در نزدیکی این سطح مربع شکل، آثار دیگری را مشاهده کردم که همگی نشانههایی از قبور قدیمی داشتند، یعنی دو پایه مجسمه چهارگوش با تزئیناتی اندک در زوایا و یک تخت برجسته از کف برای قرار دادن خاکستر اجساد، البته اگر بر این باور باشیم که ایرانیان قدیم اجساد مردگان خود را میسوزاندهاند که من یاد ندارم در آثار هیچ یک از مورخین چنین مطلبی خوانده باشم. به خصوص با شرحی که دیودور و ک.کوروس از مراسم تشییع جنازه همسر کوروش دادهاند و خاطر نشان کردهاند، به دستور اسکندر کبیر و طبق رسوم معمول کشور، باشکوه و جلال هر چه تمامتر انجام شد، هیچ اشارهای به این مطلب نشده است که اور را سوزانده باشند، البته مشخص هم نکردهاند، جسد چه شد.
سفرنامه پیترو دلاواله، ترجمه محمود بهفروزی، جلد دوم صص 1102 و 1103
البته بر سر این موضوع –سوزاندن اجساد در ایران پیش از اسلام- حرف و سخن فراوان است و هنوز دو تا محقق پیدا نکردم که یک حرف گفته باشند پس عجیب نیست که 400 سال پیش دلاواله هم گیج شده باشد.
پینوشت:
خواندن جلد دوم سفرنامه دلاواله خیلی کندتر پیش رفت. حتی شرح دقیق جزئیات مربوط به جنگهای شاه عباس با پرتغالیها و عثمانیها کلافهام کرد (و نخواندم و رد شدم) اما بعد از خارج شدن از اصفهان اوضاع بهتر شد.
دوست مورخی دارم که تقریبا وادارم کرد به سفرنامه خوانی و تبعا به دلیل تخصص دوست مورخ از سفرنامههای قاجاری شروع کردم و بعد دیدم چه اطلاعات گرانبهایی را میشود از دل این سفرنامهها بیرون کشید. بعدتر هم دقت به جزئیات را از این سفرنامه نویسان دقیق یاد گرفتم و در سفرها به کار بردم.
دو کتاب تازه چاپ زیر سفرنامه نیستند اما کم از سفرنامه ندارند.