مقاله پرهام 3
"در فرشبافی، ترنج از آغاز نشانه حوض و آبگیر بوده است." 1
[جلوههای اساطیری و نمادهای نخستین در قالی ایران، سیروس پرهام، ص.5]
*
این آغاز کجاست؟ آغاز اسلام؟ آغاز حکومت مادها در ایران؟ آغاز ورود آریاییها به ایران؟ آغاز شکل گیری فرهنگهای مادرتبار؟ آغاز فرشبافی؟2 آغاز کلیگوییهای بیاساس متخصصین قصهگوی دوزاری مثل پرهام و بیشمار شبه متخصصی که این جماعت تربیت کردهاند؟ مگر تاریخ چندهزار ساله شکل گیری فرهنگ در فلات ایران یک نقطه مشخص معین روشن دارد که دست بگذاریم رویش و بگوییم "از اینجا"، "از این آغاز"؟ چطور این آدمها به چیزهایی مینازند و افتخار میکنند که حتی درک درستی نسبت به ماهیتش ندارند یا اصلاً تصوری قابل قبول و موجه نسبت به امکان وجود یا عدم وجود چنین ماهیتی در این آدمها نیست.
در تصور این آدمها هیچ عنصر دیگری نمیتواند جای حوض را بگیرد. هیچ کدام از این آقایان هیچ وقت هیچ خانه قدیمی یا سایت باستانشناسی را ندیدهاند؟ چغازنبیل را ندیدهاند؟ این وابستگی تمام و کامل به پیشفرضهای ذهنی از کجاست؟ چرا حتی یک نفر از رونویسی دائمی از نسخههای بنجل ساخت فلان باستانشناس یا خاورشناس خسته نشده است؟
1. خیر چنین ادعایی تماماً و کاملاً غلط است و میتوانم ثابت کنم.
2. آغاز فرشبافی کجاست؟ مگر متوسل بشویم به تاریخ پیامبران عموماً ابراهیمی وقتی طبق روایتهای مثلاً عهد عتیق خداوند به یکی از پیامبران قدرت انجام کاری را داد و ناگهان شخص برگزیده مذکور از صفر صفر نشست پشت دار قالی و فرش بافت [تا جایی که میدانم موهبت فرشبافی به هیچ کدام از این آقایان پیامبران داده نشده است] که در غیر این صورت نقطه صفر صفر فرشبافی قابل تصور نیست و واقعیت خارجی ندارد که بعد پرهام و بقیه بیایند و بنویسند از همان آغاز حوض دال ترنج بود!