پشمینه بافت

کمی در حمایت از پول و باقی ماجرا در تاریخ هنر!

اجازه بدهید کمی تاریخ هنر را به شکلی خیلی خلاصه با هم مرور کنیم. فرآیند تولید اثر هنری در ایران تا اواخر دوره صفوی و در جنوب و مرکز اروپا (و نه شمال اروپا)... تا انقلاب فرانسه، از یک قانون مشابه پیروی می‌کرد و تقریباً به موازات هم پیش می‌رفت. در هر دو منطقه هنرمند همیشه حامی‌های قدر و بزرگی داشت: دربار، کلیسا و خانواده‌های قدرتمند و بسیار ثروتمندی مثل خاندان بانکدار مدیچی در فلورانس. در ایران هم به همین ترتیب، تا پایان دوره صفویه هنرمند اتکای صد درصدی به دربار داشت. تیمور لنگ نوادگان ارزشمند و هنرمند و فرهنگ دوستی را برای ما ایرانی‌ها به یادگار گذاشت که بایسنقرمیرزای خطاط و ابراهیم میرزای نقاش و نگارگر و شاهرخ تیموری و گوهرشاد کسانی هستند که می‌توانیم به اعتبار فرهنگ و هنر دوستی‌شان کمی از گناه ویرانگری‌هائی که تیمور برای ایران به بار آورد را ببخشیم (فقط کمی و نه بیشتر).

در شمال اروپا وضعیت اینطور نبود و هنرمند کمابیش از تسلط این قدرت‌های سیاسی و دینی آزاد بود و به همین دلیل جریان‌های آزادی‌خواه و تندروی مستقلی در تولید اثر هنری و حتی تولید علم (چرا که در شمال اروپا دیگر کلیسای قدرتمندی نبود که گالیله را به مرگ تهدید کند)، عمدتاً در شمال اروپا سربلند کردند و الخ. در اروپای پیش از رنسانس و در قرون میانه هم اوضاع به همین ترتیب بود با این تفاوت که در این دوره بار این حمایت را کلیسا با درآمدهای هنگفتی که از راه فروش برکات خدایی و فروش بهشت و تکه-پاره های قدیسین و دعا و تبرکات به دست می‌آورد به دوش کشید و اصلاً در این دوران است، به ویژه در قرن سیزدهم میلادی که اروپا شاهد شکل گرفتن جریان خیلی مهم ترجمه است؛ ترجمه متون عربی و اسلامی و متون کهن یونانی که در مهد اولیه، اروپا، از بین رفته بودند و حالا اروپایی‌ها آن‌ها را با حمایت کلیسا از زبان عربی به زبان لاتین برمی‌گرداندند و با تمدن و تاریخ فکر خودش و تمدن اسلامی از طریق متون عربی آشنا می‌شد. این جریان باعث حفظ بخش زیادی از گنجینه فرهنگی و تاریخی و دینی و اخلاقی ما ایرانیها هم شد چرا که می‌دانیم که بسیاری از این متون عربی که ترجمه شدند را نویسندگان و دانشمندان ایرانی از جمله ابن سینای بزرگ نوشته بودند.

این حمایت درباری و سیاسی و دینی یک حسن خیلی بزرگ و یک عیب خیلی بزرگ داشت. حسن بزرگ این بود که هنرمند نان شب و فراغت و امنیت و اطمینان خاطر داشت. در کتابخانه‌ها و کارگاه‌ها بر طبق سفارشی که گرفته بود کار می‌کرد و شب به شب یا ماه به ماه نان و حقوق و وسایل کارش می‌رسید. عیب بزرگ این بود که "چون من پول می‌دهم هر چه من بگویم، می‌کنی". هنرمند مستقل نبود و اختیاری هم نداشت. هر چه دربار و کلیسا و پول می‌گفت باید انجام می‌داد. چارچوب‌ها و قواعد هنری تا سال‌ها شکسته نمی‌شدند و بحث‌ها و پیامدهای خیلی زیادی در عرصه تولید آثار هنری داشت که امروز متخصصین تاریخ هنر و جامعه‌شناس‌ها و انسان‌شناس‌ها را سخت مشغول کرده است و البته توجه داشته باشید که هیچ وقت با یک امر مطلق مطلق مواجه نیستیم.

این حمایت‌ها فقط مختص دربار و کلیسا نبود و همانطور که گفتم خانواده‌های بزرگی مثل خاندان مدیچی در فلورانس در ایتالیای امروز هم سهم بسیار بسیار بسیار مهمی در حمایت از هنرمند داشتند و حتی بعضی از متفکرین و مورخین هنر معتقدند که اگر خاندان بافرهنگ و هنردوست مدیچی نبود، شاید رنسانس هرگز شکل نمی‌گرفت یا سال‌ها بعد با شکل و عیار و ارزش کمتری شکل می‌گرفت. خاندان مدیچی حامی اصلی هنرمندانی از جمله نابغه همه تاریخ داوینچی و میکل‌آنژ بزرگ است که اولی یک عصیان‌گر تمام عیار بود و دومی با ساخت و تزئین کلیساها و میدان‌ها و کتابخانه‌ها و خیلی چیزهای دیگر خدمات خیلی مهمی به تاریخ و فرهنگ کل اروپا کرد.

بعد از سقوط صفویه در ایران و انقلاب فرانسه که تقریباً، با اندکی تساهل و تسامح نزدیک به هم اتفاق افتادند، (چند سال بالاتر و پایینتر) و انقلاب صنعتی، ناگهان هنرمند حامی خیلی بزرگی را از دست داد و خودش ماند و خودش. ایران دچار آشفتگی و هرج و مرج جنگ‌های بعد از فروپاشی امپراتوری صفوی و بعداً بلا و طاعونِ خاندان دورودراز بی کفایت قاجار و ورود جریانهای مدرن هنری به ایران شد و در اروپا هم سیستم پادشاهی کم‌کم از سیستم سیاسی کشورها حذف شد و اگر حذف نشد، کم‌رنگ شد و جریان‌های قدرتی و سیاسی اشکال دیگری گرفتند و دیگر از آن حکومت مطلقه‌ای که صاحب همه چیز حتی جان و روح هنرمند و البته حامی کله گنده هنرمند بودند، خبری نبود.

جریان‌های هنری در اروپا در مسیری کاملاً متفاوت از آنچه که در ایران رخ داده، پیش رفته‌اند که طبیعی است اما هر دو جریان وابستگی زیادی به پول داشتند و دارند. اگرچه هنر مدرن اروپا بعداً سعی کرد خیلی از قواعد را تغییر بدهد و حمایت‌های مالی مستقیم درباری یا کلیسائی را نادیده بگیرد و سازمان‌ها و نهادهای مستقلی برای حمایت از هنرمند شکل گرفتند که سعی کردند جای حامیان قدر قبلی را بگیرند، نگاه خود مردم اروپا هم به هنر یک نگاه فرهیخته پاکیزه‌تری نسبت به ایران بود اما دست آخر ونسان ونگوک نابغه که در حال حاضر هر تابلویش یک گنجینه محسوب می‌شود، در بی‌پولی خفت باری مرد و هنرمندان پولدار حمایت آکادمی‌ها و مردم و چه و چه و چه را داشتند. در دوره پهلوی دوم، تحت تأثیر شخصیت و نفوذ ملکه ایران که هنر (معماری) خوانده بود و سیاست‌گذاری‌های کلی مملکت یک اتفاقات و جریان‌هائی، خوب یا بد، در هنر و تولید اثر هنری و حمایت از هنرمند در حال شکل‌گیری بود که ناگهان انقلاب شد و ... از خصومت و دشمنی‌های رنگ به رنگ متولیان جدید نسبت به هنر، در هر شکل و فرم از موسیقی تا نقاشی که تحت تأثیر نگاه دینی و نفوذ آخوندها بودند، که دیگر کسی نیست که بی‌خبر باشد و نتیجه این شد که بعضی از اقلام هفتگانه هنر مثل رقص برای همیشه از جریان تولید هنری ایران حذف شدند و... و... و... و ناگهان هنرمند خیلی خیلی خیلی بی‌پناه‌تر از قبل شد و شاید تحت تأثیر همین نگاه بود که خانواده‌های ایرانی تا سال‌ها هنرخواندن و دنبال کار هنری رفتن را برابر با طاعون و وبا گرفتن فرزندانشان می‌دیدند و به شدت از این کار ممانعت می‌کردند اما حقیقت اینجاست که آب همیشه مسیرش را پیدا می‌کند؛ فقط باید دید بیل دست چه کسی است!!!

+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۷/۰۴/۰۶ساعت 13:56  توسط آرزو مودی   |