زنی یزدخواستی با چرخ دستی نخ میریسد.

زیر عکس نوشته شده قالی کاشان. (افشارها و بلوچها، به گمانم به تقلید از افشارها، این فرمهای انسانی را با این سروریخت زیاد میبافتهاند (هنوز هم میبافند؟). در کرمان هم فرمهای انسانی را در مرکز فرش میبینیم اما آرایشی که دارند به کل از نوع دیگری است (حدس میزنم پای یک سنت محلی خاص کرمان در میان باشد. بلوچها در زمان سلجوقیان ساکن کرمان بودند، کدامیک این سنّت را به دیگری وام داده است؟ بلوچها به افشارها یا به عکس؟ به منع بافت فرم انسانی در میان بافندگان اهل سنّت هم نگاهی داشته باشید)). نمونه کاشانی این دسته بافتهها را پیش از این ندیده بودم؛ در اصل نمونه ای با این آرایش که افشار، کرمانی یا بلوچ نباشد، ندیده بودم. در اکثر موارد (شاید بتوانیم بگوئیم در تمامی موارد) فرم انسانی که بافته میشود یک شخصیت نظامی است و همیشه لباس نظامی به تن دارد یا یک شخصیت مرکزی بافته میشود (یک خان؟) که همیشه دو سرباز وی را در دو طرف همراهی میکنند (بگوئیم بازنمائی سهتائیهای هندواروپایی است؟).

قالیچهای که زیر پای نمازگزار پهن شده است، نقش محرابی ندارد و به تناسب اندازههای انسانی سجاده هم نیست اما چیزی که اذیتم میکند کلاه به سر داشتن نمازگزار است، احتمالاً نماز واقعی در کار نیست و ژست برای عکاس باشد.
عکسها را از اینجا (سایت یک پزشک) برداشتم. صد عکس است که فقط همین چند قطعه به کار من میآمد.
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۹۷/۰۲/۰۸ساعت 9:25  توسط آرزو مودی
|
دیشب وقت گشتن بین خدایان مصری پیدایش کردم. توضیحی نداشت.
این را بفرستیم برای آن نادانی که این بنا را به جای یک زن محجوب طراحی کرده (و چه در آورده) است تا بفهمد زنانگی را چطور نشان میدهند.
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۳۹۲/۱۰/۰۹ساعت 16:21  توسط آرزو مودی
|

حالا من منحرف، من کجفکر، من بداخلاق، من همه چیز به یک چیز وصلکن
من قالیچه نماز-نفهم اصلا هر چه شما بگویید؛ شما که درست و مستقیم و صاف و راست و کلا درست-کارید در این تصویر چه میبینید؟
بزرگ عکس را اینجا ببینید منتهی با فیل.ترشکن؛ چرا که فیل.تر است.
پیش از این هم در این پستها (+،+) یکی-دو نمونه مشابه
منتهی در میان بافتهها گذاشتم که قضاوتهای جالبی را در پی داشت از انواع شوخیها
تا سعی در توجیه نگارهای که من به اشتباه آن را شبیه به چیز دیگری میدیدم اما
چیز دیگری بود و دوستانی بودند که سعی داشتند بافنده را تبرئه کنند (چرا؟) و انگشت
اتهامشان را به سوی من گرفتند.
به نظر میرسد که بشر در گامهای اول
مسائل بسیار سادهای را به شکلی پیچیده –نه برای آن زمان خودش که برای این زمان
ما- بیان میکرده است. به نظر نمیرسد مسائل تا این حد که امروز ما آنها را
پیچیده میبینیم در واقع پیچیده بوده باشند. اینکه امروز همه این چیزها برای ما
پیچیده شدهاند به این دلیل است که ما سعی داریم وارد یک شبکه بسیار بزرگ فکری بشویم، شبکه ای که صرفا به بازنمودهای تک مرحله ای نمی پردازد.
شبکه بسیار بزرگی که مجموعهای از این افکار آن را پیچیده کردهاند و نه دقیقا خود
آن تفکرات به صورت مثلا تک به تک. (تک به تک واژه خوبی نیست. شاید تکه به تکه یا
قطعه-قطعه بهتر و صحیحتر باشد.)
البته این ساختمان کاملا جدید و تازه ساخت است و ربطی به بشرهای دورهای خیلی دور ندارد اما چیزهایی هستند که در ذهنیت بشری ثابت مانده اند و تابعیت خاصی نسبت به زمان ندارند و همین ساختمان با این شکل و ظاهر شاهدی بر آن است.
پینوشت: قالیچه نماز-نفهم به کسی میگویند که نفهمیده است روی قالیچه نماز،
نماز میخوانند در نتیجه در مورد نقش آن هر حرفی که شاید تاریخ تصویر بگوید/دری-وری که دلش
بخواهد، میگوید.
پینوشت بعدی: دوستی هم اینجا پیشنهاد داد دخترهای محروم مانده
خوابگاه را هر شب جمعه ببریم تختفولاد زیارت شاید آمار دعواها و گریهها و گیسکشیهای
بیدلیل و با دلیل پایین بیاید.
پینوشت بعدتر که توضیح حمزه است توی فیس بوک زیر این عکس: اینجا
مقبره بانو امین از خانمهای مجتهد اصفهان است که در قبرستان تخت فولاد خاکش کردند. طرح
بنا هم از یک "خانم با چادر" گرفته شده که اشاره به خانم بودن و هم مذهبی بودن صاحب
مقبره دارد.
عکس هم از تخت فولاد است منتهی من آن را از اینترنت گرفتم.
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۹۲/۱۰/۰۷ساعت 19:36  توسط آرزو مودی
|
+ نوشته شده در جمعه ۱۳۹۲/۰۹/۲۹ساعت 13:1  توسط آرزو مودی
|
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۳۹۲/۰۹/۲۶ساعت 12:42  توسط آرزو مودی
|
شرح ندارد.
ترکیه - ایزنیک - 1540
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۳۹۲/۰۹/۲۵ساعت 15:57  توسط آرزو مودی
|
چند روز پیش، یک قالی ابریشمی از تبریز فرستاده بودند، دوازده متری (فکر کنم.)، 60 رجی با تار و پود ابریشم، جنس گرهها (پرز قالی) هم از ابریشم، نقشه هم قابقابی بود. (چرا یادم نمیآید قابقابی در اصل برای چه طرحی به کار میرود؟! چرا فکر میکنم قابقابی درست نیست؟) یعنی طرحش خشتی بود. اما با کلاستر از خشتی بود. آنقدر با کلاستر بود که لطفا به نقش خشتیهای چهارمحال یا بیرجند اصلا فکر نکنید و به همان قابقابی* فکر کنید که بهتر است. حاشیه سیرتر از قرمزی بود که از قرمز دانه به دست میآید یعنی در عمل رسیده بود به ارغوانی تیره. خوشرنگ بود، نقششش هم معمولی بود. همین نقش معمولی که با شاه عباسی وسط و برگ دو طرف نقش میکنند که تکرار هم میشود. بعد حاشیه کتیبه بافته بودند. یک شعر از سعدی بود با خط خوش نستعلیق، زمینه کتیبهها هم سیاه بود. خط نوشتهها را که نستعلیق بود خیلی خوب در آورده بودند. شعر دور به دور قالی بافته شده بود. بعد هم زمینه بود که پوشیده از قابهای هم شک و هم اندازه بود که هر قاب یک نقش داشت. رنگ مسلط سبز بود. سبز زیاد خوشرنگی نبود، میزد به زیتونی، زیتونی زیتونی هم نه، سبز علفی متمایل به زیتونی!
آقای الف دوست حاج آقاست. یک تاجر بدقلق که اصولا هیچ کس الا خودش را قبول ندارد. فرش را از تبریز برای کسی فرستاده بودند. اما خود آن شخص ایران نبود، رفته بود خارج از ایران و نمیدانستند کی برمیگردد. نه میتوانستند مال مردم را همینجور نگه دارند و نه دلشان میآمد فرش را پس بفرستند. یعنی اینکه حاج آقا میخواستند همینجا توی مشهد فرش را عروس کنند که برنگردد تبریز که میگفتند حیف است. آقای الف را صدا زده بودند که بیاید فرش را ببیند که بپسندد که بخرد که اصولا کمتر کسی توی بازار دل و جگر خریدن چنین تحفههایی را دارد الا همین آقای الف.
یک چیز را یادم رفت که بگویم. نقش را به جای ته به سر سربه ته بافته بودند. یعنی به جای اینکه مثل همیشه از پایین نقشه که میشود پایین فرش شروع به بافت کنند، برعکس از بالا کار را بافته بودند که مرسوم نیست اما عیب هم محسوب نمیشود و بنا به قول حاج آقا در اصل این کار برای بهتر دیده شدن طرح و نقشه است.
خلاصه اینکه آقای الف کلی دور فرش چرخیدند و کار را دیدند و از حاشیه تعریف کردند که حسن قالی است و رنگ سبزش** را پسندید که خوب است و چنین و چنان. ما همگی بد قلقی آقای الف دستمان بود و منتظر که عیب از کدام سوراخ غیب میرسد و بالاخره از زیر بغل این شاهکار ترو تمیز چه چیزی در میآید.
چی در آمد؟

چهارتا از قابهای فرش یک نقش داشتند. (لابد برای بالاتر رفتن کیفیت بصری طرح.) اما درست طرح همین قابها نقش یک پلنگ یا ببر بود که روی یک تپه کنار یک درخت ایستاده بود. بین آنهمه جاه و جلال و ویژگیهای چشمگیر بافته شدن این جناب درندهخو همه چیز را برد زیر سوال. آقای الف فرمودند که خارجیها (که ای مرده شور ریختشان را ببرد!) در فرش حیوان درنده نمیپسندند.
در نتیجه طراحان عزیز حواستان باشد، نقش جانوری میکشید، لطفا فقط جانوران ملوس گوگولی از قبیل اسب و آهو و غزال و ... بکشید که دوستان بپسندند و با آنهمه تعریف و تمجید حاج آقا، آقای الف نتواند برای فرش عیب بتراشد.
* در این نقشه قابها پهلو به پهلو زمینه فرش را میپوشانند و هر قاب طرحی مجزای از دیگر قابها را در خودجای میدهد. درمورد نقش خشتی که بیرجند و چهارمحال میبافند و اصلش بختیاری است قواعد مشخصتری وجود دارند. یعنی نقش قابها یا گل است یا درخت سرو یا نقش جقه. اما در این نقش قابقابی از قانون همیشگی پیروی نشده بود و تنوع طرح زیاد بود و کلا طرحها نو بودند.
** رنگ سبز رنگ مرسوم در قالیها نیست دلایل زیادی میتواند داشته باشد. یک کارشناس فرش آمریکایی جایی نوشته بود، دلیل به کار نبردن رنگ سبز این است که مسلمانان آن را رنگ پیامبر میدانند و نمیپسندند که زیر پا بیفتد. اما من فکر میکنم دلیل اصلیاش این است که رنگ سبز نقش فرش را گشاد و ولنگار میکند طوری که فرش و نقشش منسجم به نظر نمیرسد و آدم فکر میکند همین الان است که نقش از فرش بریزد بیرون و پخش بشود کف اتاق.
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۸۸/۱۱/۱۴ساعت 2:19  توسط آرزو مودی
|

خود عكس خيلي خوشرنگ بود، در اثر اسكن شدن به اين روز افتاد.
با تشكر از يك كتابي (اسمش خاطرم نيست.)
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۳۸۸/۰۷/۰۶ساعت 10:59  توسط آرزو مودی
|