آنجا جمع کردن یعنی تیمار کردن
مادرم نیست. مادرم همه تابستان نیست. رفته مادرش را جمع کند. جمع کند به زبان ما یعنی اینکه به او برسد. هوایش را داشته باشد. مواظبش باشد. مادر مادرم خیلی پیر شده، دست و بالش، اصلا همه جایش درد میکند و دیگر توان ندارد. جمع کردن به زبان ما معنای رسیدگی کردن میدهد. آن هم رسیدگی به پیرها. اما نه فقط پیرها. آنجا دم غروب گله، به زبان خودشان رمه، که میآید مالهایشان را هم جمع میکنند. مالهایشان یعنی خر و گاو و گوسفندشان. رمه فقط گوسفندها را میآورد. اما جمع کردن شامل خر و گاو هم میشود که همگی را سر جمع میگویند مال. مالهایشان را که جمع میکنند یعنی آب و علفشان را میدهند. به مالشان سر میزنند که آسیبی ندیده باشد. بد و بلایی نخورده باشد. آب و نانش را میدهند و در آغلها و طویلهها را با خیال راحت میبندند و تمام و خیالشان تا صبح بعد راحت میشود که زبان بستهشان در آسایش است. و بعد میگویند رفتم و مالهایم را جمع کردم. زبان بستهها سرمایهی آن آدمهایند. باید به آنها رسید و خوب پروارشان کرد. اما آنها به مالهایشان که میرسند تنها برای آن نیست که سرمایهاند. بیشترش برای آن است که زبان بستهاند و زبان بسته را نباید آزرد مخصوصا اگر تو اختیار دارش باشی.
آنجا آدمها در مقابل همه ضعیفها یک وظیفه دارند و آن هم این است که مواظبشان باشند. خر و گاو و انسان پیر هم ندارد. جالب است که هیچ وقت جمع کردن را برای بچههای کوچکشان به کار نمیبرند و یا حتی بچههایشان. هیچ وقت نمیگویند بچهام را جمع کردم. یا بچهام را جمع میکنم مگر آنکه بچه معلول باشد یا ناتوان باشد که باز هم به سختی در آن حالت کسی میگوید بچهام را جمع کردم. اما برای زن مریضشان یا شوهر بیمارشان هم به کار میبرند و برای پیرها هم. فرقی هم نمیکند کدام پیر باشد. مادر باشد یا پدر، مادر شوهر باشد یا پدرشوهر یا حتی پیر غریبه. آنجا هنوز بنیانهای اجتماعی کمابیش همان است که بود و بسیار ممکن است که کسی پیر بیکسی را جمع کند و بعضیها ممکن است پیرهای زیادی را در زندگیشان جمع کرده باشند و این افراد محترمند و مردم معتقدند که دستشان طلاست و میگویند که فلانی چند پیر جمع کرده که یعنی خیلی آدم درستی است و خیلی مهربان است و خیلی صبر دارد و خیلی دل گنده است و کلا خیلی کارش درست است.