پشمینه بافت

فرشبافی ارامنه یا ارمنی بافی؟

چند تا موضوع در مورد فرشبافی ارامنه برای من اهمیت دارد. من می‌دانم که ارامنه ساکن در ارمنستان سنت فرشبافی دارند و گاهی این طرف و آن طرف فرش‌های ارمنستان را دیده‌ام اما پرسش من این است که

آیا ارامنه ایران تابع سنت فرشبافی ارمنی خودشان فرش بافته‌اند و می‌بافند یا در هر منطقه‌ای که ساکن شده‌اند، تابع سنت‌های فرشبافی آن منطقه در ایران فرش بافته‌اند؟ منظور تبادل فرهنگی صرف نیست. این اتفاق در هر صورت رخ می‌دهد منظورم چیزی بیشتر، چیزی مثل "تبعیت" از سنت فرشبافی محلی است و نه بده-بستان.

به نظر می‌رسد، ارمنی‌باف‌هایی که در بازار فرش اصفهان می‌بینیم، بسیار تابع فرش‌بافی بختیاری هستند. حتی نوع گره زدن و شکل بافت شباهت بسیار زیادی به بافته‌های بختیاری دارد. آیا این نظر درست است یا از سر بی‌دقتی و کم دقتی من است؟

 


برچسب‌ها: فرشبافی ارامنه, ارمنی باف
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۸/۱۱/۲۸ساعت 7:15  توسط آرزو مودی   | 

فرش ارامنه

ای کسانی که اینجا را می‌خوانید آیا کسی بین شما هست که اطلاعاتی در مورد فرش ارامنه ایران و ارمنستان داشته باشد که من هم بتوانم به آن‌ها مراجعه کنم؟

 


برچسب‌ها: فرشبافی ارامنه, ارمنی باف
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۸/۱۱/۲۸ساعت 7:3  توسط آرزو مودی   | 

همیشه از این حجم ساده‌انگاری خوش خیالانه تعجب کرده‌ام و می‌کنم؛ ساده‌انگاری خوش خیالانه‌ای که از خود من هم دور نبوده است و من هم به آن مبتلا بوده‌ام. با همه چندین و چند میلیون کلمه‌ای که خوانده بودم و می‌خوانم و به نظر می‌رسد که هیچ چیزی را تغییر نداده است که البته درست نیست. خواندن همیشه چیزهای زیادی را تغییر می‌دهد. چطور؟ انعطاف نشان دادن را ساده‌تر می‌کند و راحت‌تر در مقابل حقیقت سر خم می‌کنید.

چرا می‌گویم یا می‌نویسم  قائل بودن به ایده تجسم باغ‌های ایرانی بر روی فرش مسخره است؟ زیرا در گام اول قائل بودن به چنین پیش فرضی متکی بر ایده دیگری است: "فرش منحصراً ایرانی است."

فرش منحصراً ایرانی نیست و اگر شما و یا کسان دیگری فکر می‌کنید، نقش فرش تجسم باغ ایرانی است، شما هم در این دام افتاده‌اید و میلیون‌ها بافنده در آسیای صغیر و آسیای میانه و شمال آفریقا و ترکستان چین و حتی اروپا و آمریکا را ندیده گرفته‌اید.

به سختی می‌توانم اسم چنین برداشتی یا قائل بودن به چنین برداشتی را ناسیونالیسم و آریایی بازی بگذارم. بیشتر شبیه "بلاهت از حد گذشته"به نظر می‌رسد.

یک نفر پرسیده یا گفته بود که "خب می‌توانیم بگوییم نقش فرش‌های ایرانی تجسم باغ ایرانی است". چرا فکر می‌کنیم نقش فرش‌های ایرانی تفاوت خیلی خاصی با نقوش دیگر مناطق دارد؟


برچسب‌ها: نقش فرش
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۸/۱۱/۲۲ساعت 9:34  توسط آرزو مودی   | 

فرش بخشایش

 

فرش بخشایش

 

به عکس فرش هریس، فرش‌های بخشایش همیشه مجموعه شگفت انگیز و سخاوتمندانه‌ای از رنگ‌های آبی را به ما نشان می‌دهند.

این دو عکس را هم از حراجی پست پیش برداشتم.


برچسب‌ها: این آبی‌های دوست داشتنی, فرش بخشایش
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۸/۱۱/۲۱ساعت 13:39  توسط آرزو مودی   | 

فرش هریس


فرش هریس
 

"این آبی‌های دوست‌داشتنی" این بار از نوع هریس...
آیا می‌توانم ادعا کنم چنین رنگی، این رنگ آبی، در بافته‌های هریس چندان مطلوب نیست؟ و با یک بافته تقریباً تحفه، به لحاظ رنگ‌بندی، روبه‌رو هستیم؟
فکر کنم بتوانم.

کل کاتالوگ را اینجا ببینید.  
بقیه فرش‌های هریس را می‌توانید پایین همین پست و با استفاده از برچسب "فرش هریس" ببینید و مقایسه کنید.
 

 


برچسب‌ها: این آبی‌های دوست داشتنی, فرش هریس
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۸/۱۱/۲۱ساعت 13:14  توسط آرزو مودی   | 

قالیچه‌های محرابی با نقوش و نمادهای کلیمی/یهودی

در بین صدها نقش و قالیچه محرابی که اینجا و آنجا دیده‌ام، به نمونه‌هایی هم برخورده‌ام که نقوش یهودی/کلیمی دارند، شمعدان هفت شاخه و ستاره داوود و نمادهایی از این دست. یکی از خوانندگان هم به استفاده از قالیچه‌های محرابی در خانه کلیمیان ایرانی ساکن آمریکا اشاره کردند و دوستی هم نوشتند که چنین چیزی را در خانه کلیمیان ساکن ایران دیده‌اند. مقاله‌ای را هم سال پیش یا دو سال پیش در مورد این بافته‌ها ترجمه کردم و در همین وبلاگ داشتم اما هنوز برای پرسشم پاسخ درستی نیافتم که دقیقاً کارکرد این بافته‌های محرابی در نزد کلیمیان چیست؟

و ... چرا نمونه‌های مسیحی چنین بافته‌هایی را تا به حال ندیده‌ام یا به عبارتی چرا چنین نمونه‌هایی بافته نشده‌اند.

من معمولاً در مورد این نادانسته‌ها چه کار می‌کنم؟

راه می‌افتم در بازار فرش، آدم‌ها را شناسایی می‌کنم و در این مورد می‌پرسم و به همه پاسخ‌ها بدون هیچ جبهه‌گیری خاصی گوش می‌دهم و بعد که فکر کردم به اندازه کافی شنیدم یا دیگر کسی را نیافتم که به نظر برسد پاسخ چنین پرسشی را بدانم برمی‌گردم خانه همه چیزهایی که شنیده‌ام را یک جا یادداشت می‌کنم و می‌گذارم در مغزم خیس بخورد که بعداً به وقت مناسب برگردم سراغ‌شان. پیش‌تر البته جانبداری و دسته‌بندی داشتم و معتقد بودم دیگران چرت و پرت می‌گویم اما از سال‌ها کار میدانی یاد گرفتم که چنین تصور و برداشتی هیچ گونه اعتباری ندارد و گاهی بی‌ربط‌ترین و مهمل‌ترین پاسخ‌ها راهگشاهای خوبی هستند.

یکشنبه هفته گذشته به همین قصد رفتم بازار فرش و مغازه‌هایی را نشانه گرفتم که فرش کاشان داشتند و فهمیدم چقدر تعداد مغازه‌هایی که در بازار فرش اصفهان فرش کاشان می‌فروشند در مقابل نائین‌فروش‌ها در اقلیتند. چرا کاشان؟ زیرا بخش مهمی از بافته‌های محرابی با نقوش و نمادهای کلیمی در صد و پنجاه سال گذشته در کاشان و به سفارش یک تاجر کلیمی بافته شده‌اند که اگر بگردید من هم دو نمونه از آن‌ها را بر روی همین صفحه گذاشته‌ام. چند ساعتی در میان فرش‌ها چرخیدم و از چند نفری پرسیدم و جواب خاصی نگرفتم اما فهمیدم که در بازار فرش اصفهان فرش فروش کلیمی نداریم. به نظرم خیلی عجیب آمد.

حالا شما اگر در این مورد اطلاعات بیشتری دارید یا کسی را می‌شناسید که حاضر باشد در این مورد با من حرف بزند و راهنمایی کند، معرفی کنید. جامعه کلیمیان ایران، بر خلاف ارامنه و زرتشتیان، به شدت محافظه‌کار و بسته هستند و من هنوز موفق نشده‌ام در این شهر اصفهان که تعدادشان هم کم نیست، راهی برای ارتباط بیابم.

 

مسلماً کلی‌گویی‌هایی مانند اینکه "برایشان مقدس است" به کارم نمی‌آید. جزئیات می‌خواهم، جزئیات دقیق.

لازم است یادآوری کنم که در سنت یهودی، مانند سنت زرتشتی و بر خلاف سنت کاتولیک و مسلمان شیعه شما در اماکن مقدس چندان تزئیناتی نمی‌بینید و همه چیز خیلی ساده و مینیمال و فاقد تزئینات است.


برچسب‌ها: قالیچه‌های محرابی, نقوش و نمادهای کلیمی, یهودی
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۸/۱۱/۲۰ساعت 13:42  توسط آرزو مودی   | 

بعد از اتفاقاتی که آبان ماه رخ داد انگیزه و توان زندگی کردنم گم شد. خالی شده بودم و نمی‌فهمیدم که خالی شده‌ام. ساعت‌هایی که کاری نداشتم را به بطالت در تخت می‌ماندم و به سقف خیره می‌شدم یا پرنده را تماشا می‌کردم که تلاش می‌کرد اندک شرر زندگی‌ام باشد. کل کار مفیدی که در عرض یک ماه بعد، آذر ماه نودوهشت انجام دادم، خواندن یک کتاب چهارصد-پانصد صفحه‌ای بود و تکمیل سفارش قدیمی یکسال پیش مادرم که گفته بود آیه الکرسی را بنویسم... "زمین سوخته" احمد محمود را هم خواندم. دقیقاً بعد از هفت سال قرار "داستان نخوانی" را شکستم و به آغوش امن داستان پناه بردم. کل بازده واقعی یک ماه از زندگی من همین دو کار بود و بس و باقی را عملاً به بطالت گذرانده بودم، به هیچ کار نکردن. حتی ناراحت یا اندوهگین هم نبودم یا اگر بودم احساس نمی‌کردم چون خالی خالی بودم، بی حس بی حس. خالی بودن و انرژی نداشتنم را می‌دیدم اما دنبال دلایل دیگری می‌گشتم و فلسفه مسخره می‌بافتم. خوشبختانه زندگی همیشه به شدت سخت و سخت گیر بوده و هست و وقتی این وضعیت را به لطف سختی زندگی پشت سر گذاشتم، فهمیدم از چه بحرانی گذر کردم و چه بلایی سرم آمده... در حالی که واقعاً فکر می‌کردم که خیلی شجاع و پرانرژی بودم.

بعد از شلیک به هواپیمای اکراین آماده بودم و می‌دانستم اگر مواظب نباشم جان سالم به در نخواهم برد و هر روز صبح به خودم یادآوری می‌کردم که "الان وسط بحرانی" و به خواندن پناه بردم، کتاب خواندن اما نه متن ثقیلی که همیشه می‌خوانم. کتاب‌های ساده‌تر جذاب‌تری که فراری‌ام ندهند. داستان نخواندم اما در مورد داستان و داستان نویسی خواندم و چیزهای زیادی در من بیدار شدند. خاطره‌های دوری که پنج-شش سال کار مداوم اخیر همگی را عقب رانده بودند و فکر کنم جان سالم به در بردم. دست کم به بلای بیهوده کاری یک ماه قبل دچار نشدم؛ احتمالاً بعداً خواهم فهمیدم که بلای دیگری سرم آمده!

اینکه این چند روز وبلاگم را به روز می‌کنم به معنای تلاش برای مرتب نوشتن است.

برنامه سال پیش رو جمع‌بندی و انتشار جدی چیزهای بسیار زیادی است که در این سال‌ها دیده‌ام، خوانده‌ام و جمع کرده‌ام. کار سختی خواهد بود. خیلی سخت‌تر از راه رفتن در ایران و عکاسی از قبرستان‌ها یا خواندن تذکره‌ها و هزار متن ثقیل دیگر...

شاید در مورد فرش‌ها بنویسم. شاید به دام روزانه نویسی تن بدهم. شاید هم از فردا اینجا ننویسم.

از اینکه همیشه به من لطف دارید بسیار سپاسگزارم.

 

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۸/۱۱/۲۰ساعت 11:50  توسط آرزو مودی   | 

نقش محرابی

 

آیا شما هم مثل من عقیده دارید که نقش این بافته/گلیم کردی که نمی‌دانم دقیقاً در کدام منطقه بافته شده است، بیش از آنکه شبیه دستبافته‌های کردی باشد، شبیه نقش "دختر قاضی" بلوچ است؟

صد البته تفاوت‌هایی هست اما شما کلیت نقش را ببینید.


برچسب‌ها: نقش محرابی, قالیچه نماز, گلیم کردی, دختر قاضی
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۸/۱۱/۲۰ساعت 10:24  توسط آرزو مودی   | 

فرش شیروان

 

فرش شیروان

 

 

عکس این فرش را هم از همان آدرس پست زیر برداشتم.


برچسب‌ها: این آبی‌های دوست داشتنی, فرش قفقاز, فرش شیروان
+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۸/۱۱/۱۹ساعت 10:42  توسط آرزو مودی   | 

وقتی عکس سنگ قبرهای قبرستان دارالسلام شیراز را تماشا میکردم که نقش مایه سرو مکرراً در بسیاری از آنها تکرار شده بود، این پرسش سمج ذهنم را رها نمیکرد که بگردم یا چه بسا یک زمانی رو به بررسی سنگ قبرهای این قبرستان و مشخصا نقش سرو اختصاص بدهم و ثابت کنم که نقرکردن نقش سرو از یک زمان متاخری، یک زمانی که بسیار به ما نزدیک است، بر روی سنگ قبرها رواج یافته است.

به نظر میرسد یک سیستم از یک جایی به بعد، شاید از زمان پهلوی اول به بعد، خواسته برای ما تاریخی مطابق میل خودش بسازد و اجزاء فرهنگی چنین تاریخی را بسیار ظریف جعل کرده و بی توجهی ما به این تاریخها و زمانهای مکتوب و دسته بندی همه چیز در یک کلیت بزرگ ما رو به بیراهه کشانده. منظورم از ما کسانی است که در حوزه فرهنگ و تاریخ هنر کار میکنند و سعی دارند بخشی از تکه های گم شده این پازل بزرگ را پیدا کنند.

به نظر میرسد کسانی به عمد قصه ای را بد تعریف کرده اند و کسان دیگری نادانسته مدام آن قصه بد نامعتبر را تکرار کرده اند و به همین دلیل است که من نمیتوانم رد و نشان یک چیزهایی را در تاریخ هنر ایران پی بگیرم.

چه چیزهایی؟

مثلاً اینکه "نقش فرش بازنمایی باغهای ایرانی است."

 

 

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۸/۱۱/۱۸ساعت 11:57  توسط آرزو مودی   | 

من سالها، خیلی محکم و قاطع، آدمهایی که معتقد بودند نقش فرشهای ایرانی تجسم باغ ایرانی است را مسخره کردم و هنوز هم معتقدم این حرف حتی اگر در نگاه اول درست باشد یا درست به نظر برسد، پایه و اساسی ندارد و مسخره است. اما آنچه که الان برای من اهمیت دارد میزان مسخره بودن چنین نظریه ای یا حتی از اساس مسخره بودنش نیست. پرسش من و تمرکزم آن نقطه ای را هدف گرفته که چنین برداشت و تعبیری از آن آمده... چرا در متن مکتوب معتبر قابل استناد هیچ رد و نشانی از چنین نظریه پردازیهایی نیست. به نظر میرسد ما در مورد بخش گسترده ای از فرهنگ و تعابیر فرهنگی با یک نقطه مشخص طرف هستیم. یک نقطه جعلی مجعول که سیستم، حالا هر سیستمی، دست به تحریف و قصه سازی زده... آیا آریایی بازیهای دوره رضاشاه بوده یا ایران باستان پرستی دوره پهلوی دوم؟

 

یا زمانی پیشتر از این دو؟

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۸/۱۱/۱۸ساعت 11:51  توسط آرزو مودی   | 

فرش قفقاز

این دو عکس (این عکس و عکس پست پیش) را از این آدرس برداشتم.


برچسب‌ها: فرش قفقاز, فرش کازاک
+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۸/۱۱/۱۸ساعت 11:38  توسط آرزو مودی   | 

این آبی‌های دوست داشتنی

فرش قفقاز

 

واکنش خوانندگان این صفحه نسبت به "این آبی‌های دوست داشتنی" همیشه برای من عجیب بوده...

 


برچسب‌ها: این آبی‌های دوست داشتنی, فرش قفقاز
+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۸/۱۱/۱۸ساعت 11:22  توسط آرزو مودی   | 

امروز در یک صبح خیس بارانی متولد شدم.

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۸/۱۱/۱۴ساعت 8:32  توسط آرزو مودی   | 

سلام به همراهان خاموش

این روزها که کلا پشت در بسته زندگی می‌کنم و مهار و کنترل امور مالی زندگی از دستم در رفته مخصوصاً با دیدن صفحه‌های مختلف اینستاگرام به این فکر می‌کنم که کلاً فرش و تاریخ هنر و همه چیز را فراموش کنم و بروم آشپزی یاد بگیرم.

فلافل فروش آخر خیابان محتشم هم روی زخم بی‌سروسامانی مالی نمک می‌پاشد. وی از نخود میلیاردر شده است. (من هر دفعه به بحران مالی دچار میشوم به میلیاردر نخودفروش فکر میکنم.)

.

.

.

البته قصد اصلی نوشتن این‌ها یا آن‌ها نبود. آمدم اینجا ثبت کنم که بالاخره بعد از مدت‌ها چرخیدن دور خودم انگار دری باز شده است. اگرچه باز شدن یک در جدید و یک گام به جلو رفتن همیشه به معنای مطرح شدن صدها پرسش جدید است اما بعد از مدت‌ها خواندن و مقایسه کردن و تحلیل کردن یک اتفاقی واقعی افتاده و نور اندکی تابیده است.

امیدوارم زندگی، روزگار و سایر دوستان با شما مهربان باشند.

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۸/۱۱/۱۱ساعت 11:42  توسط آرزو مودی   |