پشمینه بافت

مرغ هجران

احساس می‌کنم شجریان عزیز ما روی یکی از آن ابرهای پفکی در بارگاه خداوندی نشسته است و در حالیکه پاهایش را تاب می‌دهد، دو گوشش را محکم با دست‌هایش گرفته است. گاهی هم دست‌ها را برمی‌دارد و رو به زمین فریاد می‌کشد که "مرغ سحر و درد هجران و کوفت، درد، زهرمار، مرض...

دست از سرم بردارید..."

+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۴۰۱/۰۷/۱۳ساعت 20:1  توسط آرزو مودی   |