پشمینه بافت

باز یک بافته‌ی کوبایی!

KUBA

  

بخشی از یک بافته‌ی کوبایی


چند وقت پیش بافته‌های قوبا را سایت جوزان با عنوان kuba معرفی کرده بود و کلی گیج-گیج گشتم تا یک نفر مهربان پیدا شد و من را از گیجی نجات داد و گفت اصل کلمه قوباست.

حالا دوباره به یک کوبای دیگر رسیدم منتهی این دفعه نه توی آسیا و در کشور دوست و همسایه! که در دل آفریقا و در جمهوری دموکراتیک کنگو. دوباره نیازمند یاری سبزتان هستم.

فعلا در حال ترجمه‌ام تکمیل که شد مقاله را می‌گذارم تا شما هم ببینید.

 

پینوشت: دفعه‌ی سومش به خیر بگذرد. لابد سومین کوبا سر از اروپا در خواهد آورد.

+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۰/۰۱/۳۱ساعت 12:5  توسط آرزو مودی   | 

یک قالیچه قدیمی کردی از شرق ایران




قالیچه‌ی قدیمی کردی، شرق ایران

1890-1900. 360 x 160 cm

 

کردهایی که نادرشاه روانه‌ی خراسان کرد، در اثر آمیختگی با ترکمن‌ها، بلوچ‌ها و دیگر اقوام ساکن در خراسان بافته‌هایی تولید می‌کنند که کمترین شباهت را با بافته‌های کردی غرب ایران دارد و بیش از آنکه کردی باشد، ترکیبی از آرایه‌ها و نقش‌ها و رنگ‌های اقوام ساکن در خراسان است.

چیزی که برای خود من توی این قالیچه جالب بود، حاشیه‌ای بالایی قالیچه است. ستاره‌های بافته شده بر حاشیه‌ی بالایی قالیچه (حاشیه‌ی پایینی در تصویر دیده نمی‌شود) را کمتر در بافته‌های کنونی ایران و بیشتر در میان بافته‌های قزاق (کازاک) می‌توان دید. در میان بافته‌های ایران این ستاره‌ها را بیشتر بر ورنی‌ها دیده‌ام تا قالیچه‌ها.

 

نقش زمینه‌ی قالیچه هم بنا بر آرایش نقوش و قاب‌بندی آن‌ها به نظر می‌رسد که برداشتی از بافته‌های انسی باشد؛ منتهی ساده‌تر.

حاشیه‌های طرفین قالیچه هم حائز اهمیتند. چرا که نقوشی که بر آن‌ها بافته شده در میان قالیچه‌های خراسانی کمتر در حاشیه دیده می‌شوند و اگر بافته بشوند (زیرا اکثریت بافندگان عشایری و روستایی ایران سنی مذهب هستند و به ندرت زن و مرد و موجود زنده با آرایش رئال را بر قالیچه‌ها نقش می‌کنند.) بیشتر بر متن خودنمایی می‌کنند.

از دید من تنها آرایه‌ای که نشان از اصالت کردی این بافته دارد و شاید بشود آن را باقیمانده‌ای از نقوش سرزمین مادری کردها دانست، نقوشی هستند که بر زمینه بافته شده‌اند و در داخل قاب‌ها جای گرفته‌اند. بافندگان عشایر خراسان گل و بته را با این شکل و نقش نمی‌بافند.

این را هم باید اضافه کنم که رنگ آمیزی این قالیچه هم با رنگ آمیزی متداول در میان کردهای خراسان فرق‌های اساسی دارد و روشن‌تر و پرمایه‌تر و رنگارنگ‌تر است.


عکس از سایت جوزان
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۰/۰۱/۳۰ساعت 15:7  توسط آرزو مودی   | 

جوال تکه

روی سایت جوزان مطلبی در مورد حراجی‌های شهر لندن از 31 مارس تا 6 آوریل گذاشته شده بود. زمان برگزاری هر حراجی و یک قطعه از بافته‌هایی که در آن حراجی‌ها قرار بود فروخته بشود را هم به عنوان شاهد مثال! آورده بود. من این عکس را از همان پست گرفته‌ام ولی متاسفانه آدرس دقیق آن پست را یادداشت نکردم که الان بتوانم لینک بدهم.

از دید من دیدن خود قالیچه خیلی مهم‌تر از سایر جزئیات است اما به رسم امانت داری خودم را ملزم دیدم که مطالب بالا را بنویسم.





بخشی از یک جوال سه گل تکه، حدودا قرن 18



+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۰/۰۱/۲۹ساعت 10:41  توسط آرزو مودی   | 

carpets on my paintings

carpets in my painting!
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۰/۰۱/۲۸ساعت 21:46  توسط آرزو مودی   | 

ICOC

عرضم به حضور شما که من نمی‌دانم ICOC چه هست و از کجا آمده و الان مشغول چه نوع فعالیتی است. اما می‌دانم که در استکهلم قرار دارد و از 16 تا 19 ژوئن 2011 یک برنامه‌ی آکادمیک دارد که دست اندرکارانش معتقدند هم هیجان انگیز است و هم خیلی وسیع و گسترده است. حالا ربطش به ما این است که این برنامه در مورد فرش است. ICOC در حدود 40 سخنران را انتخاب کرده که در این زمان در برنامه‌هایی موازی سخنرانی کنند. Alberto Boralevi رئیس کمیته کمیته‌ی آکادمیک ICOC این جلسات را با یک سخنرانی با عنوان ” Table Carpets; a Bridge between East and West; a Link between Carpets and Textiles” در روز 16 ژوئن آغاز می‌کند.

سخنرانان از سرتاسر دنیا انتخاب و دعوت شده‌اند که در روز 17 و 18 ژوئن سخنرانی خواهند کرد و میزبان هم کشور سوئد خواهد بود.

 

اگر به این آدرس بروید جزئیات بیشتر و اسم سخنرانان به علاوه موضوعات سخنرانی‌شان را مشاهده خواهید کرد.

موضوعاتی که قرار است در مورد آن‌ها سخنرانی بشود بسیار هیجان انگیز است و من به شدت دلم می‌خواهد که ای کاش آنجا می‌بودم. در بخش ایران دو نفر آقای هادی مکتبی در مورد فرش‌های سلطنتی دوره‌ی قاجار صحبت خواهند کرد و خانم افسانه غنی هم در مورد طرح گلیم‌های عشایری بختیاری. خدا می‌داند اگر اسم این دو نفر که حداقل اسمشان ایرانی است را نمی‌دیدم چقدر غصه می‌خوردم و واقعا ناامید می‌شدم که بخش ایرانش سخنران ایرانی نداشته باشد. (باقی بخش‌ها را یک طوری می‌شد نادیده گرفت، البته با غم و غصه فراوان) متاسفانه من این خانم و آقا را نمی‌شناسم وگرنه حتما شما را با ایشان آشنا می‌کردم.

 

اطلاعات بیشتر در مورد خود برنامه و غیره را هم در این آدرس خواهید یافت.

+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۰/۰۱/۲۷ساعت 21:19  توسط آرزو مودی   | 

فلانیِ فلان شده

کارهایم را بردم که فلانی که گالری دارد، ببیند. کارها را دید و تعریف کرد و گفت قشنگ است. سر خود نرفته بودم، البته. کسی معرفی کرده بود و گفته بود می‌توانی کارهایت را بگذاری آنجا که بفروشد برایت. حتی گفت حرف هم زده‌ام و قبول کرده و تو فقط تابلو را بگذار همانجا بماند. دیدم خودش حرفی نمی‌زند. من هم نمی‌توانستم تابلو را راست-راست بگذارم بماند؛ بی هیچ حرفی. نمی‌شود آدم تابلوی نقاشی‌اش را که حکم فرزندش را دارد مثل یک یتیم مانده بگذارد و راهش را بکشد و برود. رو نداشتم اما گفتم فلانی اینطور گفته و آنطور که می‌توانم تابلو را اینجا بگذارم. برگشت با غضب نگاهم کرد که نخیر اینطور نیست و نمی‌توانید. جوری نگاهم کرد که انگار گفته باشم بیا چیز کنیم آن هم توی خیابان. لب هم نتوانستم وربچینم. به فلانی در دلم بیست و دو تا فحش دادم. تابلو را برداشتم و رفتم.


همان را بردم بازار فرش! گذاشتم پیش کسی که گاهی از ما قالیچه می‌خرد. گفتم همین جا بماند شاید کسی پسندید و خرید به رسم فروش قالیچه‌ها. خندید که کسی نمی‌خرد و اینجا می‌آیند قالیچه می‌خرند. گفتم مربوط است شاید کسی دید و خرید. دو سه روز بعد زنگ زد که بیا پولت را ببر که تابلو را بردند. انتظار نداشتم کسی تابلوی نقاشی را در بازار فرش خریده باشد. آقای فلانی خریده بود که می‌شناختمش. رفته بود و کار را برده بود خانه و تازه آنجا امضای پای کار را دیده بودند و زنگ زده به فلانی و گفته تو فلانی راتوی دست و بالت داری و آن وقت رفته کارش را برده بازار فرش که بفروشند و گفته فلان و بهمان.


فلانی زنگ زده حالا که بیاید با هم حرف بزنیم و چرا نگفته چنان و چرا نگفته چنین. من هم قرار است بروم آنجا، هیچ تابلویی را هم با خودم نبرم و فقط چنان نگاهش کنم که انگار گفته باشد بیا چیز کنیم آن هم در خیابان در ملا عام.
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۰/۰۱/۲۴ساعت 21:17  توسط آرزو مودی   | 

کتاب بخوانیم.

گبه هنر زیر پا

نوشته‌ی پرویز تناولی

انتشارات یساولی

چاپ اول: آبان 1383

فکر کنم اولین کتابی است که درباره‌ی گبه در ایران چاپ شده است. (اصلاح می‌کنم اولین کتابی است که به زبان فارسی است و در مورد گبه نوشته شده و من آن را دیده‌ام.)

کتاب در سه فصل: پیشینه و زیر ساخت، سرزمین، مردم و بافندگان، طرح و ترکیب بندی تدوین شده است.

عکس‌های خوشگلی دارد و من هنوز متن کتاب را نخوانده‌ام در نتیجه هنوز هیچ پیشنهادی برای خرید یا نخریدن نمی‌دهم.

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۰/۰۱/۲۱ساعت 0:41  توسط آرزو مودی   | 

فرشهای صفوی حراجی ساتبی

حراجی ساتبی با عنوان “Arts of The Islamic World” در تاریخ 6 آوریل 2011 (چهارشنبه 17 فروردین 90 خورشیدی) در شهر لندن با نمایش 34 قطعه فرش برگزار شده که همه‌ی 34 قطعه فروخته شده‌اند.


در این حراجی دو قطعه فرش از دوره‌ی صفوی نیز به نمایش در آمده‌اند که هم تحسین و توجه زیادی را به سمت خودشان جلب کرده و هم به بالاترین قیمت‌ها دست یافته‌اند.


یک قطعه فرش دوره‌ی صفوی قرن هفدهم میلادی با نقش گلدانی به قیمت 229,250 GBP دست یافته که تخمین اولیه برای این فرش 100,000 – 120,000 GBP بوده است. اندازه‌ی این فرش 272 در 180 سانتی‌متر است.



 قطعه‌ی دوم هم فرشی از عهد صفوی با نقش گلدانی (میانه‌ی قرن 17 و 18 میلادی) به قیمت 73,250 GBP دست یافته است. تخمین اولیه برای این فرش 40,000 – 60,000 GBP بوده است. اندازه‌ی این فرش 357 در 302 سانتی‌متر است.



منبع: سایت جوزان
+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۰/۰۱/۱۹ساعت 20:0  توسط آرزو مودی   | 

سال نوی نامبارک!

از آخرین باری که اینجا نوشتم خیلی گذشته است.

اینطور نیست که چیزی برای نوشتن نداشته باشم. اما دچار یکی از آن یاس‌های عجیب و غریبی شده‌ام که وجود هر روزنه‌ای را برای بهبود اوضاع منکر می‌شود. چون واقعا هیچ روزنه‌ای نیست. هر چه هست در ذهن خودمان (خودم؟) است.

دوستی پیغام گذاشته و در مورد پایان نامه نوشتن در مورد فرش‌های دوره‌ی صفوی راهنمایی خواسته است. سه-چهار روز است که ذهنم درگیر است. چه چیزی بنویسم؟ چه برنامه‌ای را برایش تعریف کنم؟ چطور کار کند که آخر دستش پر باشد و به همین نقطه‌ی مایوس کننده نرسد؟ وقتی از عدم وجود منابع یا دشوار بودن منابع موجود نوشته احساس می‌کنم از حالا من به جای آن دوست ندیده برای سر و کله زدن با کاستی‌ها خسته‌ام. دلم می‌خواهد برایش بنویسم همه چیز را ببوس و بگذار کنار. دلم می‌خواهد برایش بنویسم تو هم مثل بقیه متن حاضر و آماده‌ای را پیدا کن و کپی کن و تحویل بده. هیچ کس نخواهد فهمید. دچار چنان فقری در این زمینه هستیم که روح کسی هم خبردار نخواهد شد. می‌خواهم برای این دوست ندیده بنویسم فرش و هنر و فرهنگ و ادب توی این مملکت حتی یک لیوان آب خنک هم دستت نخواهد داد. به جایش تا دلت بخواهد دلالی و زیر آب زنی و خالی کردن جای پای دیگران برایت موقعیت‌های ارزشمند خواهد ساخت. چرا خودت را درگیر نوشتن پایان نامه‌ای می‌کنی که از حالا فراموش شده است؟

 

+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۰/۰۱/۱۶ساعت 15:1  توسط آرزو مودی   |