پشمینه بافت

ضعف بازار فرش ایران در پاسخگویی به نیاز مشتری و گردشگر خارجی

دو هفته پیش که با نسیم جان از جلسه نظامی خوانی برمی‌گشتیم و حرف کار جدید را می‌زدیم، میان حرف‌ها نسیم به موضوع و مطلب بسیار مهمی اشاره کرد که قطعاً خودش هم نمی‌دانست چقدر مهم است و چقدر ذهن من را در دو هفته بعدش گرفتار خواهد کرد.

نسیم از سردرگمی توریست‌های خارجی گفت برای خرید فرش و اینکه مدام می‌پرسند که از کجا فرش بخریم.

دو هفته است که همین چند کلمه ساده بند کرده‌اند به ذهن من و شده‌اند پرسش بدون پاسخ و برایش هزار اگر و مگر و چرا و چگونه دارم.

اول از همه و مهم‌تر از همه مغازه‌های دور میدان چرا برای مشتری رضایت‌بخش نیستند؟ چرا نتوانسته‌اند نظر و اعتماد مشتری خارجی را برای خرید جلب کنند؟ اگر کرده‌اند پس این پرسش مکرر چیست و از کجاست؟ نقش جهان با هر جای دیگری در ایران و اصفهان فرق می‌کند. اگر مسافرها و گردشگرها هیچ جای دیگری از اصفهان را نبینند، نقش جهان را می‌بینند و نقش جهان است و بازار دور به دورش که فرش فروش‌ها نه سهمی ایده‌آل اما سهمی قابل قبول دارند.

من می‌آیم و باز هم در این مورد می‌نویسم. این پرسش بسیار مهمی است. هزار برنامه و ایده و اما و اگر پشت سرش دارد و حتی هزار لعن و نفرین برای آن‌هایی که باید کاری بکنند اما نمی‌کنند.

اگر نظر و عقیده‌ای دارید، برایم بنویسید. من می‌خوانم و بیشتر حرف می‌زنیم و همفکری می‌کنیم و من بیشتر توضیح می‌دهم.

 


برچسب‌ها: فرش ایران, نقش جهان, اصفهان, بازار فرش ایران
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۸/۰۴/۱۲ساعت 9:57  توسط آرزو مودی   | 

فروشندگان نقش جهان مصداق قاطر بارکش هستند

اعتراف می‌کنم که فقط خواندن رخ فرش را بلدم و در طی این سال‌ها چندان خودم را درگیر اطلاعات مربوط به  بافت و ویژگی‌ها و مشخصاتی از این دست نکردم. اطلاعاتی که در این مورد دارم بسیار مختصر و فقط بر اساس تجربه و نیاز است و چندان محکم و مستدل نیست؛ مثلاً فرش مود را چشم بسته هم می‌توانم تشخیص بدهم یا فرش مشهد یا فرش بلوچ یا حتی فرش اصفهان را و اگر فرشی بافت مشهد یا مود یا اصفهان یا بلوچ باشد پس قطعاً گره فارسی دارد و چنین و چنان اما اگر نتوانم اصل و نسب فرشی را تشخیص بدهم که مناطق بسیار زیادی هستند که تشخیص اصل و نسب‌شان کار ساده‌ای نیست، دیگر نمی‌توانم در مورد نوع گره یا نوع بافت درست و بدون غلط اظهار نظر کنم.

چند هفته پیش فرشی را نشانم دادند و ادعا کردند که بلوچ است و من مطمئن بودم که بلوچ نیست و گره ترکی دارد. از کجا می‌دانستم؟ غریزه و آیا غریزه مستدل و قابل دفاع است؟ خیر. پای پول در میان بود و با ادعای بلوچ بودن قیمت فرش ناگهان بالا رفته بود، بیشتر از آنچه که سزاوار آن فرش بود.

پدر در دسترس نبود و توضیحی که از پشت تلفن داد هم در اثر بی‌تجربگی من جوابگو نبود. راه‌حل پدر هم وابسته به رخ فرش بود که گره‌ها را باز کنم و چنین و چنان اما وقتی گره‌ها را باز می‌کردم آن دو حالتی که پدر می‌گفت را نمی‌دیدم. منطقی‌ترین راهی که به ذهنم رسید این بود که بروم بازار فرش و از کسی بخواهم قلق کار را عملی نشانم بدهد. کاری بود که پیشتر وقتی مشهد بودم انجام می‌دادم و همیشه معتبرترین پاسخ‌ها را می‌گرفتم. چه کسی معتبرتر از پیرمردهای بازار فرش مشهد؟ تقریباً هیچ کس... گمانم این بود که این قاعده کلیتی داشته باشد.

به چهارراه استانداری که رسیدم بنا به عادت به جای پیچیدن مستقیم رفتم و نه به بازار فرش که به نقش جهان رسیدم و به جای برگشتن با خودم گفتم "خب... از فرش فروش‌های نقش جهان می‌پرسم و..."

می‌خواهید باور کنید یا نکنید، بپذیرید یا نپذیرید ولی فرش فروش‌های نقش جهان صرفاً فروشنده هستند و نه چیز بیشتری... من به همه فرش فروشی‌ها سر نزدم... چنان سرخورده شدم که انگیزه‌ای دیگر نمانده بود که به باقی مغازه‌ها هم سر بزنم اما چیزی که من دیدم عده‌ای زبان‌دارِ زبان‌باز بودند که یک سری اطلاعات مشخص را حفظ کرده بودند و اگر یک پرسش را دوبار می‌پرسیدی طلبکار می‌شدند و من آدمی نیستم که به راحتی خام زبان‌بازی و لاسیدن مردها و عشوه آمدن زن‌ها بشوم. آیا من می‌توانستم نمونه‌ای عینی از خریداران بازار فرش باشم؟ نمی‌دانم. شاید خیر...

از پنج‌شنبه دو هفته پیش مدام به وضعیتی که دیدم فکر می‌کنم و اینکه چنین وضعیتی آیا خوب است یا بد است؟ آیا همه خریدارها به اندازه من بدقلق هستند یا اصلاً بدقلق نیستند اما بی‌سوادی و بی‌اطلاعی شبه‌فروشنده‌های نقش جهان آیا مانعی برای فروش فرش نیست؟

بگذارید اینطور به قضیه نگاه کنیم که کلاً فروشندگی در ایران یک مهارت نیست. چند فروشنده می‌شناسید که بتوانند واقعاً شما را راضی به خریدن چیزی بکنند که حتی نمی‌خواهید... حتی خریدن چیزی که می‌خواهید را در نظر نمی‌گیرم.

من فروشندگان کمی می‌شناسم که چنین مهارتی داشته‌اند. مثلاً؟ فروشنده جوان فروشگاهی در مشهد که کت‌شلوار می‌فروشد/می‌فروخت. آن فروشگاه از قدیمی‌های خیابان سناباد مشهد است و کت‌شلوار و لباس مردانه می‌فروشد. از معدود فروشندگانی بود که روان‌شناسی می‌دانست و ما که رفته بودیم فقط کت‌شلوار بخریم را با یک دست کامل لباس مردانه از سر تا پا راهی کرد و راضی بودیم با اینکه سه برابر بودجه جیب‌مان خرید کرده بودیم اما راضی بودیم. همان چیزی را خریده بودیم که باید می‌خریدیم.

مثال‌های دیگری هم در ذهنم دارم اما اندک هستند اما در مقابل مثال‌های فراوانی از فروشندگانی دارم که مثل بت می‌ایستند و زل می‌زنند به مشتری و فروشندگانی که تنها کاری که می‌دانند لاسیدن و شوخی‌های زشت سبک دست چندم مردانه است که وادارم می‌کنند در اولین برخورد از مغازه فرار کنم حتی اگر در تمام دنیا فقط همان یک مغازه آن چیزی که من می‌خواهم را داشته باشد. به شما اطمینان می‌دهم که این اتفاق بارها افتاده است و برخورد نامناسب فروشنده باعث پاپس کشیدن من شده است. آیا من زیادی جدی و سختگیر و وابسته به کلاس اجتماعی هستم؟ احتمالاً...

آیا همه آدم‌ها مثل هم هستند؟ خیر... زن‌های زیادی را می‌شناسم که خوراک‌شان همین جماعت لاسنده است و چه تخفیف‌ها و چه بده-بستان‌ها که اجازه بدهید حرفش را نزنیم و قطعاً شما بهتر از من می‌دانید.

اما باز هم یک پرسش مهم باقی می‌ماند... آیا کسی هیچ وقت به این فکر کرده است که فروشنده‌ای تربیت کند که راه‌هایی بهتر از لاسیدن با زن‌ها بلد باشد (در مورد مردها نظری ندارم که چطور راضی‌شان می‌کنند) و بتواند با اطلاعات تخصصی و فنی مشتری را نگه دارد و جنس را بفروشد؟ آیا نیاز جامعه ما در حد پسرک‌های بیست و چند ساله (به لحاظ جنسی منحرف) با مشتی اطلاعات تکراری است و با همین فروشندگان دست چندم برآورده می‌شود؟ مطمئن نیستم. تلاش کردم برایش مثال نقض پیدا کنم اما ذهنم خالی است. برای چند درصد از مردم دیسیپلین اجتماعی مهم است؟ آیا دیسیپلین اجتماعی و سواد فنی باعث بالاتر رفتن فروش فرش، دقیقاً در نقش جهان، نمی‌شود؟ لابد نمی‌شود. آیا این فروشندگان در پاسخ به پولدارهای تازه به دوران رسیده به وجود آمده‌اند؟ که بخش اصلی طبقه مال و منال‌دار(!) ایران را تشکیل می‌دهند؟ هیچ نظری ندارم. من دو هفته است که مدام به آنچه دیدم فکر می‌کنم. به شما اطمینان می‌دهم به غیر از یک فروشگاه که فروشنده میان سال لر سبیل قشنگی داشت و گفت تشخیص این چیزها در اثر تجربه حاصل می‌شود و آخر کار هم جواب درستی نداد (و بعداً معلوم گردید که چندان بیراه نگفته است)، صادقانه بگویم، باقی اصلاً هیچ تصوری از فارسی‌باف و ترکی‌باف نداشتند.

فروشندگان نقش جهان مصداق قاطر بارکش هستند که فرقی نمی‌کند که چه چیزی بر پشت دارد اما پرسش همچنان بر سر جاست که آیا این قاطرهای بارکش منطبق بر نیاز بازار فرش هستند؟ آیا می‌شود به قاطر بارکش الفبا یاد داد؟ آیا نمی‌شود به جای قاطر بارکش از متخصص تحصیل‌کرده کاردان این رشته استفاده کرد؟ آیا متخصصین تحصیل کرده فرش مشتی انسان به دردنخور هستند که این جوانک‌ها یا مردان میانسال منحرف بازار نقش جهان را قبضه کرده‌اند؟

من هیچ نظری ندارم. شما چطور؟

 

پینوشت: جواب آن پرسش را دوست عزیزی از راه دور داد و آن فرش بلوچ نبود و واقعاً ترکی‌باف بود اما دانش غریزی من، در این مورد خاص، تا کجا پاسخگوی نیازها خواهد بود؟

 


برچسب‌ها: فرش ایران, نقش جهان, اصفهان, بازار فرش ایران
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۸/۰۲/۱۶ساعت 21:9  توسط آرزو مودی   | 

فرش کلیایی

این فرش هم تصویر فرش کلیایی چند پست پیشتر است و توضیح بیشتری نمی‌دهم. مثال‌هایی از این دست را زیاد در این وبلاگ آورده‌ام، اگر خواننده اینجا باشید می‌دانید اشاره‌ام به چیست


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش کلیایی, فرش کردی, کلگی
+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۷/۰۹/۱۰ساعت 19:39  توسط آرزو مودی   | 

فرش مود

آقای پدر همیشه می‌گوید یکی از دلایل خوش درخشیدن سرخی لاکی مود، استفاده از آب زرشک در عمل‌آوری قرمزدانه است. به همین دلیل لاکی‌های قدیمی مود که از قرمزدانه گرفته شده‌اند، سرخی دارند که هیچ کجای دیگری ندارد.  

البته این کار را خیلی قدیم انجام ‌می‌دادند و الان کسی از این گشاده دستی‌ها ندارد یا بهتر است بگوییم خریدار ندارد.


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش مود, فرش خراسان, رنگ لاکی
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۷/۰۹/۰۷ساعت 20:2  توسط آرزو مودی   | 

فرش نقاش مود یا "آن فرش که مود بود، دُرُخش نبود"

 

فرش مود - با آرم ولی نقاش مود، 250 - احتمالاً اوایل دوره پهلوی دوم

 

این عکسها را از صفحه اینستاگرام مردم برداشتم کمی از این سرخی جگرسوزشان لذت ببرید. برمیگردم و در مورد یک موضوع مهمی چه بسا خیلی مهمی حرف میزنم.

 

این فرش را همانطور که نوشتم روی صفحه مردم در اینستاگرام دیدم و از معدود دفعاتی بود که عکس روی صفحه اینستاگرام هزاران کیلومتر دورتر من را وادار کرد لب باز کنم که "عجب مودی!" همه چیزی این فرش داد می‌زند که من بافت مود هستم. رنگش، نقشه، اندازه، ترکیب‌بندی رنگی و همه چیز، حتی بافتش! (چه بسا که بتوانم با خیال راحت ادعا کنم که این فرش از من، مودی تر است.) اما زیر عکس نوشته بود: "دُرُخش" صاحب فرش عکس را با عنوان درخش معرفی کرده بود و من قبل دیدن مارک فرش مطمئن بودم که این کار در مود بافته شده و وقتی ورق زدم دیدم مارک دارد و نوشته شده است "ولی نقاش مود 250". برای صاحب فرش کامنت گذاشتم که این فرش مارک دارد و شما نوشتید درخش و صاحب صفحه نوشت که این بافت ظریف کار درخش است. یکبار در همین صفحه نوشتم که بعضی چیزها را در مورد فرش غریزی یاد می‌گیریم، با ما بزرگ شده‌اند و شاید توضیح دادن‌شان برای کسی که با فرش بزرگ نشده باشد، کار ساده‌ای نباشد اما از آنجایی که به قول بسیاری در این آشفته بازار هر چیزی ممکن است و من می‌دانستم که خانواده‌ای هم با نام نقاش در درخش زندگی می‌کنند، نظر نهایی را موکول کردم به پرسیدن از آقای پدر.

آقای پدر آن روز در دسترس نبود و روز بعد من کار داشتم و گرفتار بودم و روز بعد از آقای پدر که پرسیدم نظرم را تأیید کرد که فرش اگر چنان مارکی دارد، قطعاً در مود بافته شده است و این آقا و این خانواده هیچ وقت در درخش فرش نبافته‌اند که فرش بافی خانوادگی بعد از مرگ این آقا تعطیل می‌شود چون دو پسرش سراغ کار و حرفه دیگری می‌روند.

فرشبافی در مود مثل جرقه خیلی پرنوری بود که خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود و رسماً بعد از اعدام شدن اسدی و برچیده شدن کارگاه مصباح دیوان -که در مورد این کارگاه هم نوشته‌ام و دوباره هم می‌نویسم- عملاً فرشبافی مود رو به خاموشی می‌رود.

گرچه فرشبافی مود قدمت فرشبافی درخش را ندارد اما بافته شدن فرش‌های مصباح دیوان کفایت می‌کند که مطمئن باشیم که فرشهای کارگاهی باف خیلی نفیسی هم در مود بافته شده است و به صرف بافت ظریف نمی‌شود، فرشی را از مود بودنش معاف کرد.

اصل این نقشه را از بافته‌های کرمانی گرفته‌اند اما این سروریخت و این آرایش و این ترکیب رنگ فقط و فقط مختص مود است.


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش مود, فرش خراسان, نقش سعدی
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۷/۰۹/۰۷ساعت 19:53  توسط آرزو مودی   | 

فرش کلیایی

فرش کلیایی - 102 × 189 - حدود 1900 میلادی

 

این حاشیه‌های پهن ساده‌باف دوربه‌دور فرش را در دو منطقه دیگر می‌شود دید، اول فرش‌های بخشایش و دوم فرش‌های آقای پدر! آقای پدر عاشق این حاشیه‌های پهن خالی‌باف! دور به دور فرش است. حتی دیده شده است گلیم‌باف‌های پهن ساده‌باف کاملاً سفید بی‌نقش و نگاری را دور به دور فرش و با جسارت کامل کار کرده است! و منتظرم روزی عکسی از یکی از کارهایش برایم بفرستد که عرض گلیم‌باف دوربه‌دور با عرض خود فرش برابر باشد!!!

هر چقدر هم سعی کردم با متوسل شدن به اصول ترکیب بندی و مبانی فرم زیر پایشان را خالی کنم، آقای پدر تن نداد (من هم مثل گذشتگان فرشبافم چنین خالی بافی‌هایی را دوست ندارم و به چشمم کاملاً غریبه هستند.)

گاهی به نظر می‌رسد این فضای خالی، در قیاس با هنرِ؟؟؟ بگوییم خاورمیانه یا هنر ایران یا هنر اسلامی یا اصلاً هنر هندواروپایی (نمی‌دانم کدامیک می‌تواند درست‌تر باشد) عاریتی باشد. این هنرهایی که اسم بردم، همگی از فضای خالی واهمه داشته‌اند! و آخر کار پیچِ بندی یا گوشه گلی یا تیزی برگی را می‌کشاندند به فضای خالی و پر می‌شد. بعد ناگهان در فرشی مثل بخشایش یا اصلاً همین کلیایی سروکله آن‌ها پیدا می‌شود.

و... صد البته نقش قاب قرآنی کف ساده کرمان که صددرصد عاریتی و وارداتی و محصول فرش‌بافی خارجی در آن منطقه از ایران است!

فکر کنم روی وبلاگم فقط یک کلیایی دیگری داشته باشم.

با اینکه این فرش را هم از روی کاتالوگ حراجی چند پست پیش برداشتم، بسیار برایم آشنا بود، یک وقت دیدید برگشتید عقب و روی همین وبلاگ جای دیگری و در پست دیگری گذاشته باشمش. اگر بود آگاهم کنید.

 

پینوشت شبانه: من از صبح که این عکس را گذاشته‌ام اینجا، مدام برمی‌گردم و نگاهش می‌کنم و با خودم می‌گویم یعنی از خودم می‌پرسم... چرا این فرش به چشمم کردی نمی‌آید... و طبعاً نمی‌فهمم چرا کردی بودنش به چشمم راست نمی‌آید، اگر نوشته بود بختیاری یا حتی نوشته بود قفقازی شاید اینقدر ذهنم گرفتارش نمی‌شد اما کردی؟؟؟!!! فکر کنم فقط کلگی بودنش را به کردی بودنش قبول دارم و بس.


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش کلیایی, فرش کردی, کلگی
+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۷/۰۹/۰۳ساعت 9:1  توسط آرزو مودی   | 

فرش خمسه

فرش خمسه - جنوب غرب ایران - استان فارس - اواخر قرن نوزدهم - 160×236 سانتیمتر

 

کاتالوگ را در این آدرس ببینید.


برچسب‌ها: فرش ایران, نقش شیر
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۷/۰۸/۲۸ساعت 14:25  توسط آرزو مودی   | 

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟ (10)

زمستان سال هشتادوسه با یک اردوی بیست نفره دانشجویی از خوزستان شروع کردیم و رفتیم بالا تا کردستان و کرمانشاه و همدان و بعد برگشتیم؛ شانزده روز اردوی جانانه در سردترین روزهای یک سال خیلی خیلی سرد که حتی اهواز و شوش هم از سرما و یخ‌زدگی در امان نبودیم.

یک جایی آخر سفر رسیدیم به کردستان، در اصل کرمانشاه، بیخ گوش شهر پاوه رفتیم تماشای غاری که یک میلیون بار زیباتر از علیصدری بود که چند روز پیشتر دیده بودیم اما ما زیبایی غار را فقط در عکس و فیلم‌هایی که نشان دادند، دیدیم و دسترسی به هیچ کدام از آن زیبایی‌ها ممکن نبود. راهنما جوان کردی بود که فارسی را شکسته-بسته حرف می‌زد و می‌گفت امکانات و بودجه دولتی نمی‌دهند تا غار را سروسامان بدهیم که برای بازدید عموم آماده بشود و در این وضعیت خام هم فقط برای حرفه‌ای ها و غارنوردهای آموزش دیده قابل استفاده است و بس که آنها هم با کلی مکافات و دردسر مجوز می‌گیرند. راست یا دروغ، بحث بر سر درآمد احتمالی آتی غار بود که دولت وقت که دولت خاتمی بود یا دولتی بالاتر از خاتمی، از سرازیر شدنش به جیب جدایی طلب‌های کرد وحشت داشت و غار همانطور مانده بود. (آیا این ترس‌ها واقعی هستند؟ مثلاً سازمانی، تشکیلاتی، واقعاً در این مورد کار میدانی واقعی پژوهشی انجام داده است؟ آیا آدم گرسنه یخ زده محروم مانده راحت‌تر سر و به طغیان می‌گذارد یا آدم آگاه احترام دیده‌ای که حقوق مسلمش رعایت می‌شود؟)

تنبک‌نواز (برادرم) که زمین‌شناس هم هست، ده سال بعد از من، کمتر یا بیشتر، غار را دید و گفت همان که من توصیف کردم بوده و احتمالاً هنوز هم همان باشد.

من در مورد جدایی طلب‌ها و تندروهای کرد یا بلوچ هیچ اطلاعی ندارم که به یک نتیجه‌گیری قطعی روشن برسم اما این را می‌دانم که در مواجهه با آدم‌های معمولی غیرجدایی‌طلب سربه‌زیر بلوچستان، آدم‌هایی را دیدم که سهمیه نفت‌شان را از آن رأس تا دهدار می‌دزدیدند و زبان نداشتند که اعتراض کنند و آنقدر نجیب بودند که با عذر و خجالت برای کس دیگری شرح ماجرا می‌گفتند که شاید آن کس دیگر که کاره‌ای نبود و زورش به جایی نمی‌رسید، برایشان مشکل‌گشایی کند. این آدم‌ها قانع و سخت‌کوشند و کنار قنات‌های بی‌آب زندگی می‌کنند، به سختی، آنقدر سخت که تا وقتی از نزدیک نبینید هیچ درک نسبت به میزان سخت و جانکاه بودنش نخواهید داشت. وقتی آب نیست، زندگی نیست. واقعاً چند نفر بلوچ یا کرد از جمعیت چندصدهزار نفری ساکن در ایران، جدایی طلب و تندرو و آتش طبع هستند؟ کسی در این مورد کار کرده است؟ آماری هست؟ آیا همه کردها یا همه بلوچ‌ها به آن کردستان یا بلوچستان خیالی واقعاً اعتقاد دارند؟ آیا روا نیست که بپذیریم آدم‌هایی که در تأمین نیازهای اولیه زندگی با مشکلات جدی روبه‌رو هستند، سر به طغیان بگذارند؟ کسانی که توانایی تأمین نیازهای اولیه را با اندک حمایت‌های دولتی، دست کم از همین فرش‌بافی، دارند اما همه چیز زیر نظارت و حمایت دولت مرکزی دست به دست هم داده است و روز به روز آن‌ها را از حقوق اولیه‌ای که حق هر انسانی، سوای دین و نژاد و مذهب و قومیتی است، محروم می‌کند.

پارسال، بعد از زلزله کرمانشاه، فیلم خیلی کوتاهی دست به دست می‌شد که نمی‌دانم واقعاً مربوط به همان زمان بود یا خیر اما در آن فیلم دخترکی با گریه می‌گفت "آن‌ها ما را نمی‌خواهند، ما کُردیم!"... آنهایی که برنامه‌ریز و سیاست‌گذار کلان تهران نشین هستند، عمق فاجعه‌ای که در این جمله خوابیده است را درک می‌کنند؟ یا این جمله فقط جان ما آدم‌های ساکن در مناطق چند قومیتی ایران را می‌سوزاند؟ آن نفرت، این جداماندگی را درک می‌کنند؟ اصلاً هیچ تصوری از این فاجعه دارند؟

من همیشه از خودم می‌پرسم در این بین، دقیقاً چه کسی مقصر واقعی است؟ مردمی که تن به قضا و قدر داده‌اند یا جریان‌های افراطی دینی و مذهبی، در هر دو سمت شیعه و سنی، یا ناکارآمدی دولت مرکزی در بهبود و مدیریت درست چنین شرایطی؟ مقصر دیدن فقط یک سمت راه حل درستی را پیش رویمان نمیگذارد. مردمی که به سیستم "هر چه پیش آید خوش آید" تن داده‌اند به اندازه کسانی در آن رأس سیاست گذاری کلان کشوری نشسته‌اند و عین خیالشان نیست، مقصر هستند.

من پیام‌های زیادی دریافت کردم که از بحث کردن در این مورد دست بردارم و آدم‌هایی مثل من عامل نفاق و تفرقه بین شیعه و سنی هستند!!! و آدم‌هایی مثل من به این جدایی‌ها دامن می‌زنند. واقعاً شما هم در این نوشته‌ها این‌ها را دیدید؟ شما هم اینطور فکر می‌کنید؟ اگر اینطور فکر میکنید باید برای همه پرسشهایی که در مورد فرش سیستان و فرش بلوچ پرسیدم، پاسخ روشنی داشته باشید و بتوانید با سند و مدرک از آن پاسخها دفاع کنید.

من اکیداً و تاکیداً معتقدم کسانی از حربه "نفاق و جدایی میان مذاهب و دین‌ها" سود می‌برند که سمت بهره‌مند ماجرا هستند. کسانی می‌گویند بحث شیعه و سنی و سیستانی و بلوچ و فارس و کرد نکنیم و در این مورد حرف نزنیم که دقیقاً از مزایای شیعه فارس بودن یا مثلاً سنّی غیر فارس بودن بهره‌مند هستند و حرف زدن در این مورد و برجسته کردن ناکارآمدی‌ها منافع‌شان را به خطر می‌اندازد وگرنه بحث شیعه و سنی و فارس و غیرفارس، موضوعی و وضعیتی است که در این کشور خیلی بزرگ حل نشده و بحران زده باقی مانده است.

... و باز هم می‌گویم من به این جریان سازنده رو به جلویی که در بلوچستان ایران به وجود آمده است که شک ندارم شخصیت منعطف و هوشمند مولوی عبدالحمید هم قطعاً غیرقابل انکار است و جوان‌ها به این نتیجه رسیده‌اند، (یا رسانده شده‌اند!) که باید برای بهتر شدن اوضاع دست روی زانوی خودشان بگذارند، امیدوارم و معتقدم بهترین راه برای برداشتن قدم‌هایی رو به جلو و از بین بردن تصور بلوچ بد و راهزن و زشت است.

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی (9)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(8)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(7)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(6)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(5)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(4)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(3)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(2)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(1)


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش سیستان, استان سیستان و بلوچستان, فرش بلوچ
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۷/۰۸/۲۷ساعت 14:30  توسط آرزو مودی   | 

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟ (9)

و دوباره و دوباره و دوباره اجازه بدهید همان پرسش قدیمی را بپرسم اگر قصد و غرض و مرض دینی و ایدئولوژیک و مذهبی در کار نیست، چرا به فرش سیستانی که از قرار معلوم وجود خارجی ندارد چنین و چنان بها داده می‌شود و هزینه‌های کلانی در استان سیستان‌وبلوچستان، عملاً برای این هیچ صرف می‌شود اما از فرش بلوچی که دست کم یک چهارم از فرش‌های ایرانی حاضر در تمامی حراجی‌های دست کم بیست سال گذشته را به خودش اختصاص می‌دهد، حمایت نمی‌شود؟

آیا این پول‌ها و بودجه‌های دولتی که برای فرش ناموجود سیستان خرج می‌شود، سهم همه مردم استان سیستان‌وبلوچستان نیست؟ آیا نمی‌شود این پول را جایی صرف کنند که برگشتی مناسب و واقعی داشته باشد؟ آیا حق بافنده بلوچی که فرشی مطلوب بازارهای بین‌المللی تولید می‌کند نیست؟ که در جای مشکوکی صرف می‌شود که هیچ بازگشتی ندارد؟ که چیزی جز هیچ نیست؟ آیا نباید کسی از دست‌اندرکاران فرش استان سیستان‌وبلوچستان بپرسد این پول‌هایی که صرف تولید فرش سیستان می‌کنید چرا هیچ بازنمود خارجی ندارد؟ چرا جای فرش سیستان همیشه خالی است؟ پس پول‌ها و بودجه‌های دولتی راهی کدام نقطه نامعلومی می‌شوند؟

آیا همه ما پیش از داشتن هر مذهبی، ایرانی نیستیم؟ آیا نباید اول برای اعتلای ایران تلاش کنیم نه صرفاً برای مذهب شیعه که تقریباً فقط و فقط به این جغرافیا محدود میشود؟ آیا این کارها و این تعصبها و افراط کاریها به انزوای بیشتر و بیشتر ما و از دست رفتن فرصتها و حتی از دست رفتن میراث فرهنگی ما ختم نمیشود؟

شما برای این پرسش پاسخ قانع‌کننده‌ای دارید؟

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟ (10)

 

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(8)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(7)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(6)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(5)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(4)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(3)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(2)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(1)


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش سیستان, استان سیستان و بلوچستان, فرش بلوچ
+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۷/۰۸/۲۶ساعت 15:39  توسط آرزو مودی   | 

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟ (8)

در طی ده-دوازده سال گذشته، یک مجموعه چند هزارتایی از عکس فرش‌هایی که هر جایی دیده ام را جمع کرده‌ام، چه عکس‌هایی که خودم گرفتم، چه عکس‌هایی که از روی کتاب‌ها یا مجلات مختلفی اسکن کردم یا عکس‌هایی که در کاتالوگ‌های مختلف، روی اینترنت دیدم و چه عکس‌هایی که دوستان مختلفی در طی این سال‌ها برای من فرستاده‌اند. اگرچه اوایل این کار صرفاً برای تماشای فرش‌ها بود اما کم‌کم تبدیل شد به یک مجموعه خیلی بزرگ کاملاً کاربردی و طبعاً این مجموعه همیشه در حال کامل شدن و بزرگ شدن بوده و هست. این مجموعه بزرگ را بر اساس فرش‌بافی مناطق مختلف مرتب کردم که به راحتی قابل استفاده باشد. وقتی بحث فرش سیستان و آنچه که تا اینجا گفتم پیش آمد، اولین کاری که کردم چک کردن این مجموعه بود که ببینم من چه چیزهایی دارم و در کمال تعجب دیدم در بین چند هزار عکس (که احتمالاً باید بیشتر از پانزده هزار قطعه عکس باشد)، من فقط و فقط یک عکس با عنوان سیستان دارم!

باورم نمی‌شد که چنین چیزی ممکن باشد و مجموعه‌های مرتبط را هم چک کردم اما من فقط و فقط یک عکس در این مجموعه دارم.

اولین حدسی که زدم این بود که شاید سروریخت زشت و عاری از لطافت فرش‌های سیستان باعث شده که رغبتی به جمع کردن عکس فرش‌های این منطقه نداشته باشم اما بعد به این نتیجه رسیدم اگر سلیقه می‌توانست نقشی در جمع‌آوری فرش‌های یک منطقه داشته باشد من الان نباید حتی یک دانه فرش ترکمن در این مجموعه داشته باشم (بس که من از سروریخت فرشهای ترکمن بیزارم) و چنین نیست و مجموعه قابل قبولی از فرش‌های ترکمن دارم.

ممکن است کسی در بین شما به این موضوع اشاره کند که سال‌هاست فرش سیستان تولید نمی‌شود و به همان شعارهای نخ‌نمایی که سیستانی‌ها می‌دهند، متوسل بشود و من جواب خواهم داد که کارگاه‌های محتشم یا کارگاهی که فرش‌های مصباح دیوان را تولید می‌کردند یا کارگاه‌های زیگلر هم سال‌هاست که جمع و برچیده شدند اما پیدا کردن هیچ کدام از این فرش‌ها مخصوصاً در حراجی‌های بزرگ اصلاً کار سختی نیست و اصولاً حراجی‌ها به سراغ فرش‌های قدیمی‌تر می‌روند و چه بهتر که تحفه و کمیاب هم باشند و کمتر به فرش‌های جدیدباف تمایلی نشان می‌دهند. پس چرا جای فرش سیستان در این میان خالی است؟ به نظر شما چرا؟ آیا همین یک گزینه نمی‌تواند شاهدی برای عنوان این مطلب باشد؟ اگر نیست پس چه دلیلی برای غیبت کاملاً مشهود فرش سیستان از حراجی‌ها وجود دارد؟

آخرین حراجی که کاتالوگش را دیده‌اید و عکسی از فرش سیستان در آن بوده است را به خاطر دارید؟ من به خاطر ندارم.

شما پاسخی برای این پرسش‌ها دارید؟

این مطلب خیلی مهم همان چیزی بود که دیروز قصد داشتم در مورد فرش سیستان به آن اشاره کنم.

 

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟ (10)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(9)

 

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(7)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(6)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(5)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(4)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(3)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(2)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(1)


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش سیستان, استان سیستان و بلوچستان, فرش بلوچ
+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۷/۰۸/۲۶ساعت 15:25  توسط آرزو مودی   | 

فرش مود

این عکس را با همین سروریخت و نیمه-نصفه از صفحه مردم در اینستاگرام برداشتم. اگر فقط همین عکس و نه چیز دیگری، را نشانم می‌دادند و می‌گفتند اجازه داری محل بافت را حدس بزنی، خدای آسمان‌ها و زمین شاهد است که چشمانم را می‌بستم و بی‌درنگ و بدون شک می‌گفتم ملایر... و هرگز هرگز فکر نمی‌کردم که چنین دلربایی در مود بافته شده باشد... هرگز. البته همه اینها فقط در نگاه اول معتبر است و بعد از درجه اعتبار ساقط است.

 

این کار حرفه‌ای نیست و شما هم از این کارها نکنید. مثلاً با دیدن عکس فرش، اینجا و صرفاً روی این صفحه، کامنت نگذارید که این لیلیان نیست و ساروق است!


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش مود
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۷/۰۸/۰۹ساعت 6:35  توسط آرزو مودی   | 

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟ (6)

در چند هفته گذشته فرش سیستان همه جا و در همه حال، مشغول هر کاری که بودم، مثل یک پس‌زمینه بزرگ ذهنم را مشغول کرده است و حتی اگر من قصد نداشتم به فرش سیستان فکر کنم، فرش سیستان جایی را در ذهنم اشغال کرده و احتمالاً تا یافتن پاسخی برای پرسش بالا وضعیت به همین قرار باشد. به هر چیزی که فکر می‌کنم، فرش سیستان هم جایی در ذهنم حضور دارد که شاید نه به دلیل اهمیت خود فرش سیستان که به دلیل اهمیت مسأله بزرگ‌تری باشد.

اما مهم‌ترین پرسشی که به موازات بحث فرش سیستان در ذهنم می‌چرخد این است که چه اتفاقی رخ می‌دهد که ما فرش یک منطقه خاص را به رسمیت می‌شناسیم؟

این پرسش به موازات بحث سیستان در این مدت با سماجت بسیار زیادی هر بار در ذهنم تکرار شده است و هنوز جواب روشنی برایش ندارم. برای آن آقای سیستانی [آقای سیستانی زیر پست اینستاگرامم] بدیهی‌ترین امری که می‌توانست تصور کند این بود که فرش سیستان وجود دارد چرا؟ چون مادربزرگش و مادر مادربزرگش فرش می‌بافتند و آن فرش‌ها هنوز در گوشه‌ای در خانه‌ای پهن هستند و همین بس است که من هم بپذیرم که فرش سیستان وجود دارد اما آیا واقعاً اینطور است؟ آیا شما هم با ایشان هم عقیده هستید؟ اینکه مادربزرگ آقای پ در روستایی در سیستان فرش بافته است، کافیست که فرش سیستان را به رسمیت بشناسیم؟ من اما نیستم، من با آقای پ و کسانی که با آقای پ هم عقیده هستند، هم عقیده و موافق نیستم. بافتن فرش در یک منطقه خاص شرط لازم است اما برای به رسمیت شناختن فرش یک منطقه خاص کافی نیست. به طور قطع وقتی من از فرش سیستان حرف می‌زنم باید و بایست در آن منطقه فرش بافته بشود و می‌شود اما آیا این کافیست که من قبول کنم یک دسته‌بندی مشخص و متمایزی در فرش‌بافی ایران وجود دارد؟ خیر کافی نیست و فقط یک شرط لازم است.

اجازه بدهید موضوع را از دید خودم بازتر کنم و اجازه بدهید اول خراسان بزرگ را در نظر بگیریم و از آن بالا از شمال خراسان شروع کنیم. مهم‌ترین بافته‌هایی که در شمال خراسان می‌شناسیم از آن بالا بافته‌های کردی است که احتمالاً باید بازار مهم فروش‌شان بجنورد باشد اما ما فرش کرد خراسان را با نام فرش کرد خراسان می‌شناسیم و نه مشخصاً با نام فرش بجنورد. این توضیح را هم بدهم که اطلاعاتم در مورد ترکمن‌ها و فرشبافی‌شان بسیار اندک است و هیچ نظری ندارم که آیا ترکمن‌ها در خراسان هم فرش می‌بافند یا خیر و شما هم این گزینه را در این مثال گل-گشاد نادیده بگیرید. ممکن است در بازار بجنورد یا مشهد یا حتی قوچان نام تک به تک قبایل فرش‌باف کرد را ندانند اما همه آن چه که آن اقوام کردزبان می‌بافند در یک دسته‌بندی مشخصی قرار می‌گیرند و می‌شود کرد خراسان و ویژگی‌های مشخصی هم دارند، از جمله رنگ‌آمیزی و نوع بافت و احتمالاً نقشه و گره و چه و چه و چه... و کمتر پیش می‌آید خبره‌ای یک بافته کردی خراسان را به درستی تشخیص ندهد. از منطقه کردنشین کمی بیاییم پایین‌تر، شهر بعدی قوچان است و اقوام ترک و فرش‌ها و قالیچه‌هایی که شاید، شاید شباهت‌های دور و نزدیکی با فرش‌های کردی، گاهی، پیدا کنند اما در دسته دیگری قرار می‌گیرند [می‌پذیرم که شباهت‌هایی و بده-بستان‌هایی و جزئیات دیگری هم هست ولی شما هم فعلاً آن بخش بحث را ندیده بگیرید]. کمی که بیاییم پایین‌تر مشهد قرار دارد که مهم‌ترین و بزرگ‌ترین بازار فرش شرق ایران است و در خود این شهر هم فرش بافته می‌شود و نام‌های بسیار آشنایی از عمواوغلی تا شیخ بورنگی در این شهر فرش بافته‌اند اما در خود مشهد بافندگان دیگری هم فرش می‌بافند از جمله بلوچ‌ها و افغان‌های حاشیه‌نشین شهر مشهد که کمتر بافته‌هایشان را به اسم مشهد می‌شناسند (اگر اشتباه می‌کنم تذکر بدهید) و در دسته بلوچ و افغان قرار می‌گیرند. با همه این اوصاف مشهد مهم‌ترین بازار فرش شرق است و گاهی هر آنچه که در این شهر فروخته بشود با نام فرش مشهد برچسب می‌خورد و مهم نیست دقیقاً در چه نقطه‌ای بافته شده باشد و این نکته را در کل این مثال من نادیده بگیرید. کمی بیاییم پایین‌تر مهم‌ترین شهر بعدی نیشابور است که اگر اشتباه نکنم روزی یا شاید همین امروز بیشترین مقدار فرش تولیدی بر اساس مساحت یا متراژ در ایران در نیشابور و حومه بافته می‌شود. آیا نیشابور با این حجم تولید دسته‌بندی خاص مهمی که قابل قیاس با مشهد یا قوچان یا کردی خراسان باشد، به شمار می‌آید؟ من می‌گویم خیر... شما چطور؟ (به نظرم نیشابور هم با آن حجم تولید بالا مثال نقض خوبی است. در این منطقه بیشترین متراژ فرش بافته میشود اما دسته بندی مؤکد مشخصی را به اسم فرش نیشابور به رسمیت نمیشناسیم و همین بس که بافته شدن فرش در یک منطقه برای قائل بودن به یک دسته بندی مشخص در فرشبافی صرفاً شرط لازم است). بعد دیگر خیلی باید بیاییم پایین تا به بیرجند برسیم که بعد از مشهد شاید دومین بازار مهم در شرق ایران باشد. از فرش هرات یا فرش قائنات هیچ نشانی جز آن اشاره‌های اندک تاریخی چیزی باقی نمانده است اما به بیرجند که می‌رسیم ناگهان با سه منطقه بسیار مهم فرشبافی روبه‌رو می‌شویم که به ترتیب اهمیت زمانی و کیفیت و تولید بافت درخش است و مود و خود بیرجند. اگر مرحوم اسدی تولیت آستان قدس نمی‌شد و اگر فرش‌هایی با مارک "مصباح دیوان" بافته نمی‌شدند و اگر این‌ها بهانه‌ای برای رشد بی‌سابقه و ناگهانی و بسیار کوتاه فرش مود نمی‌شدند، آیا می‌توانستیم دسته‌بندی فرش مود را در مقابل فرش فاخر درخش متصور بشویم؟ من می‌گویم خیر، شما چطور؟ خود بیرجند هم به همین ترتیب... شرکت فرش شرق و فرش مؤمنی و خاندان ناصح و به گمانم چند نام دیگر را از بیرجند بگیریم، بیرجند فقط یک بازار عمده فرش به شمار می‌رود و لاغیر که این بازار عمده سخاوتمندانه نامش را به کل بافته‌هایی که در آن منطقه بسیار وسیع جنوب خراسان بافته می‌شوند، می‌بخشد و نبایست انتظار دیگری داشته باشیم که البته باید بیشتر در این مورد بحث کنم و بنویسم که این وضوح به نظر من از کجاست و چراست.

چرا به تربت حیدریه و مه‌ولات و سرخس و خواف و سنگان خواف و تربت جام و دیگران اشاره نکردم؟ زیرا به عقیده من بافته‌های این مناطق عمدتاً در زیرگروه بلوچ به فروش می‌رسند. یعنی همه این‌ها برچسب بزرگ‌تر و مهم‌تری با نام بلوچ دارند و بعد هر دسته‌ای احتمالاً جدا می‌شود. حتی بافته‌های زیرکوه قائن و نُهتان و باقی روستاها و شهرهای کوچک نزدیک به مرز حوالی قائن هم در دسته بلوچ قرار می‌گیرند و نه مثلاً فرش قائنات.

به سبزوارو کاشمر هم اشاره نکردم چون از نظر من در این بازی جایی ندارند و مناطق یا برچسب‌های قلابی فرشبافی به شمار می‌روند!!! و از نظر من کپی نقش نائین و زیرخاکی به معنی فرش‌بافی اصیل نیست و البته فردوس هم با اینکه شهر کوچکی است اما همجواری و نزدیکی با افشارها و بافندگان عرب خراسان و بده-بستان با بلوچ‌ها یک دسته‌بندی متمایز از نقش‌های خاصی که پیدا نیست بلوچند یا افشاری و هم بلوچند و هم افشاری در این منطقه ایجاد کرده است.

آیا مثالم روشن بود؟ اگر روشن نبود اجازه بدهید تکمیلش کنم و بگویم در تمام روستاهای این استان بسیار بزرگ، در تمام روستاها، کم و زیادش را ندیده بگیرید، فرش بافته می‌شود اما ما فرش‌هایشان را به اسم خود آن روستاها یا قبایل یا طوایف نمی‌شناسیم. یک دلیلش البته ناشناخته بودن یا به عبارتی بی‌اهمیت بودن آن طوایف یا روستاها عنوان شده است [که یعنی این ذکر دلیل از من نیست] اما به نظر من سوای این بی‌اهمیت یا کوچک بودن دلیل مهم‌تر دیگری هم وجود دارد و شما را برمی‌گردانم و ارجاع می‌دهم به اول بحث... فرش بافتن دلیل لازمی است اما کافی نیست تا بتوانیم فرش یک منطقه خاص را متمایز کنیم.

 

اما یک وضعیت مقابلی هم وجود دارد. به کدام نقطه از ایران اشاره کنم؟ نقاط فراوانی هستند اما من استان همدان را بهتر از همه می‌شناسم و به نظرم فرشبافی استان همدان دقیقاً در مقابل فرشبافی خراسان بزرگ می‌ایستد. چطور؟ توضیح می‌دهم. اول این را بگویم که قصد ندارم به کل استان همدان بپردازم. فرشبافی استان همدان و همجواری هر نقطه از این استان با همسایه‌های مجاورش از کردها تا استان مرکزی و ترک‌های زنجان و شاهسون‌ها، در هر نقطه شرایط بسیار خاص منحصربه‌فردی را می‌سازد که این یادداشت بسیار کوتاه اصلاً فرصت و مجالی برای باز کردنش ندارد و نویسنده این یادداشت هم اگر بخواهد صادق باشد، سواد این کار را ندارد. من فقط به نهاوند و ملایر و جوزان اشاره می‌کنم و می‌گذرم. در قیاس با خراسان بزرگ و فاصله‌های چندصد کیلومتری شهرهای مهمش که کمابیش تولیدکنندگان عمده فرش هم محسوب می‌شوند، این سه شهر تقریباً در دل هم قرار دارند. فکر می‌کنید فاصله ملایر تا نهاوند چند کیلومتر باشد؟ اگر اشتباه نکنم و درست به خاطرم مانده باشد، کمتر از دویست کیلومتر و فکر می‌کنید جوزان با ملایر چقدر فاصله دارد؟ بگویم حتی کمتر از فاصله نهاوند تا ملایر؟ و این فاصله‌های صد یا دویست کیلومتری را روستاهای مختلفی پرکرده‌اند و تقریباً امکان ندارد که شما نتوانید فرش نهاوند را از ملایر تشخیص بدهید. از رنگ تا نقش تا بافت، هر کدام ویژگی‌هایی کاملاً خاص خودشان دارند. به نظرم همیشه اینطور آمده است که آن سرخی تند فرش‌های نهاوند و قیافه شاید عبوس پرافاده‌ای که دارند را هرگز هرگز حتی تیره‌ترین فرش‌های ملایر یا جوزان نداشته است و هیچ وقت امکان ندارد فرش جوزان و ملایر را با هم اشتباه بگیرید. شباهت‌هایی هست که ناگزیر است اما هر کدام تشخصی و شخصیتی سوای دیگری دارد و آن بی‌شمار روستاهای این بین هم تقریباً به همین ترتیب. دلتان می‌خواهد کدام روستا را در این دسته اسم ببرم؟ تیمه یا تایمه (؟) خوب است. این روستا و آن بافته‌های خاصش مدت مدیدی من را جان به لب کردند تا توانستم از باقی بافته‌ها متمایزشان کنم (و راستش به سرعت این مهارت را از دست دادم) اما شما یک دسته‌بندی مشخصی با اسم تیمه یا تایمه دارید در حالیکه محل بافتش یک روستای بی‌اهمیتی بیشتر نیست که ما معادلش را در بی‌اهمیتی و کوچک بودن در خراسان داریم اما این کجا و آن کجا؟؟؟!!!

به گمانم در فرش‌بافی منطقه کردزبان یا منطقه شمال غرب ایران هم بشود مثال‌های نقض قوی‌تری جست اما من واقعاً فرش‌بافی آن قسمت از ایران را به خوبی نمی‌شناسم و تطابقش را می‌گذارم برای شما یا برای کسانی که می‌شناسندش.

اینجاست و در این قیاس است که من از خودم می‌پرسم که چطور و به چه شکل فرش یک منطقه خاص، سوای بحث بازارهای مرکزی و بزرگ هر منطقه، شکل می‌گیرد و ما یک دسته‌بندی مشخص با یک نام مشخص و متمایز با ویژگی‌های خاص و روشنی را مد نظر قرار می‌دهیم؟ و چرا کسانی قائل به وجود فرش سیستان هستند و من نیستم؟ یا وجودش برای من محرز نمی‌شود و دیگر مطمئن نیستم؟؟؟ چرا ما می‌توانیم به راحتی در مورد فرش تیمه یا درجزین در استان همدان حرف بزنیم و اما به نظر می‌رسد در قیاس، یک چنین کاری را در مورد فرش سیستان، دست کم من دیگر نمی‌توانم با اطمینان انجام بدهم؟

می‌توانم در مرکز ایران، با بدجنسی تمام، جوشقان را اسم ببرم. جوشقان به اندازه جوشقان قالی بودنش، جوشقان نیست اما جوشقان است، متمایز، منحصربه‌فرد و کاملاً در فرشبافی متشخص اما در اصل یک روستای بی‌اهمیتی است که از مسیر و جاده اصلی دور افتاده است و در دامنه کوه به زندگی روستاوارش در قالب یک شهر بی‌اهمیت در جغرافیای سیاسی ادامه می‌دهد یا مثلاً راور کرمان را که  شخصاً هر بار بخواهم فرش استان کرمان را مثال بزنم فرش راور را مثال می‌زنم و نه مثلاً طراحی‌های فاخر خاندان شاهرخی را!!! یعنی اینطور است که برای من و ذهنیت من فرش راور نماینده واقعی فرش استان کرمان است.

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟ (10)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(9)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(8)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(7)

 

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(5)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(4)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(3)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(2)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(1)


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش سیستان
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۷/۰۷/۲۹ساعت 22:24  توسط آرزو مودی   | 

این آبی‌های دوست داشتنی

 

عکس این آبی قشنگ را هم از صفحه اینستاگرام مردم برداشتم. فرش ملایر است. می‌گذارمش اینجا که صبح جمعه شما هم مثل صبح جمعه من با دیدن این دلفریب صبح خوشی باشد/بشود.

بافندگان و رنگرزان ملایر بافنده و رنگرز نبودند، جادوگر بودند.


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش ملایر
+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۷/۰۷/۲۷ساعت 6:55  توسط آرزو مودی   | 

خلعت

دِ آلمانی یک مسافر، یک عتیقه‌باز فرانسوی است که در دوره ناصری (ناصرالدین شاه قاجار) از خراسان وارد ایران می‌شود و از مسیر تهران تا بختیاری می‌رود. یک کتاب هم بعداً می‌نویسد و اسمش را می‌گذارد "از خراسان تا بختیاری" من آن کتاب را پارسال یا سال قبلش خواندم. یکی از کتاب‌هایی بود که زیاد پیشنهاد می‌دادند و اهالی تاریخ، طبعاً، زیاد بر سرش قسم می‌خورند؛ نویسنده عتیقه‌باز است و حالا که آمده به قصد چپاول(!) طبعاً باید هنر ایران را بشناسد اما کتاب پر است از خطاهای نویسنده که البته چیز عجیب و جدیدی نیست. بسیاری از اطلاعاتی که در این قسم کتاب‌ها آمده است، اگر نویسنده مطالعه قبلی نداشته باشد، بازگویی چیزهایی است که مردم محلی گفته‌اند و من به استناد تجربه کار میدانی به شما اطمینان می‌دهم ایرانی‌ها عاشق قصه‌پردازی و غلو و بزرگ‌نمایی در مورد هر چیز ممکنی هستند**... و در نتیجه بسیاری از این دست اطلاعات کاملاً بی‌اساس هستند و وقت خواندن سفرنامه‌ها، اگر نویسنده چیزی سوای مشاهدات شخصی‌اش را نوشته باشد، باید بسیار دقیق و محتاط بود.

جایی در این کتاب نویسنده به فرش‌هایی به اسم خلعت اشاره می‌کند که احتمالاً چیزی بوده است شبیه مرده‌پیچ یا کارکرد مشابهی داشته است و از محتوی کتاب برمی‌آید که این خلعت مختص این سمت از ایران بوده است و من دیروز رفته بودم پی خلعت بگردم که نیافتم به جایش در مورد پارچه‌های نفیسی برایم گفتند به اسم خلعتی که روی مرده پهن می‌کرده‌اند و بعد هم صاحب عزا آن را احتمالاً خیرات روح تازه درگذشته می‌کرده است. یکی از پیرمردهای بازار این‌ها را گفت و قرار شد بروم و راسته چیت‌سازها بین عتیقه‌فروش‌ها پی این خلعتی بگردم که یادم رفت. رفتم پی کاغذ خریدن و سرخوردگی از خالی بودن بازار و نیافتن کاغذ باعث شد به کل خلعتی‌ها را فراموش کنم که تبعاً می‌ماند برای پنج‌شنبه هفته بعد که روزم خالی باشد.

یک معنی خلعت کفن است و معنی دیگر یک دست لباس کاملی که عموماً یک مقام عالی، در حد شاه، به زیر دست حبه می‌کرده است و از بهترین چیزهایی است که می‌شد از یک پادشاه گرفت البته خلعت را در مراتب بسیار پایین‌تر جامعه ایران هم برای لباسی که به مناسبت خاصی هدیه می‌دادند به کار می‌رفته است اما این خلعت، بنا به قولی که دآلمانی می‌گوید، سوای کفن ساده است، فرشی است گره‌باف و پیرمردهای بازار اصفهان همان اندازه از وجود اینچنین فرشی بی‌اطلاع بودند که من.

 

**شاهدش پیرمردهایی که قدمت مسجدی را در شمال شهر اصفهان 14000 سال می‌دانستند! و به هیچ وجهی از این ادعا کوتاه نمی‌آمدند.


برچسب‌ها: فرش ایران, مرگ, خلعت, کتاب
+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۷/۰۷/۲۷ساعت 6:31  توسط آرزو مودی   | 

پنج شنبه - 26 مهر

پنج‌شنبه‌ها، عموماً، اگر کار خاصی نداشته باشم راهم را کج می‌کنم سمت بازار فرش و دور بی‌حاصلی می‌زنم و برمی‌گردم اما دیروز رفته بودم پی چیزی و قصد دور باطل نداشتم. آن چیزی که می‌خواستم را پیدا نکردم اما به جایش فرش خوب دیدم و روزم روز پنج شنبه پاییزی مهربانی شد. عکسش را گذاشتم آن طرف، روی اینستاگرام که البته عکس خوبی نیست چون نور مغازه خوب نبود.


برچسب‌ها: فرش ایران, بازار فرش
+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۷/۰۷/۲۷ساعت 6:13  توسط آرزو مودی   | 

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟ (4)

به تازگی یک اتفاق خوبی در بلوچستان ایران شکل گرفته است که نمی‌دانم و نمی‌توانم حدس بزنم که در چه جایی یا جاهایی ریشه دارد و اگر هم بتوانم حدس بزنم سعی می‌کنم که نزنم! (دست آخرش این است که من آنقدر تاریخ خوانده‌ام که حتی بتوانم پیشگوی قابل اعتنایی باشم و اشاره کنم که بعد از چندین و چندین و چندین قرن باز هم یک دولت مدرن ایرانی برای محافظت از مرزهایش به بلوچ‌ها نیازمند است. روستاهای مرزی به دلیل فقر، بی‌آبی و هزار نکبت دیگر دانه به دانه خالی می‌شوند و هر روستا به صورت بالقوه یک پادگان مرزی است و خالی شدن هر روستا به معنی از دست رفتن آن پادگان بالقوه مرزی است و ... و... و... باقی را خودتان حدس بزنید. به نظرتان من پیشگوی خوبی خواهم بود؟)

از نظر من جنبش‌ها و تکان‌ها اتفاقات فرخنده‌ای است. شاید در خوش بینانه‌ترین حالت بشود اسمش را گذاشت بیداری (الان حس کردم روح ادوارد سعید در من دمیده شده!!!)... به نظر می‌رسد مردم بلوچستان به این باور رسیده‌اند که برای بهتر شدن اوضاع/اوضاع‌شان باید خودشان آستین بالا بزنند (یا سیستمی ایشان را به این باور رسانده است!). برای دیده شدن و پیش بردن کارها دست به کار شده‌اند و صد البته حمایت هم می‌شوند، اگرچه در قیاس بسیار اندک است. به نظر من خیلی اتفاق خوبی است. اینکه آدم‌ها به این نتیجه برسند که برای بهتر شدن اوضاع خودشان باید آستین بالا بزنند، خیلی اتفاق فرخنده و مبارکی است، خیلی خیلی (ادوارد جان شما بخواب! ما بیداریم!!!)

این را نباید بگویم کلمه بدی است اما هفته‌های گذشته هر چه سعی کردم کلمه بهتری پیدا کنم نتوانستم و با چیزهایی که دقیق‌تر از قبل دیدم، مدام همین به ذهنم آمد و در ذهنم چرخید که سیستانی‌ها یا زابلی‌ها در استان سیستان‌وبلوچستان به ضمانت مذهب شیعه‌ای که دارند و صد البته به تبع آن حمایت‌های کلان دولتی، نسل کشی راه انداخته‌اند، یک نسل کشی خاموش قومی و مذهبی... خیلی آرام و بی صدا و تدریجی... گفتم کلمه خوبی نیست و اول از همه چیزهای خیلی بدی مثل نسل کشی ارامنه که ترکان عثمانی به راه انداختند یا نسل کشی یهودیان که نازی‌ها نقطه اوجش بودند را به خاطر می‌آورد ولی کاری که سیستانی‌ها در استان سیستان و بلوچستان می‌کنند هم بهتر نیست. تمامی پست‌های رده بالا و چه بسا رده پایین دولتی در تصرف سیستانی‌هایی است که بی تعارف بگویم در کل آن استان دورافتاده که جمعیت‌های مهاجر به نسبت زیادی هم دارد، آدم‌های خوش‌آیند محبوبی نیستند. دلایل زیادی برای این محبوب نبودن هست که بگذاریم برای بعد. بلوچ‌ها از خیلی چیزها محروم شده‌اند از جمله حق معیشت و کار ساده... نتیجه؟ بیکاری، فقر و خدا می‌داند که فقر چه نکبتی است و چه چیزها که با خودش نمی‌آورد... حاصلش؟ قاچاق و سوخت‌کشی و ... دست آخر دیوانه‌های افراطی که به تنگ آمده‌اند و ... باقی ماجرا... اگر از من غیرمتخصص بپرسید می‌گویم سیستانی‌ها با حمایت‌های مرکزی این شرایط را و این بدنامی‌ها را به وجود آورده‌اند و بعد انگشت اتهام رو به بلوچ‌ها گرفتند و گفتند "ببینید! این‌ها قاچاق می‌کنند"، "ببینید! این‌ها آدم می‌کشند"، "ببینید این‌ها چنین می‌کنند و چنان می‌کنند که بد است و زشت است و قبیح است، پس اینها بد هستند و خیلی اتفاقی ما خوبیم" و... و... و... الخ و کسی هم نپرسید زمینه‌ساز این زشتی‌ها و بدی‌ها چه کسی بود؟ آیا این چیزی سوای نسل کشی است؟ (هر بار این کلمه را به کار ببرم مو به تنم راست می‌شود اما هیچ جایگزین دیگری برایش نیافتم.)

این وضعیت که شرح دادم آنقدر بد است که می‌توانم ساعت‌ها برایتان در مورد محرومیت بلوچ‌ها و قلدری زابلی‌ها بنالم. این را هم فراموش نمی‌کنم که محرومیت برای هر دو گروه و همه کسان دیگری که در این استان زندگی می‌کنند، وجود دارد و هست اما به این گزینه مهم هم توجه می‌کنم که چه کسی و چه کسانی از چه چیزهایی بیشتر سود می‌برند و چه کسانی بیشتر ضرر می‌کنند.

این مقدمه‌های خیلی مختصر را در ذهن‌تان نگه دارید، بعد بیایید برگردیم سر عنوان و چیزی که در این چند پست آخر گفتم... با همه این محرومیت‌هایی که من هیچ چیزی از آن‌ها نگفتم و کارشکنی‌ها و دور نگه داشته‌شدن‌ها و هزار محرومیت واقعاً جدی دیگر چطور است که فرش بلوچ را در دنیا می‌شناسند اما فرش سیستان را در همین ایران... نمی‌شناسیم یا به عبارتی جز اسمی از آن چیز دیگری نمی‌دانیم؟

اجازه بدهید یک مثال دیگری بزنم. زنان بلوچ در یک منطقه خیلی دورافتاده نزدیک به سراوان به اسم کلپورگان سفالی بدون چرخ و تنها با دست تولید می‌کنند که شهرت جهانی دارد. (فکر می‌کنم زنان کرد هم در منطقه کردنشین ایران معادل همین سفال را تولید می‌کنند، بدون چرخ و با دست). اصلاً فرض کنیم شهرت جهانی ندارد، فقط در همان منطقه شناخته شده است اما شناخته شده است دیگر... اصلاً هیچ شهرتی ندارد اما دست کم من آدم معمولی یکبار آنها را دیده ام دیگر... پس وجود دارند.  شما تا خودتان تا کلپورگان نروید معنی دورافتادگی را درک نخواهید کرد و هر چه من توصیف کنم هیچ فایده‌ای برایتان نخواهد داشت. حالا شما به من بگویید که چطور می‌شود این سفال‌های خیلی خاص کاملاً بدوی را در جهان خانه ما می‌شناسند اما از فرش سیستان دیگر خبری در هیچ کجایی نیست؟ خانمی زیر پست اینستاگرام من کامنت گذاشته بود که سیستان هنرهای زیادی دارد که فراموش شده و در حال محو شدن هستند و چه و چه و چه... آن خانم البته رگ سیستانی دارد و ناگهان پابرهنه پرید وسط بحث که از سیستان دفاع کند، بدون پشتوانه حرفی زد و تمام شد اما به نظر من نادانسته به نکته بسیار مهمی اشاره کرد و همانجا هم گفتم چطور چیزهای بسیاری وجود دارند و دیده نمی‌شوند؟ مگر می‌شود؟ یعنی در قیاس با آن همه محرومیت زنان بلوچ و امکانات بسیار زیاد سیستانی‌ها، هیچ جایی برای دیده شدن‌شان وجود نداشت؟ چطور؟

این معادله در ذهن من حل نمی‌شود.

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟ (10)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(9)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(8)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(7)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟ (6)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(5)

 

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(3)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(2)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(1)


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش سیستان, استان سیستان و بلوچستان, فرش بلوچ
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۷/۰۷/۲۲ساعت 6:42  توسط آرزو مودی   | 

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟ (3)

منظورم از عینیت بیرونی این بود که به جز موارد خیلی خاصی که توضیح می‌دهم، هیچ وقت به یاد ندارم، فرش سیستان را از نزدیک دیده باشم و صریحاً و اکیداً یادآوری می‌کنم که ندیدن من به معنای وجود نداشتن نیست. فقط خاطرم هست که پدرم مجموعه‌ای کارهای خاص مثل خورجین، نمکدان یا گردنبند شتر داشت که همیشه می‌گفتن این‌ها زابلی هستند و آن بافته‌ها هیچ جذابیتی نداشتند. رنگ بسیار تیره‌ای داشتند و چیزهایی نبودند که برای من جالب توجه باشند و شاید حتی هنوز هم در میان مجموعه آقای پدر باشند و من هیچ وقت نپرسیدم که این‌ها کجا بافته شده‌اند یا هر پرسش دیگری که الان بتوانم به پاسخ‌هایشان متوصل بشوم.

موضوع فرش سیستان وقتی برای من جالب شد و توهم ایدئولوژیک و قومی را تا ذهنم کشاند که متوجه شدم جمعیتی 2000 نفری از بافندگان بلوچ در دامنه تفتان زندگی می‌کنند و هنوز فرش می‌بافند که من هرگز و هیچ وقت چیزی در موردشان نشنیده‌ام. من اصلاً نمی‌دانستم استان سیستان و بلوچستان هم بافنده بلوچ بلوچی باف دارد و همیشه فکر می‌کردم فرش بلوچ منحصراً در کرانه مرزی خراسان بزرگ بافته می‌شود و لاغیر و هر چه در مورد فرش این استان شنیده بودم وصف و به‌به و چه‌چه فرش سیستان بود.

این وضعیت شاخک‌هایم را به شدت تکان داد. چرا؟ زیرا آن تبلیغات پرسروصدا در مورد فرش سیستانی که به نظر می‌رسد رسماً از بازارهای جهانی حذف شده است که توضیح می‌دهم چرا چنین چیزی می‌گویم، چنان هیاهویی به پا کرده‌اند که دیگر کسی سراغی از فرش بلوچ خود استان نمی‌گیرد. به نظر می‌رسد همه امکانات به ضرب و زور همین قصه سازی‌ها و رنگ کردن الاغ و فروختنش به جای اسب کهر برای فرش سیستان باعث منکوب و سرکوب شدن فرش بلوچستان شده است که هر طور و از هر زاویه‌ای که نگاه کنید در حال حاضر به فرش سیستان برتری دارد که این را هم توضیح می‌دهم چرا چنین می‌گویم و چنین می‌نویسم.

 

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟ (10) 

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(9)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(8)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(7)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟ (6)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(5)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(4)

 

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(2)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(1)


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش سیستان, استان سیستان و بلوچستان, فرش بلوچ
+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۷/۰۷/۱۴ساعت 13:9  توسط آرزو مودی   | 

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟ (2)

خب... برگردیم سر بحث شیرین فرش سیستان. باید همین اول کار به این موضوع اشاره کنم که این توجه از من نیست، به عبارتی فرش سیستان هیچ وقت هیچ جذابیتی یا در اصل عینیت بیرونی (!) برای من نداشته است که بخواهم در نقش یک پژوهشگر یا علاقمند به فرش به آن توجه کنم و در تقریباً یک ماه گذشته، شخص دیگری، خواننده دیگری باعث معطوف شدن چنین توجهی به این موضوع شده است. خیلی مایل بودم و هستم که به موازات شرح آنچه که دیده‌ام و خوانده‌ام، کتاب حصوری را هم به عنوان یک شاهد بررسی کنم اما نسخه‌ای که من خواندم از کتابخانه پدرم بود و به کتابخانه دانشگاه هنر هم دسترسی ندارم مگر اینکه کسی را بیابم که کتاب را برایم به امانت بگیرد.

اگر اصفهان هستید و این کتاب را دارید و ممکن است لطف شما شامل حال من بشود و دست کم به مدت یک هفته یا حتی یک روز کتاب را به من قرض بدهید، آگاهم کنید. بسی سپاسگزار خواهم بود.

من در یکی دو پست در همین وبلاگ به بعضی فکت‌هایی که حصوری در کتابش آورده است، اشاره کرده‌ام اما هیچ وقت چنین قصد جدی برای بررسی تمام کتاب نداشته‌ام؛ مخصوصاً که دیدم کتابی هم به تازگی از این نویسنده چاپ شده است و بد نیست ببینیم واقعاً حصوری (و حصوری‌ها) تابع شهرت‌های بادآورده چه می‌کنند و چه نمی‌کنند و چه بلایی بر سر فرش می‌آورند.

الان و از دور، به مانند بسیاری از طرفداران توهم توطئه، خیلی مایلم به این نتیجه بی اساس برسم که نوشتن کتاب فرش سیستان امری فرمایشی بوده است!!! ولی شما این جمله را نخوانید و به عنوان یک نتیجه‌گیری کاملاً بی‌اساس به آن نگاه کنید مگر اینکه بتوانم این ادعا را با استناد به خود کتاب ثابت کنم.

بحث نیمه و نصفه‌ای در نقش ورم کردن رگ گردن یکی از شبه متخصصین دانشگاهی طرفدار فرش سیستان که اتفاقاً خودش هم سیستانی است در صفحه اینستاگرام شروع شد که تقریباً بدون آنکه به نتیجه خاصی برسد، رها شد. من به آنچه که آنجا گفته و خوانده شد هم اشاره خواهم کرد اما شما به عنوان خواننده لطف فراوانی دارید که با وجود یادآوری موضوع همچنان صبور هستید و اینجا را دنبال می‌کنید.

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟ (10)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(9)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(8)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(7)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟ (6)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(5)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(4)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(3)

 

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(1)


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش سیستان, علی حصوری
+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۷/۰۷/۱۴ساعت 12:44  توسط آرزو مودی   | 

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟ (1)

سال‌ها کار کردن، دست کم در حوزه فرش، به من یاد داده است که بعد از خواندن و دیدن همه آن چیزهایی که در مورد یک موضوع خاص جمع آوری شده و نوشته شده است، همه آنچه را که خواندم کنار بگذارم و این بار خودم و با نگاه خودم به دنبال آن موضوع بگردم و بعد خوانده‌ها و مشاهدات را با هم تطبیق بدهم و ایراد هر کدام را سوا کنم و هر بار از دستورالعملی غیر از این پیروی کردم، گمراه شدم و به بیراهه رفتم و اگر بشود که اول کار، همان اول اول پیش از خواندن آن چه دیگران نوشته‌اند، از این دستورالعمل تکیه صرف بر مشاهدات شخصی پیروی کنیم و بعد به سراغ کارهای دیگران برویم، به گمانم حتی نتیجه بهتری هم بگیریم که البته من این سمت ماجرا را تا به حال امتحان نکرده‌ام. انجام این دستورالعمل دوم البته احتمالاً حاصل تخصص و مهارت و تجربه خواهد بود؛ به عبارتی دیگر فکر می‌کنم که برای پژوهشگر تازه نفس تکیه به دیده‌ها و شنیده‌ها و نوشته دیگران به معنای شناخت و فهم روش و نفس کار پژوهشی است که از همان ابتدای کار گمراه نشوند اما پس از این شاید بشود بیشتر بر مشاهدات شخصی که حالا مبتنی بر دیدگاه علمی پرورش یافته است، تکیه کرد و بعد به سراغ دیده‌ها و پژوهش‌ها و نوشته‌های دیگران رفت.

این کار چه سودی خواهد داشت؟ پژوهشگر را از غرض ورزی‌ها و بدفهمی‌های دیگران دور نگه می‌دارد.

و... مجبورم باز هم به دیده‌ها و آموخته‌های تجربی خودم تکیه کنم و بگویم در تمام این سال‌ها شاهد پژوهشگران بسیار زیادی بودم که صرفاً به دیده‌ها و نوشته‌های دیگران تکیه کرده‌اند و گاه شالوده و اساس کارشان را صرفاً بر تکرار گفته‌های دیگران، بی‌آنکه آن را به هر روش علمی محک بزنند، اکتفا کرده‌اند. شاید منطق کار همین باشد. شاید واقعاً لازم است پژوهشگر به پژوهشگران پیش از خودش اعتماد کند و اساس کار و کار عاقلانه این است که دوباره کاری نکنیم و "آزموده را آزمودن خطاست" اما به نظر می‌رسد این امر در مورد رشته‌های علوم انسانی مصداق و اساس محکمی ندارد و می‌شود که آزموده را بیازماییم گاهی اصلاً لازم است که در مورد موضوعات کلیدی دقیقاً آزموده‌ها را بیازماییم.

 

همه این‌ها را چرا نوشتم؟ زیرا که شما را ارجاع بدهم به فرش سیستان و چیزهای عجیبی که در چند روز گذشته در مورد بافته‌های سیستانی دیده‌ام.

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟ (10)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(9)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(8)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(7) 

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(6)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(5)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(4)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(3)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(2)

 


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش سیستان
+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۷/۰۷/۰۷ساعت 6:30  توسط آرزو مودی   | 

فرش سیستان

توهم یا واقعیت؟؟؟!!!


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش سیستان
+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۷/۰۷/۰۷ساعت 5:39  توسط آرزو مودی   | 

یک توضیح دیگر عطف به فرش پست پیش

صد البته که با همه این قصه بافتن‌ها باز هم نمی‌شود از روی عکس به قدر کفایت زیبایی چنان فرشی را تحسین کرد و باید حتماً فرش را از نزدیک دید اما چیز دیگری هم هست که وقت دیدن فرش‌های بزرگ پارچه‌ای که نقش محرابی دارند، روی ذهنم سنگینی می‌کند که نمی‌دانم چقدر می‌تواند صرفاً یک برداشت سلیقه‌ای باشد یا پشتوانه‌ای هم دارد.

من هر وقت این فرش‌های بزرگ پارچه نقش محرابی را می‌بینم بیش از پیش به این موضوع فکر می‌کنم که این طرح برای بافته شدن بر روی سی مترمربع فرش نیست. این نقش را نهایت باید روی همان اندازه پرده‌ای بافت یا با اندکی اغماض روی سجاده‌ها**

به نظر می‌رسد هر چقدر هم دست هنرمند توانمند باشد، وقت بافته شدن نقش محرابی روی فرش‌های بزرگ پارچه تمام تناسباتش به هم می‌ریزد. این نقش برای چنان اندازه‌های پروپیمانی نیست.

شاید هم همه این‌ها، این توصیف‌ها و برداشت‌ها، حاصل دیدن صدها و صدها بافته محرابی در اندازه کوچک باشد

**ببینید تا کجا پیش رفته‌ام که دیگر کم‌کم این نقش را حتی از سجاده‌ها هم می‌گیرم و مشخصاً می‌نشانم روی پرده‌ها.


برچسب‌ها: فرش ایران, قالیچه محرابی
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۷/۰۶/۲۸ساعت 6:52  توسط آرزو مودی   | 

فرش هریس

فرش هریس - شمالغرب ایران - قرن بیستم - 238×345 سانتیمتر

 

این فرش را هم از آدرس زیر برداشتم.


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش هریس
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۷/۰۶/۲۸ساعت 6:28  توسط آرزو مودی   | 

فرش هریس

فرش هریس - شمالغرب ایران - اوایل قرن بیستم - 256×345 سانتیمتر

 

عکس را از اینجا برداشتم. کیفیت پایین و کوچکی عکس هم مربوط به اصل عکس و سایتی است که عکس را گذاشته است.


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش هریس
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۷/۰۶/۲۸ساعت 6:21  توسط آرزو مودی   | 

فرش کاشان

من تناسبات عکس را دستکاری کردم. عکس در پرسپکتیو بود و این قسم عکس‌ها شاخ دارند و ممکن است به من شاخ بزنند یا می‌زنند (!) اصرار دارم که از پرسپکتیو خارجشان کنم. رنگ فرش هم بعد از مشورت با فتوشاپ اینطوری شد که با اصل عکسی که برای من فرستادند، اندکی (شما فرض کنید، فقط اندکی) تفاوت دارد.

صاحب فرش در کامنت‌ها در مورد این کاشان بی‌رنگ و رو توضیح خواهند داد.

آیا شما هم مثل از کاشان بودن این قالیچه (؟) ذوق‌تان رگ به رگ شد؟ هزار سال باور نمی‌کردم که این بی‌رنگ و رو کاشان باشد.

 


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش کاشان
+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۷/۰۵/۰۶ساعت 22:13  توسط آرزو مودی   | 

فرش هشترود

خواننده محترمی که در مورد فرش هشترود پرسیده بودید و من اطلاعاتی نداشتم. اطلاعات مربوط به فرش این منطقه را در کامنت این پست "فرش هشترود" ببینید. اگر پرسش خاصی دارید، در همان کامنت‌ها بپرسید، به شما پاسخ خواهند داد.


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش هشترود
+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۷/۰۴/۲۲ساعت 11:38  توسط آرزو مودی   | 

نقش ماهی‌درهم

دوست عزیز!

ساختار نقش ماهی‌درهم، هر کجا که بافته بشود، یکی است و اصلاً تابع این قانون است که همه نقش‌هائی که از یک واگیره خاص با یک ترکیب خاص استفاده می‌کنند که به تعبیری حوضی است در وسط و دو ماهی/برگ که حوض را در برگرفته‌اند، ماهی‌درهم هستند. نقش ماهی‌درهم را که ما در خراسان آن را با نام ریزماهی می‌شناسیم در مناطق فرشبافی بسیاری می‌بافند اما تمرکز بافت جنوب خراسان است و شمال‌غرب ایران که بازار اصلی فروش‌شان می‌شود تبریز و آن‌ها را با نام تبریز می‌شناسند و عموماً و با یک مقایسه کلی و در نظر گرفتن نسبت‌های کلی قیاسی، گران‌قیمت‌ترین ماهی‌درهم‌های ایران را در بیجار می‌بافند (الان یک نفر خنجر به دست کامنت می‌گذارد که من از بیجار گران‌تر هم در بازار تهران دیده‌ام). بر اساس یک دلیلی که هنوز کسی نمی‌داند چیست، بین بافته‌های این دو منطقه شباهت‌های بسیار زیادی، از نوع رنگ‌آمیزی و آرایش نقش و شکل ترنجی که استفاده می‌کنند، وجود دارد. به طور مثال نقشی مشابه آنچه که در پست پیش آوردم را در خراسان، عموماً، نمی‌بافند یا من ندیده‌ام که ببافند. فرش‌های واگیره‌ای مثل ماهی‌درهم عموماً با تکرار واگیره پر می‌شوند اما بنا به نیاز بازار و خلاقیت هنرمند و چه و چه و چه گاهی ترنجی هم به آن اضافه می‌کنند یا به عبارتی آن را به عنوان آرایشی برای زمینه فرش‌های لچک-ترنج به کار می‌برند. فرش‌های شمال‌غرب ایران و خراسان حتی در شکل ترنج و آرایش زمینه هم شبیه هم هستند. البته در یک نمونه خاص که ترنج سعدی را می‌بافند، می‌شود با احتیاط ادعا کرد که خاص مود در جنوب خراسان است اما هیچ بعید نیست که شما ترنج خورشیدی را وسط یک فرش تبریزی ببینید که شباهت زیادی به ترنج سعدی داشته باشد. هیچ کسی نمی‌تواند بگوید که ماهی‌درهم/ریزماهی نقشی خراسانی است که به تبریز رفته است یا تبریزی است که به خراسان رفته است. بحث‌های زیادی را خوانده‌ام که معتقد هستند زادگاه نقش ماهی‌درهم خراسان بزرگ -هرات- است؛ این نقش را به نام هراتی هم می‌شناسند که اما و اگرها و موافقین و مخالفین زیادی دارد.

اگرچه تمرکز بافت ماهی‌درهم خراسان و شمال‌غرب ایران است اما در مناطق دیگری مثل فراهان در استان مرکزی و ملایر در استان همدان هم آن را می‌بافند (که شخصاً این ماهی‌درهم‌های فراهانی و مخصوصاً ملایر را خیلی دوست دارم که می‌شود سلیقه شخصی من نه یک قانون کلی که همه باید دوست داشته باشند!!!!) اما به یاد ندارم یک ماهی‌درهم کرمانی یا اصفهانی یا کاشانی دیده باشم. در جواب خنجر به دست بعدی هم باید بگویم اگر می‌بافند من ندیده‌ام.


برچسب‌ها: فرش ایران, نقش هراتی, نقش ماهی‌درهم, نقش ریزماهی
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۷/۰۴/۰۷ساعت 11:41  توسط آرزو مودی   | 

فرش ساوجبلاغ

 

فرش ساوجبلاغ - 273 × 650 سانتیمتر

 

نقش ماهی‌درهم با اینکه نقش مورد علاقه من نیست اما این قابلیت را دارد که تا ابد شگفت‌زده‌ام کند. این ترکیب رنگ گرم و مهربانی که در این بافته می‌بینیم و در استفاده از رنگ‌های مختلف دست‌ودلبازتر است و عموماً در غرب ایران (بگویم فراهان و مخصوصاً ملایر) بیشتر دیده می‌شود تا شرق و شمالغرب ایران را بیشتر می‌پسندم. نسبت به ماهی‌درهم‌های بیرجند و تبریز بسیار بسیار مهربان‌تر است و صد البته آرایش گل‌ها و شکل و نقش کلی واگیره هم متفاوت از آن واگیره‌های ریز به عقیده من یکنواخت و خسته‌کننده بیرجند و تبریز است (ساختار نقش در همه حال حفظ می‌شود). آن‌ها خیلی ماشینی می‌شوند و این‌ها هنوز سرخوش و پر از هیجان هستند.

گفتند این نقش را به نام ماهی درهم هراتی میشناسند و در مناطق بسیاری، در ایران، بافته میشود.

 

این عکس را از روی سایت جوزان برداشتم اما مربوط به حراجی وینی است که چند پست پیشتر هم به آن اشاره کرده بودم.


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش ساوجبلاغ, ماهی‌درهم
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۷/۰۴/۰۷ساعت 10:41  توسط آرزو مودی   | 

فرش ساروق

فرش ساروق (فراهان) - اواخر قرن نوزدهم - 138 × 201 سانتیمتر

 

بقیه فرش‌های این حراجی را در این آدرس ببینید.

 

در این معادله ذهنی که من در مورد قالیچه‌های محرابی دارم، با حذف مناطق شهری‌بافی مثل اصفهان،  کرمان، کاشان و یا قم که بافته شدن این دسته از بافته‌ها در آن‌ها تابع مناسبات دیگری است، بافته شدن قالیچه‌های محرابی در منطقه ساروق و فراهان یک پرسش بزرگ بوده است که تقریباً نظم و قاعده معادله ذهنی‌ام را به هم می‌ریزد. به عبارت دیگر نمی‌توانم بفهمم چرا باید در این منطقه شاهد بافته شدن این دسته از بافته‌ها باشیم که تعدادشان به نسبت کم هم نیست. از نظر من نبایست در این منطقه شاهد بافته شدن این دسته از بافته‌های خاص باشیم ولی هستیم.


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش ساروق, نقش محرابی, نقش درخت
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۷/۰۳/۲۴ساعت 10:42  توسط آرزو مودی   | 

پشتی - سنه

پشتی - سنه - اواخر قرن نوزدهم - تمام ابریشم

88 x 54 cm

 

این هم یک نمونه پشتی دیگر که نقش ترکمنی ندارد. ویژگی خاصش از نظر من تمام ابریشم بودن بافته است. این عکس را هم از کاتالوگ حراجی وین برداشتم.

 


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش سنه, پشتی
+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۷/۰۳/۱۹ساعت 14:25  توسط آرزو مودی   | 

میشن ملایر

فرش میشن ملایر

 

پشت فرش (بافت فرش)

عکس کامل را اینجا ببینید.


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش میشن, فرش ملایر, فرش همدان
+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۷/۰۳/۱۸ساعت 21:0  توسط آرزو مودی   | 

فرش بخشایش

فرش بخشایش - 174 × 200 سانتیمتر - نیمه دوم قرن نوزدهم

 

من عکس را از پست آخر سایت جوزان برداشتم ولی مربوط به حراجی وین است. کاتالوگ آنلاین را در این آدرس ببینید.


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش بخشایش
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۷/۰۳/۱۳ساعت 21:22  توسط آرزو مودی   | 

فرش کاشان

پشتی کاشانی - حدود 1930 میلادی

اگر اشتباه نکنم در رساله قشیریه یک جائی آقای قشیری بنا به مصلحت دیگری که به آموزه‌های طریقت ربط دارد، به پشتی اشاره می‌کند که نقش محراب داشته است.

بعد از آن در متون کهن دیگری هم دیدم که به پشتی‌هائی اشاره کرده بودند که نقش محرابی دارند ولی خود من غیر از پشتی‌های ترکمن عملاً پشتی با نقش دیگری ندیده بودم. این عکس را از روی صفحه اینستاگرام برداشتم و اولین نمونه پشتی است که می‌بینم نقش محرابی دارد و می‌بینیم که از آن آرایش و وضعیت افقی که معمولاً در پشتی‌ها می‌بینیم، در این نمونه خبری نیست.


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش کاشان, پشتی, نقش محرابی
+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۷/۰۳/۱۱ساعت 14:42  توسط آرزو مودی   | 

یک جوالدوز به خودم، یک سوزن به مردم 1

 

 

نزدیک به یکسال پیش (که فکر می‌کردم نهایت شش ماه گذشته بوده است) ایمیلی از خانم صائبی که آن موقع هنوز ایشان را نمی‌شناختم دریافت کردم که من را برای نمایشگاه دانشجویانشان که در نگارخانه فردوسی مجتمع جهاددانشگاهی مشهد برگذار می‌شد، دعوت کرده بودند. بهانه دعوت هم استفاده دانشجویان از کتاب فرش بلوچ بوچر بود که من مترجم کتاب هستم. دریافت چنین ایمیلی بسیار بسیار مایه خوشحالی بود اما آن وقت اصفهان بودم و امکان مسافرت یک روزه به مشهد میسر نبود و اگر اشتباه نکنم ماه رمضان هم بود. اینکه دانشجویانی از فرش‌های بلوچ الهام گرفته‌اند و بر این اساس کار کرده‌اند واقعاً مایه مسرت و خوشحالی برای من بود و به خصوص که از کتاب بوچر استفاده کرده بودند اما هیچ تصوری از کاری که این دانشجوها انجام داده‌اند نداشتم و تصور هم نمی‌کردم که با چنین کارهایی با چنین سطح بالایی روبه‌رو بشوم.

مهمانان نمایشگاه مشهد را که دعوت می‌کردم خانم صائبی هم یکی از اولین کسانی بود که برایشان ایمیل فرستادم و واقعاً دیدن کسی که فرش بلوچ را دیده و بر این اساس کار کرده است برایم خوش‌آیند بود. فرش بلوچ مظلوم و بی‌ادعاست و در مقابل فرش‌های پر از زرق و برق و فاخر مشهد و سایر عشایری‌باف‌های خراسان توجه چندانی به آن نمی‌شود و می‌شود گفت که هر سلیقه‌ای آن‌ها را نمی‌پسندد و خیلی‌ها معتقدند که قالیچه‌های بلوچی زشتند!!! و نشان به این نشان که یکی از تاجرین فرش مشهد (و خیلی‌های دیگر) همیشه به من می‌گفت "من نمی‌دانم این آشغال‌ها (شما بخوانید قالیچه‌های بلوچ) چرا برای تو اینقدر جذاب هستند؟"

خانم صائبی یکی از اولین کسانی بود که برای دیدن نمایشگاه آمد و یک گفتگوی کاملاً هیجان انگیز خوش‌آیند طولانی داشتیم. این عکس را از کاتالوگ همان نمایشگاه گرفتم که کارهای دیگری هم در این مجموعه بود اما همگی با الهام از فرش بلوچ بافته شده بودند؛ دیوارآویزهائی با ترکیب گلیم باف و فرش که پروژه پایان ترم این دانشجوها بود؛ یک کار به غایت ارزشمند و بسیار عزیز و گرانبها.

 

این نوشته ادامه دارد...


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش بلوچ, وحیده صائبی, فرش خراسان
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۷/۰۳/۰۷ساعت 10:45  توسط آرزو مودی   | 

فرش هشترود

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۷/۰۳/۰۴ساعت 14:29  توسط آرزو مودی   | 

فرش ایران

آخر این دو تا را ببینید. چرا ما عاشقشان نمی‌شویم که حفظشان کنیم که با خریدنشان از بافنده داخلی حمایت کنیم؟

هیچ نظری ندارم کجا بافته شده‌اند اما پیکره‌ها، شکل آرایش و لباس و اطوارشان، مخصوصاً آن تنبان‌های گشادشان، دیوها و پیکره‌هایی که انسان نیستند را می‌شود بارها و بارها تماشا کرد و خسته نشد. آرایش زمینه شبیه آرایش پرده‌های نقالی است که با چاشنی فرم‌ها و پیکره‌ها و لباس‌های درباری قاجاری و تلخک‌ها و فرم‌های اسطوره ای - اژدها و دیو سفید- ترکیب شده است.

قرمزی زمینه از روناس است، پس احتمال بافته شدنش در غرب ایران بیشتر از شرق ایران است (اگرچه هیچ قطعیتی هم وجود ندارد) می‌توانیم بگوئیم در شرق ایران پیکره‌ها زمخت‌تر و خامدستانه‌تر نقش می‌شوند؟  حاشیه را هم در بین کارهای همدان/فراهان بیشتر از هر جای دیگری دیدم ولی این بافت و آرایش و ترکیب نقوش چندان ارتباطی با بافنده‌های ترک زبان ندارد، پس شاید جائی بین ملایر و جوزان بافته شده باشد! (فقط شاید، به سمت نهاوند هم نمی‌شود رفت چون این ترکیب رنگ، ترکیب رنگ نهاوند نیست) ولی تا جائی که حافظه یاری می‌کند هیچ بافته‌ای با نقش انسانی را که بافت آن منطقه باشد در خاطر ندارم*.

 

* در خاطر ندارم به معنای وجود ندارد نیست به معنای در خاطر نداشتن است و لاغیر.


برچسب‌ها: فرش ایران, پیکره های انسانی
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۷/۰۲/۲۳ساعت 12:57  توسط آرزو مودی   | 

فرش مشهد

نقش زیرخاکی یا کاسه-کوزه که از نواده های کاسه-کوزه های تبریز است.

آقای گلپرور یکی از تولیدکنندگان خوب فرش مشهد بود که البته زنده است ولی دیگر فرش تولید نمیکند.

 


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش مشهد
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۷/۰۲/۱۸ساعت 7:26  توسط آرزو مودی   | 

فرش کاشان

فرش کاشان - حوالی 1920 میلادی - 137×205 سانتیمتر

همتای این آرایش و تقسیم‌بندی سه گانه زمینه، با استفاده از دو ستون کاملاً جدا (گاهی ستون‌ها به کناره‌های زمینه می‌چسبند یا کلاً تغییر فرم می‌دهند و می‌شوند درخت مثل نقش حاج خانمی) را می‌شود در قالیچه‌های به اصطلاح محرابی منطقه‌ای در قفقاز دید و نه هیچ کجای دیگری (حتی می‌توان با تقریب خوبی گفت در هیچ کجای دیگری این آرایش را نمی‌توان دید)؛ جالب نیست؟


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش کاشان, قالیچ محرابی, نقش درخت
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۷/۰۲/۰۹ساعت 6:15  توسط آرزو مودی   | 

فرش بلوچ

فرش بلوچ - نقش میناخانی - خراسان - اواخر قرن نوزدهم

 

یکی از مقیاس‌های ارزش‌گذاری فرش‌های بلوچ که مقیاس زمانی کمابیشی هم به ما می‌دهد، استفاده از این سَرپِلاس‌های گلیم  باف در دو سر قالیچه‌ها است که گاهی مثل نمونه حاضر ساده است و گاهی بسیار پر نقش و نگار و پر از جزئیات (و گاهی بود و نبود همین سرپلاس قیمت فرش را به نسبت خوبی بالا و پایین می‌برد). بافندگان افغان هنوز هم از این سرپلاس‌ها استفاده می‌کنند ولی بلوچ‌ها و بلوچ باف‌ها سال‌هاست که بافتشان را کنار گذاشته‌اند.

صدها و صدها قالیچه بلوچ، با این نقش و با این نوع رنگ‌آمیزی و آرایش زمینه که تفاوت‌های بسیار اندکی با هم دارند را می‌توانید در بازار فرش پیدا کنید. نکته قابل توجه در همگی این بافته‌ها، برای من، استفاده جسورانه بلوچ‌ها از این نوع سفید است که گاهی بی‌نظر می‌رسد از سر بی‌سلیقگی و شلخته بافی است اما باز هم به نظر من یک ویژگی بسیار مهم فرهنگی است و تعمدی در استفاده از این سفید وجود دارد که چنین تضادی با کلیت تیره رنگ رنگ آمیزی قالیچه دارد.

من عکس را از روی سایت جوزان برداشتم اما مربوط به حراجی کریستی است. سایت حراجی کریستی مدت طولانی فیل.تر بود که الان دیگر نیست. حراجی یک هفته پیش برگذار شده است و کاتالوگش دیگر روی سایت کریستی نیست یا من نیافتم. کاتالوگهای حراجی کریستی مجموعه خوبی هستند و با کیفیت خوبی تهیه میشوند و دانلود رایگان هم دارند.


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش بلوچ, نقش میناخانی
+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۷/۰۲/۰۸ساعت 8:59  توسط آرزو مودی   | 

فرش کاشان؟

 

این فرش را ببینید و با این فرش این پست مقایسه کنید. فرش را از کانال تلگرام طره برداشتم و نشان‌شان هم کنار عکس هست. اشاره‌ای نشده بود که آن‌ها عکس را از کجا برداشته‌اند. اول که فرش را دیدم فکر کردم کسی رنگ و رخسار فرش را دستکاری کرده است. بعد که مقایسه کردم و دقیق‌تر نگاه کردم معلوم شد که خیر دو فرش است با یک شکل طراحی و حتی یک شعر که از سعدی است و به دو صورت رنگ آمیزی شده است و حتی سفارش دهنده فرش‌ها هم یکی است. آن یکی فرش بافت کاشان است و شاید این یکی هم بافت کاشان باشد. 


برچسب‌ها: فرش ایران, قالیچه محرابی, نقش درخت, سعدی
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۷/۰۲/۰۶ساعت 9:52  توسط آرزو مودی   | 

نقش ظل السلطانی

 هیچ مشخصاتی از این بافته ندارم و طبعاً نمیدانم کجا بافته شده است.


برچسب‌ها: فرش ایران, نقش ظل‌السلطانی
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۷/۰۱/۲۸ساعت 7:26  توسط آرزو مودی   | 

فرش ایران

اول که این تصویر را دیدم گفتم باید جایی بین ملایر و نهاوند و جوزان بافته شده باشد اما حالا مطمئن نیستم؛ در نگاه اول رنگ آمیزی آن منطقه را دارد با کمی دقت پیداست که سبک‌سرتر است. رنگ آمیزی آن منطقه سنجیده تر و پخته تر است و این بافته ممکن است هر جای دیگر در شمال غرب ایران هم بافته شده باشد اما کجا؟

 

پینوشت: ارزیابی فرش به صرف نقش و رنگ کار حرفه ای نیست اما نقش و رنگ از جمله ویژگیهای مهمی هستند که در ارزیابی فرش و تشخیص بافت یک منطقه نقش مهم دارند.


برچسب‌ها: فرش ایران, زمینه کبود
+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۷/۰۱/۲۵ساعت 10:41  توسط آرزو مودی   | 

فرش ایران

هیچ نظری ندارم کجا بافته شده است. به احتمال خیلی زیاد باید جایی در منطقه بختیاری بافته شده باشد اما کجا از این رنگ زمینه استفاده می‌کنند را نمی‌دانم


برچسب‌ها: فرش ایران, زمینه کبود
+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۷/۰۱/۲۵ساعت 10:7  توسط آرزو مودی   | 

نمی‌دانم بافت کجاست

هیچ نظری ندارم کجا بافته شده است.

به چشم من سه ویژگی اساسی در نقش و رنگ دارد که نمی‌توانم با ترکیبشان به یک منطقه خاص در ایران برسم. چرا می‌گویم ایرانی است؟ چون نقش بته دارد و ترک‌ها هیچ علاقه‌ای به بته ندارند و نقش بته را در میان بافته‌های ترکی خارج از ایران نمی‌بینیم. این سروریخت هم که هندی نیست.

آن سه ویژگی یکی زردی است که به کار رفته است؛ دیگر نقش بته است و آن نقشی که دل بته‌ها را با آن آرایش داده‌اند که چندان مرسوم نیست و شما چنین ترکیبی را برای نقوشی هندسی معمولاً در دل بته‌ها نمی‌بینید. بته‌ها، حتی اگر هندسی باشند، مثلا بته‌های بلوچی، بازهم دلشان را با نقش گل و فرم‌های گل-گلی پر می‌کنند. سومین ویژگی رنگ دوغی (؟) زمینه است (پس از روناس است نه از قرمز دانه که ویژگی دور از ذهنی برای این ترکیب نخواهد بود) و هیچ همخوانی در ذهنم با آن زرد پیش‌گفته ندارد.

می‌توانیم آن ترکیب برگ و به اصطلاح نقش جام (این تعبیر از من نیست و پیشتر در کتابی دیده بودم) را هم به عنوان ویژگی برجسته چهارم ببینیم.

آیا شما هم موافقید این نسبت اندازه طول به عرض، چیزی است بین کلگی و کناره و نه این است و نه آن؟


برچسب‌ها: فرش ایران
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۷/۰۱/۲۲ساعت 7:58  توسط آرزو مودی   | 

فرش سنه

فرش سنه - میانه قرن نوزدهم

 

این کار را که در این حراجی دیدم، بدون آنکه اطلاعات مربوط به فرش را بخوانم، فکر کردم که باید فراهان باشد اما نیست و بافته‌ای کردی است از سنندج! به نظرم حتی میتوانست بیجار باشد اما سنندج؟ خیلی برایم دور از ذهن بود.

 

این عکس را سایت جوزان گذاشته بود اما کاتالوگ آنلاین حراجی را در این آدرس ببینید.


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش سنندج, فرش سنه, حراجی وین
+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۷/۰۱/۱۷ساعت 17:40  توسط آرزو مودی   | 

زنان و فرش و طبقه اجتماعی

یکبار جائی به جایگاه اجتماعی بافنده فرش، نه در میان ایلات و عشایر بلکه در کارگاه‌های کوچک خانگی روستائی و شهری اشاره کردم و نوشتم که در خراسان بزرگ، کرمان و همدان (به ویژه در میان لرهای همدان و نه ترک‌ها) (سه منطقه‌ای که بیشتر از بقیه ایران و کاملاً از نزدیک در مورد فرش به صورت میدانی کار کرده‌ام) و احتمالاً آذربایجان، بافنده در پایین‌ترین طبقه و سطح اجتماعی قرار می‌گیرد و فرش بافی کاری رعیتی است و پیوند بسیار نزدیکی، در مناطق پیش گفته، با فقر دارد و زنان بسیاری را می‌شناسم که امروز فرش می‌بافند اما از به زبان آوردنش ابا دارند و این کار را تقریباً مخفیانه انجام می‌دهند و ترجیح می‌دهند تا جائی که امکان دارد به فرش بافتنشان اشاره نکنند. دوستی در ادامه آن نوشته به زنانی اشاره کرد که در این الگو جای نمی‌گیرند و فرشبافی را بعداً با آموزش آموخته‌اند و فرشبافنی برایشان یک منبع درآمد و نشانه‌ای از استقلال مالی بوده است و نه تنها هیچ حقارتی ندارد که نشانه برتری است.

فرش هنوز هم می‌تواند الگوهای جمعیتی و انسان شناختی متمایزی را در کل ایران حفظ کند و بسازد که ممکن است این الگوها هیچ شباهتی به هم نداشته باشند یا شباهت‌ها و تفاوت‌هایی با هم داشته باشند.


برچسب‌ها: فرش ایران, جامعه شناسی فرش
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۷/۰۱/۱۲ساعت 10:9  توسط آرزو مودی   | 

انسان شناسی فرش

من اگر انسان شناس بودم روی گونه‌ای تمایز طبقاتی در بازار فرش در ایران کار می‌کردم که نسبت به فرش وجود دارد. کسانی که نسل به نسل کارشان فرش بوده است، اگر کمی دقت کنند، متوجه تمایز صریح روشنی می‌شوند که بین تولیدکننده فرش، بافنده، تاجر فرش و دلال فرش و فرش فروش مغازه دار راسته بازار، وجود دارد.

نمی‌دانم آیا در تمام ایران این دلال‌ها(ی فرش) وجود دارند یا خیر اما در بازار مشهد، به واسطه‌ای می‌گفتند که بین تولیدکننده یا خریدار خرده‌پا و تاجر عمده وجود داشت و این فاصله را پوشش می‌داد و صد البته نه به بزرگی و اعتبار تاجر بود و نه به خرده‌پایی دلال‌های جزء و در بین فرش فروش‌های مغازه‌دار راسته بازار هم چندان اعتباری نداشت! و وجهی منفی در شخصیت این دلال‌ها وجود داشت و من بارها حتی از حرف زدن با این دلال‌ها منع شده بودم (در یک فاصله کوتاه زمانی برای یکی از بزرگترین تجار فرش مشهد کار می‌کردم و این ممانعت و فاصله طبقاتی در آن تجارت خانه شدیداً حاکم بود).

 

یادم هست رئیس یکی از پالایشگاه‌های بزرگ ایران مشهدی بود و دوستی گفته بود که پدرش در بازار فرش مشهد کار می‌کند. وقت پرس‌وجو در مورد پدر رئیس مذکور با گونه‌ای تحقیر برداشتم را اصلاح کردند که فلانی تاجر نیست و دلال است!


برچسب‌ها: فرش ایران, انسان شناسی فرش
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۷/۰۱/۱۲ساعت 9:59  توسط آرزو مودی   | 

یک توضیح

یک توضیح در مورد چند پست پیش‌تر بدهم که نوشته بودم "در مورد فرش بنویسید خواننده هست" و به تفاوت بسیار مهمی اشاره کنم که وجود دارد که شاید نادیده گرفته شده باشد.

من لیسانس طراحی فرش دارم اما قبل از آنکه دانشگاه بروم فرش را، دست کم فرش خراسان و بلوچ را کاملاً می‌شناختم.

تا جایی که حافظه کودکی‌ام یاری می‌کند در خانه اربابی که تمام تابستان‌های کودکی‌مان را آنجا سرکردیم، کارگاهی برپا بود که رعیت یا به زبان خراسانیِ ما برزگر (یا به زبان محلی بَزگر) فرش می‌بافت و ما/در اصل من، اجازه وارد شدن به آن کارگاه را نداشتیم چون رعیت شپش داشت و مادرم ممنوع کرده بود که پا به درون کارگاه بگذارم. بعدتر پدربزرگم کل خانه اربابی را کوبید و از سر نو ساختمان جدیدی ساخت که تبعاً کارگاه‌ها حذف شد و به بیرون از خانه اربابی منتقل شد (و مطبخ بزرگی جایشان را گرفت) و بعدتر کل آن کارگاه‌های فرشبافی و پارچه بافی از رونق افتادند و فقط دم و دستگاهشان تا سال‌ها در برج خانه اربابی خاک می‌خورد تا برج را هم بازسازی کردند و آن دم و دستگاه را روانه تنور کردند که بسوزد!

خیلی بعدتر که نسل شپش رعیت‌ها بر افتاده بود و مادرم با اکراه اجازه می‌داد، دست کم با دختران فامیل شوهرخاله‌ام که فرش می‌بافتند، بازی کنیم، یاد گرفتم چطور پشت دار قالی می‌نشینند، چطور گره (فارسی) می‌زنند و چطور نقشه می‌خوانند.

پدربزرگ پدری‌ام را همیشه در قامت پیرمرد خیلی پیر خیلی قد بلند مهربانی به خاطر دارم که برای آنکه نوه‌های فراوانش را آرام کند، برایمان قصه پیر پالان دوز میگفت یا گل قالی می‌کشید؛ همان ترنج وسط نقش سعدی مود و تا جائی که کاغذ به دستان همیشه لرزانش اجازه می‌داد گل وسط را بسط می‌داد و ما برای دقایقی آرام می‌گرفتیم و دست از آتش سوزاندن بر می‌داشتیم.

و در خانه پدری دو چیز همیشه وجود داشت، کتاب و فرش. پدرم آموزگار بود اما فرش را می‌شناسد و همیشه دوروبرمان پر بود و هست از فرش‌های رنگ به رنگ بلوچ و افغان و مود و خراسان و فرش دیدن و شناختن فرش برای من مسأله‌ای کاملاً بدیهی بود تا دانشگاه که سر کلاس طراحی گلیم ناگهان با همکلاسی‌های مواجه شدم که اصلاً نمی‌دانستند گلیم چیست. وقتی استاد طراحی گلیم از دانشجویان خواست برای جلسه بعد هر کدام دست کم پنج طرح گلیم به همراه داشته باشند، متوجه شدم کسانی هستند که نمی‌دانند گلیم چیست و این عجیب‌ترین حقیقتی بود که تا آن لحظه با آن روبه‌رو شده بودم. باور نمی‌کردم کسی در ایران زندگی کند و نداند که گلیم چیست و اگر راستش را بخواهید هنوز هم باور نمی‌کنم و صد البته که چنین کسانی هم در ایران هستند و زندگی می‌کنند.

شاید این نادانی برای شما هم به اندازه من حیرت انگیز باشد اگر بگویم آن دوست مذکور که نمی‌دانست گلیم چیست و فرش چیست کرمانی/ماهانی بود. ذهنیتم طوری شکل گرفته بودم که فکر می‌کردم همه کرمانی‌ها باید خاندان شاهرخی را بشناسند و با همه جور بافته‌ای آشنا باشند!

اینهمه قصه بافتم که دقیقاً به همین بند آخر برسم. تا امروز من فرش شناسی را ندیده‌ام که ناگهان از دانشگاه یا بر اساس علاقه شخصی وارد کار فرش شده باشد؛ آن عده‌ای که می‌شناسم، تعدادشان آنچنان اندک است که قابل چشمپوشی است. همیشه یک نقطه آغاز پیشینی بوده است که در این روزگار ما خیلی‌ها را به سمت فرش سوق داده است و نقطه تمایز همین جاست: کسانی که شناختن فرش در خون و خانواده‌شان هست و کسانی که نیست و برای این دسته دوم تقریباً هیچ منبع یا کتابی وجود ندارد که بگوئیم بیا این کتاب را بگیر و ببین اصلاً فرش چیست و تمایزش با گلیم چیست و مثلاً چه تفاوتی بین جاجیم و گلیم هست یا نیست. آنچه که در بازار وجود دارد چند منبع محدود است که سال‌هاست از نسخه دوم و چاپ دومشان خبری نیست و بین خودمان، مائی که فرش کارمان است و دغدغه ماست، جابه‌جا می‌شود و به آدم‌های معمولی این مملکت نمی‌رسد.

اینکه می‌گویم و می‌نویسم بنویسید، خواننده هست. این گروه است وگرنه آن عده‌ای که با فرش بزرگ شده‌اند، صد البته فرش را با کتاب خواندن نشناخته‌اند.


برچسب‌ها: فرش ایران, کتاب بخوانیم, در مورد فرش ایران بیشتر بنویسیم
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۷/۰۱/۱۲ساعت 9:30  توسط آرزو مودی   | 

فرش یزد

فرش یزد - میانه قرن بیستم

440×360 cm

 

این فرش هم از حراجی عکس پایین برداشته شده است.


برچسب‌ها: فرش یزد, فرش ایران
+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۶/۱۱/۲۱ساعت 12:6  توسط آرزو مودی   | 

فرش هریس

فرش هریس - اوایل قرن بیستم - 137× 192 سانتیمتر

Est. 1350-1600.- Euro

 

عکس از اینجاست که در اصل متعلق به این حراجی است. البته این حراجی 28 فوریه برگذار خواهد شد و  اطلاعاتی کلی این حراجی و فرشها را اینجا ببینید.


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش هریس
+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۶/۱۱/۲۱ساعت 11:56  توسط آرزو مودی   | 

ارمنی باف

 

ارمنی‌باف ایران

هیچ گونه اطلاعات تکمیلی در مورد این بافته ندارم و صد البته چشم طمع به اطلاعات شما دارم.

 

امروز که عکس فرش‌های حراجی را می‌دیدم، متوجه چیزی شدم. دو دسته بافته در حراجی‌ها عنوان ارمنی‌باف دارند که یک دسته در ایران و عمدتاً در استان اصفهان و استان مرکزی بافته می‌شوند* و یک دسته که سروریختی کاملاً متفاوت از گروه اول دارند در قفقاز بافته شده‌اند (گروه دوم، به عکس گروه اول، عمدتاً هندسی هستند) و اکثراً برچسب Lori Pambak دارند که این لری هم ریشه با لری ایرانی است و یک گروهند در دو منطقه.

 

*جای دیگری هم هست؟ الان حافظه یاری نمی‌کند ولی اگر اشتباه نکنم منطقه‌ای در استان همدان هم ارمنی‌باف دارد.

 


برچسب‌ها: فرش ایران, ارمنی‌باف
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۶/۱۱/۱۱ساعت 10:13  توسط آرزو مودی   | 

مطالب قدیمی‌تر