پشمینه بافت

امیرحسین

پسرکی که به تازگی در سبزی فروشی نزدیک خانه کار می‌کند، مدل بیست سال بعد 18 سالگی بیست سال پیش اوست!!! هر بار که می‌بینمش قلبم فشرده می‌شود و نوری در جایی دور و پنهان، به رقص در می‌آید. همان قد و قامت را دارد و همان ادا و حرکات را و حتی مدل حرف زدنش و حتی لهجه‌ای که دارد و تلاشی برای پنهان کردنش نمی‌کند، همان نگاه از بالا به همه چیز و حتی ژست "حوصله ندارم، زیاد سربه سرم نگذارید" چیزی است معادل جوجه خروسی که پدرم وی را می‌خواند... شاید همه پسرهای هجده ساله چنینند و من فقط عاشق یکی از آنها بوده‌ام. می‌توانستم مادر چنین پسری باشم که او پدرش باشد...

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۴۰۱/۰۶/۲۱ساعت 19:26  توسط آرزو مودی   |