نوشتن برای فرش
نوشتههایم را دوست دارم؛ مقالهها، کتابها، ترجمهها؛ چه در مورد فرش باشند و چه نباشند. برای من که خدای کارهای ناتمام هستم تمام و کامل شدن هر کدامشان مثل معجزه است. اینکه آنقدر آن کار توانسته من را مجذوب خودش کند که تا تمام شدنش صبر کنم و دوام بیاورم و سر به هوایی نکنم و سراغ کار دیگری نروم. (به هر جان کندنی؛ کلن دوام اوردن برای من برابر با جان کندن است.) امروز ویرایش کتاب "نقش و رنگ در فرش شرقی"* تمام شد. هر چند هنوز یک دور ویرایش دیگر دارد که عملا ویرایش نیست بلکه مجموعهای از ریزه کاریهای نهایی است مثل اینکه باید بروم دنبال یک متخصص زبان آلمانی بگردم که ببینم اسامی افرادی که از آنها اسم برده شده چطور تلفظ میشود و من چطور باید اسمشان را از آلمانی بگردانم بیاورم توی فارسی. یا خیلی از اصطلاحاتی که نویسنده در مورد فرش از آنها اسم برده و من نشنیده بودم یا شنیده بودم و شکل دیگری بوده و حالا باید ببینم من درست میگویم یا نویسنده که اگر نویسنده درست گفته که من یاد میگیرم و اگر من درست میگویم توضیح مترجم پانوشت کنم که در اصل چنین است و چنان است. شهرهای ترکیه، اصطلاحات ترکی و چند منطقه در همدان و زنجان هم هست که پیدایشان نمیکنم و نمیدانم اصل کلمه بدون لعاب انگلیسی چطور است که برای همدان امیرحسین هست و یکی از تاجرهای بازار فرش تهران و برای زنجان هم فعلا کسی را ندارم و ترکیه هم لابد باید بروم سر وقت دوستی.
فکر میکردم این صفحه آخر که تمام بشود و بگذارمش کنار یعنی بخش زیادی از کار انجام شده و فقط میماند آن بخش دردناک کار که پیدا کردن ناشر است. اما حالا که آن تک صفحهی آخر هم با اجازهی مهمانهایی که نمیخواهند تمام شوند و میروند و میآیند تمام شد میبینم حالا حالاها تا چاپ نهایی کار دارد.
Oriental Carpet Design** کتاب کتابخانه دانشگاه زاهدان بود و وسوسه کننده. مجموعهی کاملی به چشم میآمد و برای خودم که اطلاعاتم در مورد جغرافیای فرش ایران (و تجارت فرش) و باقی مناطق فرشبافی لنگ میزد بهانهی مناسبی بود برای کار کردن. حالا بعدا در توضیح مترجم مینویسم که دقیقا چرا این کتاب که میشود خیلی حرف پشت سرش زد را انتخاب کردهام و آن را اینجا هم میگذارم باشد برای آیندگان که اگر چاپ شد دلیل برای خریدنش داشته باشند.
از زمستان 82 تا الان من و این کتاب راه درازی را آمدهایم. ترجمهی کتاب تقریبا بیشتر از یک سال طول کشید از زمستان 82 تا مرداد 84 و بعد مدام بایگانی شد. مدتها کجدار و مریض، هر وقت زمان بیهودهای میآمد وسط، برای تایپ کردنش*** وقت گذاشتم که تا بهار 88 طول کشید که آن هم بهانهاش کتاب بلوچ بود که زمزمههای امکان چاپ شدنش پررنگ شده بود. ناشر کتاب بلوچ را کامل برگرداند با یک نامه به ضمیمه که ویرایش کنید و کار ایراد دارد که از دید خودم نداشت. کتاب را بردم که من ایرادی نمیبینیم بیزحمت کاملتر توضیح بدهید و توضیح دادند و عیب کار قد همان فوت کوزه گری بود. بعد ویرایش دوبارهی کتاب بلوچ حساب کار دستم بود که قطعا همان ایراد به این کتاب هم وارد است**** و وارد بود که تا همین امروز طول کشید و امروز آخرین صفحه را ویرایش کردم و تمام.
ادامه دارد...
* اسم کتاب است به زبان مترجم
** اسم کتاب است به زبان نویسنده
*** کامپیوتر نعمتی است برای خودش! و عملا بدون کامپیوتر ترجمه و نوشتن و ویرایش ترسناک به نظر میرسد.
**** کتاب بلوچ کتاب اولم بود و این کتاب دوم و برای مترجم بودن خیلی خیلی خیلی خام بودم.