فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟ (10)
زمستان سال هشتادوسه با یک اردوی بیست نفره دانشجویی از خوزستان شروع کردیم و رفتیم بالا تا کردستان و کرمانشاه و همدان و بعد برگشتیم؛ شانزده روز اردوی جانانه در سردترین روزهای یک سال خیلی خیلی سرد که حتی اهواز و شوش هم از سرما و یخزدگی در امان نبودیم.
یک جایی آخر سفر رسیدیم به کردستان، در اصل کرمانشاه، بیخ گوش شهر پاوه رفتیم تماشای غاری که یک میلیون بار زیباتر از علیصدری بود که چند روز پیشتر دیده بودیم اما ما زیبایی غار را فقط در عکس و فیلمهایی که نشان دادند، دیدیم و دسترسی به هیچ کدام از آن زیباییها ممکن نبود. راهنما جوان کردی بود که فارسی را شکسته-بسته حرف میزد و میگفت امکانات و بودجه دولتی نمیدهند تا غار را سروسامان بدهیم که برای بازدید عموم آماده بشود و در این وضعیت خام هم فقط برای حرفهای ها و غارنوردهای آموزش دیده قابل استفاده است و بس که آنها هم با کلی مکافات و دردسر مجوز میگیرند. راست یا دروغ، بحث بر سر درآمد احتمالی آتی غار بود که دولت وقت که دولت خاتمی بود یا دولتی بالاتر از خاتمی، از سرازیر شدنش به جیب جدایی طلبهای کرد وحشت داشت و غار همانطور مانده بود. (آیا این ترسها واقعی هستند؟ مثلاً سازمانی، تشکیلاتی، واقعاً در این مورد کار میدانی واقعی پژوهشی انجام داده است؟ آیا آدم گرسنه یخ زده محروم مانده راحتتر سر و به طغیان میگذارد یا آدم آگاه احترام دیدهای که حقوق مسلمش رعایت میشود؟)
تنبکنواز (برادرم) که زمینشناس هم هست، ده سال بعد از من، کمتر یا بیشتر، غار را دید و گفت همان که من توصیف کردم بوده و احتمالاً هنوز هم همان باشد.
من در مورد جدایی طلبها و تندروهای کرد یا بلوچ هیچ اطلاعی ندارم که به یک نتیجهگیری قطعی روشن برسم اما این را میدانم که در مواجهه با آدمهای معمولی غیرجداییطلب سربهزیر بلوچستان، آدمهایی را دیدم که سهمیه نفتشان را از آن رأس تا دهدار میدزدیدند و زبان نداشتند که اعتراض کنند و آنقدر نجیب بودند که با عذر و خجالت برای کس دیگری شرح ماجرا میگفتند که شاید آن کس دیگر که کارهای نبود و زورش به جایی نمیرسید، برایشان مشکلگشایی کند. این آدمها قانع و سختکوشند و کنار قناتهای بیآب زندگی میکنند، به سختی، آنقدر سخت که تا وقتی از نزدیک نبینید هیچ درک نسبت به میزان سخت و جانکاه بودنش نخواهید داشت. وقتی آب نیست، زندگی نیست. واقعاً چند نفر بلوچ یا کرد از جمعیت چندصدهزار نفری ساکن در ایران، جدایی طلب و تندرو و آتش طبع هستند؟ کسی در این مورد کار کرده است؟ آماری هست؟ آیا همه کردها یا همه بلوچها به آن کردستان یا بلوچستان خیالی واقعاً اعتقاد دارند؟ آیا روا نیست که بپذیریم آدمهایی که در تأمین نیازهای اولیه زندگی با مشکلات جدی روبهرو هستند، سر به طغیان بگذارند؟ کسانی که توانایی تأمین نیازهای اولیه را با اندک حمایتهای دولتی، دست کم از همین فرشبافی، دارند اما همه چیز زیر نظارت و حمایت دولت مرکزی دست به دست هم داده است و روز به روز آنها را از حقوق اولیهای که حق هر انسانی، سوای دین و نژاد و مذهب و قومیتی است، محروم میکند.
پارسال، بعد از زلزله کرمانشاه، فیلم خیلی کوتاهی دست به دست میشد که نمیدانم واقعاً مربوط به همان زمان بود یا خیر اما در آن فیلم دخترکی با گریه میگفت "آنها ما را نمیخواهند، ما کُردیم!"... آنهایی که برنامهریز و سیاستگذار کلان تهران نشین هستند، عمق فاجعهای که در این جمله خوابیده است را درک میکنند؟ یا این جمله فقط جان ما آدمهای ساکن در مناطق چند قومیتی ایران را میسوزاند؟ آن نفرت، این جداماندگی را درک میکنند؟ اصلاً هیچ تصوری از این فاجعه دارند؟
من همیشه از خودم میپرسم در این بین، دقیقاً چه کسی مقصر واقعی است؟ مردمی که تن به قضا و قدر دادهاند یا جریانهای افراطی دینی و مذهبی، در هر دو سمت شیعه و سنی، یا ناکارآمدی دولت مرکزی در بهبود و مدیریت درست چنین شرایطی؟ مقصر دیدن فقط یک سمت راه حل درستی را پیش رویمان نمیگذارد. مردمی که به سیستم "هر چه پیش آید خوش آید" تن دادهاند به اندازه کسانی در آن رأس سیاست گذاری کلان کشوری نشستهاند و عین خیالشان نیست، مقصر هستند.
من پیامهای زیادی دریافت کردم که از بحث کردن در این مورد دست بردارم و آدمهایی مثل من عامل نفاق و تفرقه بین شیعه و سنی هستند!!! و آدمهایی مثل من به این جداییها دامن میزنند. واقعاً شما هم در این نوشتهها اینها را دیدید؟ شما هم اینطور فکر میکنید؟ اگر اینطور فکر میکنید باید برای همه پرسشهایی که در مورد فرش سیستان و فرش بلوچ پرسیدم، پاسخ روشنی داشته باشید و بتوانید با سند و مدرک از آن پاسخها دفاع کنید.
من اکیداً و تاکیداً معتقدم کسانی از حربه "نفاق و جدایی میان مذاهب و دینها" سود میبرند که سمت بهرهمند ماجرا هستند. کسانی میگویند بحث شیعه و سنی و سیستانی و بلوچ و فارس و کرد نکنیم و در این مورد حرف نزنیم که دقیقاً از مزایای شیعه فارس بودن یا مثلاً سنّی غیر فارس بودن بهرهمند هستند و حرف زدن در این مورد و برجسته کردن ناکارآمدیها منافعشان را به خطر میاندازد وگرنه بحث شیعه و سنی و فارس و غیرفارس، موضوعی و وضعیتی است که در این کشور خیلی بزرگ حل نشده و بحران زده باقی مانده است.
... و باز هم میگویم من به این جریان سازنده رو به جلویی که در بلوچستان ایران به وجود آمده است که شک ندارم شخصیت منعطف و هوشمند مولوی عبدالحمید هم قطعاً غیرقابل انکار است و جوانها به این نتیجه رسیدهاند، (یا رسانده شدهاند!) که باید برای بهتر شدن اوضاع دست روی زانوی خودشان بگذارند، امیدوارم و معتقدم بهترین راه برای برداشتن قدمهایی رو به جلو و از بین بردن تصور بلوچ بد و راهزن و زشت است.
فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی (9)
فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(8)
فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(7)
فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(6)
فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(5)
فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(4)
فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(3)
فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(2)
فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(1)
برچسبها: فرش ایران, فرش سیستان, استان سیستان و بلوچستان, فرش بلوچ