تاریخ بیهقی را بشنوید.
یکی از کتابهایی که این چند وقت روی میز بود و هنوز رسماً شروع به خواندنش نکردهام و گاهی ورقی میزنم و چند صفحهای میخوانم، تاریخ بیهقی است. البته این کتاب را تکه به تکه در چندین و چند نوبت خواندهام اما تا امروز نشده که مثل آدمیزاد کتابخوان درستی بخوانم و یادداشت بردارم.
چند روز پیش دوستی که کتاب را این چند وقت همیشه روی میز دیده بود، یک فایل صوتی فرستاد که محمود دولتآبادی متن کتاب را خوانده است. به این امید که گره کتاب باز بشود و حالا که وقت نمیکنم کتاب را درست دست بگیرم لابد فکر کرده است برای شنیدنش وقت دارم.
واقعیت اینجاست که من تن به کتابخوانی کیندلی و دیجیتالی ندادهام و به گمانم هیچ وقت کتاب کاغذی را زمین نخواهم گذاشت؛ حتی دیده شده کتابهایی که فایل دیجیتالشان را داشته، بردهام و دادهام چاپ کردهاند و کاغذی شده است و بعد دلم آرام گرفته است. با این اوصاف دیگر اصلاً تن به کتاب صوتی نخواهم داد اما کسان بسیاری هستند که این چیزها را دوست دارند و بلدند استفاده کنند و استفاده هم میکنند. گفتم اگر شما از این دسته هستید این کتاب را از دست ندهید. دولت آبادی خراسانی است و آن اندکی که من شنیدم متن را درست میخواند، بیغلط... حالا گاهی هم فاصله هزار ساله را نادیده میگیرد و کلماتی را به شکل امروزش تلفظ میکند که ایرادی ندارد. میگذاریم به حساب کار اول که واقعاً ارزشمند است و دست صاحب ایده و مجری ایده درد نکند. ما برای حفظ میراث چندین و چند صد ساله و برگرداندنش به زندگی واقعی آدمهای امروز به این چیزها خیلی نیاز داریم. سر همگی سلامت!
البته راستش را بگویم من کتاب خواندنش را دوست نداشتم. متن بیهقی را به سان شاهنامه میخواند و همان لحن و همان ادا را تکرار میکرد و این در حالی است که اگر کسی هر دو متن را خوانده باشد میداند که هیچ ربطی به هم ندارند و آن آرامش و طمانینه و سکون!!! حماسی فردوسی را ابوالفضل بیهقی ندارد و اتفاقاً به نظر من آدم پرشتابی هم بوده و زبان روایتش تند است یعنی سریع است و آن طمانینهای که دولت آبادی در کلامش دارد با کلام بیهقی، هیچ همخوانی ندارد.
زبان روایت شاهنامه تند و سریع نیست و اتفاقاً فردوسی مکث و توضیح و درنگ زیاد دارد که من خواننده خوب قصه را به جان بکشم اما بیهقی شتاب دارد و در یک صفحه گاهی ده روایت را با هم میگوید و این دو زبان یکی ادا نمیتوانند داشته باشند.
برچسبها: تاریخ بیهقی, محمود دولت آبادی, فردوسی, شاهنامه