شرح ماوقع قبل از وقع!
سعی میکنم چند خطی در مورد نمایشگاه و اصلاً چه قصدی دارم و چه چیزی را به شما نشان خواهم داد، بنویسم. جمعه افتتاحیهست و من هنوز statement یا نمیدانم چه معادلی در این وضعیت برای این کلمه بهتر است، بیانیه؟ خیلی سیاسی نیست؟ اظهارنامه؟ خیلی حقوقی نیست؟ همان شرح از همه بهتر است؛ من هنوز شرح نمایشگاه را ننوشتم. برنامهریزی کردم آن چند ساعتی که در این رفتوآمدها وقت خالی در نور روز دارم در موردش بنویسم. شاید همان را اینجا هم گذاشتم.
کل نمایشگاه را به شکل یک بازار فرش ببینید که من از هر فرشی که دوست داشتهام، تکهای را بریدهام و قصد دارم همان تکه را شما دقیقتر ببینید. خیلی از این نقشها را دیگر مگر مجموعهدارها و آدمهایی مثل من که کارشان فرش است و تخصصشان وابسته به فرش ببینند، کسان دیگری نمیبینند. من نه نقاشم و نه خطاط اما از وقتی یادم میآید عاشق این نقشها بودهام و هستم و دوست داشتم تکثیرشان کنم و بعد همان تکههایی که جدا کردم را دوباره خلق کنم، این بار با رنگ و حالا شما قرار است در این نمایشگاه همانها را ببینید. تکهها و بریدههایی از فرشها که من از سر تفنن و بعداً به اجبار کاری که انجام میدهم جدا کردم، دوباره جان دادم و حالا دقیقتر همانها را تماشا میکنیم.
همین...