‌های وی اقوام بلوچ در قرن 14 یکی از بزرگترین اقوام و جمعیتهای ساکن در شمال هرات تا ناحیه بادغیس Badghiz بوده‌اند .Oral history نوشته (Yate 1888 and Wegner 1978:287) نیز این خبر و گفته را تأیید می‌کند. با در نظر گرفتن همه موارد و موضوعات موجود در این رابطه به خوبی می‌توان تصور کرد که چگونه اقوام بلوچ از سیستان به این ناحیه مهاجرت کرده‌اند که تقریباً تا پایان قرن نوزدهم در تصرف کامل‌ترکمن‌ها بوده است. بی هیچ شک و شبهه‌ای می‌توان رد پای مهاجرت اقوام بلوچ را از ناحیه سیستان به سمت شمال در تاریخ دنبال کرد. این مهاجرت در زمان نادر شاه افشار (1736 to 1747) , فرمانداری که دولت صفوی برای ناحیه شرق در نظر گرفته بود, رخ داده است. در سال 1740 وی با لشکرکشی به شهرهای بخارا و خوارزم شمال خراسان را از دست ازبکان و ترکمن‌ها آزاده ساخت. (Sykes II 1963:263) بعد از مرگ وی دوباره بسیاری از آن مناطق به دست ترکمن‌ها و ازبکان افتاد و تحت تسلط آنان قرار گرفت. (Vambery II 1969:150) و در نهایت بدانجا رسیدیم که باز هم جمعیتهای ساکن در آن مناطق تحت سلطه سیاسی و فرهنگی ترکمن‌ها قرار گرفتند . البته حضور و قدرت گیری دوباره ترکمن‌ها باعث شد که بخشی از اقوام بلوچ به سرزمینهای سیستان بازگردند و تنها عده کمی از آنها که هنوز نیز ساکن این مناطق هستند در خراسان باقی ماندند.

 

f

 

بلوچهای ساکن در سرزمینهای حاشیه رودخانه مرغاب . این عکس آنها را در حال پذیرایی از یک مهمان روس که از آن سمت رودخانه به سمت آنان آمده است نشان می‌دهد . ( 1921 )

بسیاری از متخصصین و محققین معتقدند که ‌این ارتباط و تأثیرپذیری‌های متقابل باعث شده که سنت بافت قالیچه و بافندگی درمیان اقوام بلوچ رواج بیابد. آنان خود این سنت را نداشته‌اند و از ترکمن‌ها آن را فراگرفته‌اند. بسیاری دیگر این نظریه را تنها حدس و گمانی درحد یک تئوری قابل بررسی می‌دانند در حالیکه بسیاری دیگر معتقدند تمام این مشاهدات تاریخی دال بر صحت و نه امکان این نظریه است. البته‌این تأثیرپذیری فرآیندی سهل و ساده نبوده است و زمان زیادی طول کشیده تا آثار آن را بتوان بر سنتهای بلوچی مشاهده کرد. مسلماً بلوچها نیز بر اساس تعصبات قومی و قبیله‌ای به ریشه‌ها و گذشته‌های خود پایبند بوده‌اند و به راحتی هر گونه تغییر را حتی از جانب همسایگان خود نمی‌پذیرفته‌اند. همسایگانی که هوش و ذکاوت و پشتکاری قابل تحسین داشتند و به سنتهای خود نیز پایبند بوده‌اند . بلوچهای امروزی خراسان همچنان بسیاری از سنتهای کهن و قدیمی خویش را حفظ کرده‌اند و هنوز به همان زبان بلوچی سخن می‌گویند ساختار خانوادگی و قبیله‌ای همان است که بوده و حتی شکل ساخت و بافت چادرهایشان نیز تغییر چندانی نکرده است. می‌بایست به‌این نکته اشاره کرد که در حقیقت رواج هنر بافندگی و گسترش آن در میان اقوام بلوچ , به کارگرفتن نقوش و نقش و نگاره‌های ترکمنی در بافته‌های بلوچی و تهذیب و آرایش آنها از سر نو به روشی بلوچی و بعدها جایگزین شدن آنها با نقوش بلوچی خیلی پیش‌تر از زمان نادر شاه اتفاق افتاده است. این نظریه را بسیاری از محققین ارائه داده‌اند و برروی راستی و صحت آن نیز تاکید فراوان دارند. (Edwards 1953:185; Eiland 1976:75)

ادامه دارد...

 

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۸۷/۰۶/۱۱ساعت 6:14  توسط آرزو مودی   | 

فصل اول

تاریخ بلوچ

آنچه که در این فصل بدان خواهم پرداخت بازگویی نوشته‌هایی است که در مورد تاریخ بلوچ چاپ شده‌اند. بلوچها تاریخ سردرگم و محوی دارند . برای یافتن رد پای آنان به چیزی بیش از کتابهای تاریخی نیاز داریم. گاه باید حتی رد نقشی را دنبال کرد یا رد اسم و نشان و عنوانی را در تاریخ جست . جسته و گریخته برخی نویسندگان در مورد هویت و اصالت آنان نوشته اند که خوب می‌دانیم کافی نیست و نیازمان را برآورده نخواهد کرد. بدون آنکه در ابتدای امر قصد رسیدن به نتیجه خاصی را داشته باشم دانه به دانه آنها را کنار هم می‌گذارم . هر چه که من یافتم و در کتابهای خوانده‌ام . کسی چه می‌داند شاید در آن انتها به همراهی دوستان به نتیجه واحدی دست یافتیم .

 

بخش اول نوشته Jeff W.Boucher   ( مجموعه دار فرش )

 

" اين حقيقتی انكار ناشدني است كه بسياري از اطلاعات چاپ شده در مورد قبايل ساكن در خاورميانه و آسياي مركزي نادرست است . تاكنون اطلاعات معتبر و صحيح بسيار كمي درباره اصل و هويت واقعي اين قبايل به چاپ رسيده است . مسلماً قبايل ، مردمان و عشاير بلوچ نيز از اين قاعده مستثناء نيستند . بي‌سوادي , دوربودن از آموختن و آكادمي ها و مدارس ، مهاجرتهاي طولاني ، جنگ ، راهزني ، بردگي همه و همه دلايلي براي به وجود آمدن ناامني‌ها و نا آرامي‌ها در زندگي اين قوم و قبيله عمدتاً كوچ نشين بودند.

مطالعاتي كه اخيراً در مورد زندگي بلوچها انجام شده است نشان مي‌دهد كه اين قوم اصالتي ايراني دارند . با توجه به آنچه در كتاب دايره المعارف آسيا (Encyclopedia of Asia (1913) ) چاپ شده است, بلوك ( يا همان بلوچ ) از قديمي‌ترين اقوام ايراني است كه نامي معادل با تاج خروس يا كاكل دارند. ( فردوسي آنها را با جامه‌هايي كاكل‌دار توصيف مي‌كند .) محل سكونت ابتدايي آنها دركرانه ساحلي درياي خزر ذكر شده است ؛ جايي كه اول بار انوشيروان عادل با آنها جنگيد .

داستانهاي بلوچي روايتگر اين قصه‌اند كه اصل بلوچها به اقوام عرب ساكن در مثلاً  سوريه مي‌رسد . اما مدارك معتبرتر بازگو كننده اين مطلبند كه اين قوم مخلوطي از اقوام شمالي ساكن در صحراهاي ايران قديم هستند . دلايل زبان شناختي كه دكتر آر. دبليو. فراي (R.W.Fray ) در سال 1961 چاپ مي‌كند, سندي براين مدعاست . به نظر مي‌رسد كه تاخت و تاز و تهاجمهاي متعدد اين قوم را از كرانه‌هاي درياي خزر به سوي سرزمين كرمان سوق داده است . گفته ها و اخبار جغرافي دانان عرب قرون 11و12 دليل بر اين مدعاست . سلطه سلجوقيان در سال 1037 بركرمان و حملات مغولان در 1219 قوم ساكن در كرمان را به سمت شرق راند كه بعداً در بلوچستان ، شمال افغانستان و شرق ايران پراكنده شدند . بعدها اين قوم بر خلاف ميل و با اجبار و به واسطه دلايل سياسي حكومتهاي حاكم به سوي خراسان رانده شدند . روايت تاريخ حكايت از آن دارد که نادر شاه افشار اين قوم را براي حصار و سد كردن شمال خراسان و حفاظت از مرزهاي شمال شرق ایران در مقابل حمله طوايف تركمن از بلوچستان به شمال خراسان کوچانده‌است ؛ و بعد از آن نيز به روايت تاريخ براي فرار از قحطي به سوي جنوب رانده شدند . در سرزمين افغانستان بيشتر در سرزمين سيستان در ايالت نيمروز ساكن شده اند. اما گروههاي كوچكي نيز شمال را در مرزهاي شوروي براي سكونت برگزيده‌اند.

امروزه اين طوايف عمدتاً مسلمان و سني مذهب هستند . اين قبايل با جمعيتي در حدود 150000 نفر در تركستان 500000 نفر در ايران و 70000 در افغانستان ساكن شده اند و جمعيتي در حدود 800000 نفر به صورت پراكنده در پاكستان زندگي مي‌كنند . در سيستان و بلوچستان و افغانستان عمدتاً زندگي عشايري يا نيمه عشايري دارند . در شمال خراسان نيز بعضي از آنها زندگي عشايري را حفظ کرده‌اند . گروهي نيز مدتهاست كه در روستاها يكجانشين شده‌اند . با وجود تلاش گسترده دولتها براي بهبود اوضاع زندگي اين قوم ،  آنان همچنان در رده پايين‌ترين و فقيرترين اقوام چه از لحاظ فرهنگي و چه از لحاظ اقتصادي در هر سه كشور باقي مانده اند . "

 

منبع : Baluchi Woven Treasures  ( این کتاب از جمله منابعی محدودی است که اختصاصاً در مورد بلوچها و بافته‌هایشان نوشته شده است ؛ بعد از این به کرات به سراغ آن خواهم رفت. این کتاب حدوداً در نیمه دوم دهه 70 میلادی نوشته شده است . در بخشهای بعدی به خود کتاب و نویسندگان آن اشاره خواهم کرد .  )

مترجم : خودم

ادامه دارد ...

 

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۸۷/۰۴/۱۳ساعت 23:36  توسط آرزو مودی   |