پشمینه بافت

طراحی فرش

2

یکی دو سال پیش نمایشگاه فرش تهران، نقش فرشی حسابی چشم حاج آقای خیلی مهربان را می‌گیرد. از آن فرش عکس می‌گیرند. طراح دوباره نقش را بازسازی می‌کند و فرش بافته می‌شود! به نسبت فروش خوبی هم داشته است.

بعد چند سال بافته شدن امسال حاج آقای خیلی مهربان چند ایراد از فرش می‌گیرند و از طراح خواسته می‌شود ایرادهای گرفته شده را برطرف کند و طبق خواسته حاج آقای خیلی مهربان فرش را از سرنو با اعمال تغییرات برای بافت آماده کند.

طرح خاصی نیست. یک جقه خیلی بزرگ وسط فرش که دو جقه کوچکتر در حکم پایه‌های جقه اولی آن را نگه‌داشته‌اند. حاشیه‌ها هم دور به دور، سه نقش جقه‌اند که به هم تافته‌اند و دور جقه بزرگ‌تر حلقه زنده‌اند. به قول پدر گرامی طرحش بیشتر به کار پرده می‌آید تا کفپوش و فرش.

این طرح با این قد و قواره چند عیب دارد. عیب اول خالی بودن دو قسمت بالای جقه است که زمینه به چشم می‌زند. عیب دوم خالی بودن زمینه و خالی دیدن شدن آن درست همان جایی است که جقه تاب بر می‌دارد و در اصل تمام می‌شود. زمینه همینطور بیکار و بیعار مانده و زیادی خالی به چشم می‌آید. سه نقش جقه که حاشیه را پرکرده‌اند، زیادی به هم تافته و در هم حلقه زده‌اند؛ طوری که جایی برای نقس کشیدن باقی نمانده و وسط حاشیه زیادی تنگ و خفه شده و اما در همین حاشیه دور به دور جقه‌های به هم تافته، زمینه، زیادی خالی مانده و چشم می‌آید.

طراح ... این عیب‌ها را تاحدی برطرف کرده. مثلا برای جاهای خالی –بالای جقه- دو طرح لچکی مانند زده و زمینه خالی بعد دُم جقه را هم با طرح مشابهی پر کرده است. جقه‌های حاشیه‌ها را هم از هم جدا کرده، بینشان فضای خالی ساخته و گوشه‌های خالی زمینه حاشیه را هم با نقش شاه عباسی پرکرده است.

حاج آقای خیلی مهربان این رفع عیب‌ها را نپسندیدند. مثلا می‌گویند لچکی‌هایی که ساخته بند ندارد. نقشی که دَمِ دُمِ جقه کاشته بند ندارد. نقوش همینطور برای خودشان توی زمینه ولو شده‌اند و معلوم نیست هر نقشی از کجا آمده، دسته برگ اندازه کفگیر بَره را نشانده روی غنچه قد یک حبه قند و توقع دارد که غنچه تاب بیاورد و نشکند و نقش قالی خوب بشود... و خلاصه هیچ کس پدر و مادر ندارد و معلوم نیست نقوش بر چه اساسی کنار هم نشسته‌اند. گل‌های شاه عباسی که فضای خالی مانده حاشیه را پرکرده‌اند هم همچنین. می‌گویند تپه-تپه گل نشانده ... گل شاه عباسی نمی‌تواند توی هوا ولو باشد اصلا گل باید به جایی بند باشد، از جایی آمده باشد، روی همین زمین خدا هم گل‌ها توی هوا آویزان نیستند... نه این نقش خوب نیست. خلاصه چند وقتی است که آنها هر از چند گاهی گوشه‌ای از ابروی کج قالی را درست می‌کنند و نشان حاج آقا می‌دهند و حاج آقا نمی‌پسندند و باز دوباره از سر نو.

چند وقت پیش حرف از نقشی بود که آستان قدس بافته و خَتایی‌ها بدون بند بوده‌اند. البته تاجایی که من فهمیده‌ام اصولا به بندش می‌گویند خَتایی و اگر بند نباشد دیگر نقش خَتایی در کار نیست. نقشه خوبی از کار در نیامده و حسابی صدای کسانی مثل حاج آقای خیلی مهربان در آمده که این را حتی نمی‌شود گذاشت کنار غلط‌بافی‌ها* و به آن اسم فروختش.

 

ادامه دارد...

 

*

*در اصطلاح، غلط‌بافی به معنای عدم رعایت طرح و نقشه به هنگام بافتن فرش است که یک عیب محسوب می‌شود و عمدتا در مورد نقوشی کارگاهی باف که از روی نقشه خاص از پیش طرح شده‌ای بافته می‌شوند، به کار برده می‌شود. در این دسته فرش‌ها غلط بافی عیب است.

اما اصطلاح غلط بافی در بازار در مورد فرش‌های عشایری و روستایی هم به کار برده می‌شود. این دسته فرش‌ها حاصل ذهن و خلاقیت هنرمند بافنده فرش هستند و از روی نقشی از پیش طراحی شده بافته نمی‌شوند. نقش مستقیما از ذهن بافنده به میان گره‌ها کشیده می‌شود. ممکن است بافنده وسط حاشیه هوس کند گلی با رنگ یا شکل متفاوت را ببافد و از آن گل به بعد دوباره نقش خود حاشیه را ادامه بدهد. یا مثلا ممکن است برداشتی از نقش جقه را نه به صورت واگیره که به صورت یک نقش سرتاسری بزرگ ببافد ولی اصول اصلی در طراحی جقه را رعایت نکند. چنین غلط بافی‌هایی نه تنها عیب نیستند بلکه چون حاصل خلاقیت هنرمند بافنده هستند، از دید خریداران، مخصوصا خارجی، حسن به شمار می‌روند. (توجه داشته باشید که این حسن در مورد فرش‌هایی که در روستاها از روی نقشه‌های از قبل طراحی شده بافته می‌شوند، در نظر گرفته نمی‌شود.)

 

ادامه دارد...

+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۸۸/۱۰/۲۳ساعت 8:37  توسط آرزو مودی   | 

مدیریت دو بعدی!

مدتی است به همراه پدر جان یک قالیچه می‌بافیم. یعنی هنوز در حال بافت است ولی بخش اصلی کار تمام شده. آنقدر برای تمام شدنش ذوق داریم م م م م م م م م.

طرح و رنگرزی و بافت از پدر جان، رنگ و نقطه از دخترجان!...

طرح قالیچه سه قسمتی است دو قسمت بالا و پایین شبیه به هم، قسمت وسط متفاوت.

قسمت اول که بافته شد، حاصل هزار جور اظهار فضل رنگی من بود. خوب از کار درآمد. خوشگل شد. به قسمت وسط که رسید. وقتی نخ زمینه رنگ شد، بد رنگ‌ترین نخی که فکرش را می‌شود کرد، به دست آمد. دو کلاف کامل هم رنگ شده بود. با پدرجان نشستیم به انتظار معجزه که رخ نداد. بعد خشک شدن هم کلاف‌ها به همان بدرنگی خیس بودنشان بودند. (قرار بود لیموئی بشود، شد شبیه به الف سین هال بچه!!!)

چون دو کلاف رنگ شده بود، نخ رنگ ناشده‌ی دیگری هم در دست نبود. همان را بافتند. منتهی آنقدر رنگ روی زمینه ریختیم و چیدیم کنار هم که رنگ زمینه محو شد.

حالا که قالیچه از وسط گذشته و همه طرح و نقش و رنگ دستمان آمده، کمتر غر می‌زنیم، بیشتر لذت می‌بریم. (دیگر هم کسی نمی‌گوید اینکه که شبیه ... بچه شده.)

بعد از چهار سال که از تمام شدن درس می‌گذرد، این اولین تجربه واقعا واقعی من بود (!!!!) آن هم با اینهمه ادعا

+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۸۸/۱۰/۱۹ساعت 3:29  توسط آرزو مودی   | 

سلیقه مشترک ما و فرانسوی‌ها!

یکی از عادات بسیار جذاب من و پدر گرامی وقت دیدن فیلم، مخصوصا فیلم‌های خارجی و مخصوصا برای بقیه که به صورت کاملا ویژه‌ای روی اعصاب دیگران راه می‌رود، این است که بنشینیم و خانه‌های ملت و کف‌پوش‌های خانه‌هایشان را وارسی کنیم و عمق اطلاعاتمان را به رخ ملت حاضر در صحنه بکشیم. البته اصل این کار متعلق به پدر جان بود، ولی بنا به یک قانون کاملا لغو ناشدنی به من هم سرایت کرد و در آیند‌ه‌ای نزدیک به دیگران هم سرایت خواهد کرد. (خواسته یا ناخواسته همگی تبدیل به کارشناس فرش می‌شوند.)

*

مثلا فرض بفرمایید در حال تماشای یک فیلم خیلی رمانتیک هستیم. درست در حساس‌ترین لحظه فیلم، در همان اوج اوج فیلم که همه در وضعیت انتهای هیجان قرار گرفته‌اند؛ من و پدر جان، آن وسط، از بین فاصله باقی مانده بین دماغ‌ها و لب‌ها و یا احیانا همان یک ذره جای خالی بین پیشانی‌ها و موها و سایر مختلفات در حالی که زوج حاضر در حال انجام همه گونه رفتارهای خیلی رمانتیک با انواع و اقسام پیچ و خم‌ها هستند، یک قطعه قالی را که دورتر روی زمین پهن شده تشخیص می‌دهیم و عموما هم صدا با هم...

-          دیدی قالی‌ش کرمان بود ها...

 

یا مثلا یک فیلم خیلی جنایی خیلی احساسی خیلی کار درست را تصور کنید. درست لحظه‌ی اوج فیلم همان نقطه‌ای که قهرمان فیلم که اتفاقا خوشگل و خوش تیپ و پولدار هم هست به دست یک ناجوانمرد عموما زشت و کچل و بنجل به قتل می‌رسد و ملت حاضر و تماشاچی به پهنای صورت اشک دارند، قاتل زشت ناجوانمرد بی‌پول قهرمان مرده‌ی همه چیز تمام را می‌پیچد لای یک قطعه فرش که ببرد یک جایی سربه نیست کند. حالت و عکس العمل‌های من و پدرم را تصور کنید. اول با نگاه بعد با ایما و اشاره و آخر سر با سر و صدا

-          دیدی قالی‌اش ساروق بود ها

-          نه! کرمان بود، قاب قرآنی بود (!!!) (توضیح: این دو پیشنهاد هیچ شباهتی به هم ندارند.)

*

 

فیلم‌هایی که در این زمینه بیش از دیگران مورد توجه خاص ما قرار می‌گیرند، فیلم‌های قدیمی انگلیسی هستند. فیلم‌هایی که شخصیت‌های اصلی داستان متعلق به خانواده‌های سطح بالای انگلیسی باشند و دوربین مدام در خانه‌هایشان بالا و پایین برود، در اولویت قرار دارند.

در این دسته خانه‌ها چیزی که زیاد است فرش‌های ایرانی است. البته قابل به ذکر است که اگر داستان فیلم در سال‌های قبل، بعد و بین دو جنگ اتفاق افتاده باشد... عیش‌مان کوک کوک می‌شود.

می‌دانید فرش‌هایی که در این دسته از فیلم‌ها شناسایی شده‌اند و مسلما من و پدرگرامی عوامل اصلی این شناسایی بوده‌ایم!، فرش‌های کدام منطقه هستند؟

-          فرش‌های فراهان با نقش ماهی درهم...

انگلیسی‌ها عاشق این بافته‌ها بوده و احتمالا هنوز هم هستند. (به وفور می‌توانید نمونه این دستبافته‌ها را در حال حاضر در مجموعه‌ها و موزه‌های انگلیسی پیدا کنید.)

درست در همین زمان یا زمانی کمابیش نزدیک به آن فرش‌های بافت ساروق، سلطان آباد و دور و اطراف را می‌توانید در فیلم‌های آمریکایی پیدا کنید. فقط لازم است که کمی دقیق باشید.

البته بعضی وقت‌ها هم بعضی فرش‌ها باعث به وجود آمدن اختلافات اندکی بین من و پدر جان می‌شوند که گاهی دامنه این اختلافات کمی از حد معمول تجاوز می‌کند و باعث می‌شود که باقی اعضای خانواده بقیه فیلم را کاملا از دست بدهند.

-          چرا؟

-          چون دو تا کارشناس به توافق نمی‌رسند!

*

کارتون موش سرآشپز را دیده‌اید؟

عکس‌هایی که مشاهده می‌کنید حاصل گوشه‌ای از سلیقه مشترک من و سازندگان این فیلم است. می‌بینید طراحان گرامی با چه میزان بالایی از ذوق دو قطعه فرش کاملا ایرانی را برای پوشش کف اتاق انتخاب کرده‌اند.

4

قطعه‌ای که در این عکس می‌بینید از روی طرح یک گلیم گرفته شده و احتمالا توی خود فیلم هم یک گلیم را نشان می‌دهد. ببینید کجا پهن شده...

5

گلیم‌هایی با این شکل و ظاهر یا شکل و ظاهری شبیه و نزدیک به این بافته در مناطق بسیاری در ایران بافته می‌شوند، به طور مثال کردهای قوچان یا عشایر شیروان یا فکر کنم عشایر کرمان یا شاید حتی شاهسون‌ها (دو مورد آخر را مطمئن نیستم.)

1

این عکس‌ها هم بافته‌ای بلوچی را نشان می‌دهند که نقشی ترکمنی در سرتاسر قالیچه تکرار شده است. (بر سر این موضوع که این یک قالیچه ترکمنی است یا بلوچی اصلا بحث نکنید! قالیچه بلوچی است.) البته از شواهد و قراین اینطور به نظر می‌رسد که این بافته مربعی شکل است. بافته‌های بلوچی اصولا فاقد چنین خصوصیتی هستند و به ندرت، یعنی خیلی به ندرت، می‌شود بافته‌ای مربعی شکل را در میان تولیدات بلوچی پیدا کرد. (دماغ پیرزن موضوع انحرافی است. انحراف نشوید. قالیچه را تماشا بفرمایید.)

2

رِمی را تماشا نکنید. چیز جدیدی در کار نیست. قالیچه پشت سر اصل قصیه است.

6

اینجا هم... همچنین

تا چند وقت پیش قالیچه‌ای با نقشی بسیار شبیه به نقش این قالیچه توی بساط داشتیم که متاسفانه حالا دیگر نداریم.

مقایسه بفرمایید لطفا.

 

7

این هم بخشی از قالیچه بالا

 

 

 ***

پ.ن: کیفیت بد عکسها تقصیر خواجه حافظ شیرازی است.

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۸۸/۱۰/۱۸ساعت 3:27  توسط آرزو مودی   | 

اندر احوالات دوستان خوش خواب

فعلا تا اطلاع ثانوی قرار است کسی اینجا ننویسد و کسی نخواند و کسی هم نیاید که ببیند.

دستمان دربست زیر ساتور گیر است.

نوشتنی برای نوشتن هم زیاد است. دست است که نداریم!

.

.

.

.

.

.

بعدش هم هیچ غلطی نخواهیم کرد با این اسم و رسممان... به جان شما...

 

*

خوشمان می‌آید به سایت‌های به خواب رفته متلک بگوییم. این را برای کسانی نوشتیم که خدای ناکرده ممکن است فکر کنند داریم وبلاگ خودمان را می‌گوییم.

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۸۸/۱۰/۱۷ساعت 8:8  توسط آرزو مودی   | 

قالیچه بلوچی

b11

قاليچه بلوچي

شمال‌شرق ايران، خراسان، تربت حيدريه

حدودا 1875ميلادی

Cm 96× 152

تار: S2Z، پشم عاجي رنگ، چله‌كشي فارسي.

پود: Z2، دو رشته پود پشمي قهوه‌اي.

پرز: Z2 ، پشم، گره فارسي، خواب به چپ

رجشمار: 96 گره در هر اينچ مربع.

شيرازه: دورشته، S4Z ، كه با موي بز به رنگ قهوه‌اي تيره پيچيده شده است.

گليم باف: گليم ساده باف، گليم متصل به همراه دو نوار بافته شده با تكنيك سوماك.

رنگ‌ها: قرمز روشن و معمولي، قهوه‌اي (خورده شده)، قهوه‌اي تيره، آبي تيره و سفيد عاجي.

نمونه‌اي بسيار شبيه به اين تصوير درVIII Rare Oriental Carpets  نوشته Eberhart Herrmann  ، مونيخ 1986، تصوير شماره 98 ديده مي‌شود.

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۸۸/۱۰/۱۷ساعت 8:5  توسط آرزو مودی   |