تعرض به اندیشه، جنایتی علیه روح است. مرگ سقراط هنوز بر وجدان بشریت سنگینی میکند.
فلوبر، نامهها (از اینجا گرفته شده است.)
شما که تشریف میبرید و آنجا را میبینید اینجا را هم ببینید؛ تحلیل خانم زهره روحی از فیلم تحسین برانگیر اصغر فرهادی "جدایی نادر از سیمین". تحلیلی بسیار خواندنی با رویکردی زنانه.
+ نوشته شده در جمعه ۱۳۹۰/۱۰/۳۰ساعت 22:38  توسط آرزو مودی
|

محتشم کاشان
فرش محتشم کاشان که معرف حضور هست؟ همان فرشهای ماشینی زشتی که اسم "محتشم کاشان" دارند را عرض میکنم.
این قالی زیبا و ظریف و ملایمی که در تصویر میبینید یک "محتشم کاشان" اصیل و واقعی است و آن بافتههای ماشینی نوههای نامشروع و حرامی این بافته محسوب میشوند.
یک بار باید در مورد بافتههایی که نشان "محتشم کاشان" دارند و اینکه اصلا این نشان از کجا آمده بنویسم.
این بافته حدودا ۱۸۹۰ بافته شده است. امضا دارد و طول و عرض ۴۱۴ ×۴۲۲ سانتیمتر و طبق نوشته منبع اصلی مارک دار هم هست.
+ نوشته شده در جمعه ۱۳۹۰/۱۰/۳۰ساعت 13:54  توسط آرزو مودی
|
فرخنده است. نیکوست. هیجان انگیزست. اصلا خود اصل جنس ایرانی است.
خیلی خیلی خیلی ذوق دارد، شوق دارد، هیجان دارد، خوشحالی دارد.
اصلا آدم دلش میخواهد بال در بیاورد.
قشنگ است. احترام انگیز است. خوشحال کننده است. آدم ذوق میکند از فهمیدن از درک کردن از آفریدن از مثل آدمهای بینقش بدون هیاهو بدون جنجال بدون غوغا بدون توهین بدون عربده کشی بدون همه حرکتهای زشت غیر انسانی خودنمایی کردن، درخشیدن...
اصلا این خریدن نگاهها به صلح به دوستی به مهربانی بیهیچ هوچی گری
با همین دستهای بیمدعای هنر
پ.ن: بابت تاخیر روی داده صد البته بسیار شرمساریم.
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۳۹۰/۱۰/۲۷ساعت 19:2  توسط آرزو مودی
|

Karaman Aladag 128x150 cm
فکر میکنید چه چیزی در ذهن بافنده میگذشته که آن مثلثها را دو سوی محراب نقش کرده است؟
فقط یک لحظه فکر کنید که آن دو نقش مثلثی شکل یک جور اختلال در فضای خالی ایجاد کردهاند و این به صورت معقول نمیتواند توجیهی داشته باشد. چون آن فضا از دید آن بافنده باید همیشه باز و بیکران و ممتد تا بینهایت باشد. یا حداقل من اینطور فکر میکنم چون به نظر من بافنده ترک میخواهد با خالی گذاشتن آن فضا بیکرانگی و خلا و آستانه خداوند را نشان بدهد وگرنه آن فضا را با نقش پر میکرد.
چه چیزی ذهن و نگاه بافنده را چنان دچار اختلال کرده که یک آن تصمیم گرفته آن دو نقش مثلثی را آنجا بگذارد تا راه ورود به آن فضای بیکرانه را از آن خلوص همیشگی کمی دورتر کند. نقش کردن آن دو مثلث ورودی را از صافی و خلوص و سادگی همیشگی دور میکند. چه چیزی مانع هنرمند بوده برای ورودی آسان؟
باور ندارم اشکال به سادگی در هنر اسلامی دچار تغییر و تبدیل بشوند. بدون هیچ پشتوانه و دلیلی.
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۹۰/۱۰/۱۵ساعت 10:6  توسط آرزو مودی
|

Aladag 145x285 cm
امیدوارم Aladagh را درست نوشته باشم؛ یعنی معادل فارسی آن را درست نوشته باشم.
طرح این قالیچه خصوصیتی دارد که جذابیت خاصی برای من دارد. سه ترنج لوزی شکل در زمینه بافته شده که دو تای بالا و پایین را نقوشی چهارگوش از چهارطرف احاطه کردهاند. (میتوان تعمیم داد و گفت به نوعی نقش وسط را هم شامل میشوند.) در غرب ایران و در میان افشارها نیز سه ترنجیهای سرهم سوار لوزی شکل در میان بافتههای عشایری دیده میشود. یعنی خیلی از عشایر (مخصوصا افشارها و قشقاییها) این سه ترنج لوزی شکل را با آرایشها و شکل و شمایلهای مختلف در بافتههایشان میبافند. اما آن نقوش چهارضلعی که در چهارسوی دو ترنج بالا و پایین بافته شدهاند در میان عشایری ایران دیده نمیشود. یا به این وضوح و با این آرایش دیده نمیشود. این اولین نمونهای است که از این منطقه میبینم آن هم با این شکل و آرایش پس نمیتوانم ادعا کنم که همه بافتههای آلاداغ چنین خصوصیتی دارند و مثلا داشتن این خصیصه نقطه تمایز و تفاوت این دسته از بافتهها با بافتههای عشایری ایران است که این نقش خاص را میبافند. خیر نمیشود چنین ادعایی کرد. اما موضوعی که برای من مهم است. این است که این لوزی وسط و چهار نقش چهار طرف از یک الگوی خیلی کلیتری تبعیت میکند که در جاهای بسیاری میشود آن را دید. و همین مجموعه پنج تایی است که برای من جالب است و مورد توجه.
چطور؟
جوابش با شما!
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۹۰/۱۰/۱۴ساعت 10:59  توسط آرزو مودی
|

افغانستان، میانه قرن نوزدهم، اندازه ۱۰۸×۱۱۵ سانتی متر
قصد کرده بودم قطعا چیزی در مورد این بافته بنویسم که شما مجبور بشوید به خاطر دو کلمه نوشته من هم که شده به این بافتهی –از دید من- زشت توجه کنید.
این بافته همینطور مدت طولانی یک جایی وسط بایگانیها به انتظار باقی مانده بود تا نمایشش بدهم. وقتی نوبتش شد دیدم چیز خاصی ندارد و تقریبا منصرف شدم. اما بعد فکر کردم همان اندازه که بافتههای نفیس و خوش آب و رنگ قدر و اندازه برای تماشا دارند گاهی دیدن بافتههای زشت هم بد نباشد. (چه بسا مجموعهای هم جمع کردهام از بافتههای زشت که عیبهای بزرگ دارند و بایست به آنها توجه کرد یا اینکه از دید من خصوصیاتی دارند که طرحشان را از ریخت انداخته است و باید نشانشان داد و گاهی لازم است که به بافتههای زشت هم توجه کنیم و اینکه هنوز نفهمیدهام که چه حکمتی است که بعضی از این بافتههای اتفاقا زشت قیمتهایی میگیرند بالا که اصلا در خور قد و قواره و ظاهرشان نیست. یعنی همیشه به صرف مواد مصرفی است؟) هر چند این بافته زشت نیست. اما چیزی که چندان تحسین برانگیز باشد هم –باز تاکید میکنم از دید من- ندارد.
البته اگر منصف باشیم (باشم) و دست از تعصب مداری برداریم (بردارم) همه بافتههای عشایری –البته آنهایی که طرحشان تقلیدی صرف نیست- چیزی برای تماشا دارند. هر چند این بافته چیزی بیشتر از چیزی برای تماشا دارد.
یک ویژگی خیلی آشکار و در عین حال پنهانی که در این بافته وجود دارد این است که زمینه بافته به سه قسمت تقسیم شده است. توجه داشته باشید که این تقسیم بندی متعارف نیست و خاص بشیرها هم نیست اما در بافتههای منطقه خیلی وسیعتری که بشیرها بخشی از آن به شمار میروند بیشتر از سایر مناطق دیده میشود.
من میتوانم خصوصیاتی از این دست را باز هم توی این بافته پیدا کنم و بسطشان بدهم و صفحهها در مورد هر کدام صحبت کنم اما آن چیزی که برای من جالب است اتفاقی است که این بین افتاده است. این یک نظریه قطعی و ثابت شده نیست و حاصل صرفا تماشاست (البته فعلا) اما یک اتفاقی در مورد نقش بافتهها در دو منطقه مشخص میافتد. یکی افغانستان و ترکمنستان و سایر دوستان و ترکیه و دیگری ایران. یعنی موضوع را میشود اینطور باز کرد که بافتههای عشایری و گاهی غیرعشایری در دو حوزه ترکیه و و افغانستان و ترکمنستان و سایر دوستان خصوصیاتی دارند که در ایران که دقیقا بین این دو حوزه جای دارد یا نمونه آن دیده نمیشود یا کمرنگ میشود. نمیتوانم مثال بزنم که چطور و یا جزئیات بیشتری ذکر کنم اما مساله بزرگ این است که چه اتفاقی این وسط افتاده که آنچه در بافتههای ترکیه هست در بافتههای افغانستان و ترکمنستان و سایر دوستان هست اما در بافتههای ایران نیست؟ یعنی شباهتها و تقارنها و خویشاوندیها در آن دو منطقه بیشتر است و در ایران کمتر؟ در حالیکه ایران کمابیش در وسط قرار گرفته است؟
چرا؟
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۹۰/۱۰/۰۸ساعت 19:10  توسط آرزو مودی
|

فرش بختیاری-جنوب غرب ایران
احساسم میگوید عکس وارونه است و دوباره احساسم میگوید عکس باید به اندازه 180 درجه بچرخد تا در موقعیت درست به نمایش در بیاید. فقط به رسم امانت داری عکس را همانطور که نمایش داده شده کپی کردم. شما خواستید میتوانید عکس را وارون نگاه کنید تا نقش غریب آن را درست ببینید.
به طور قطع نقطه قوت این بافته نوع رنگآمیزی آن است. زمینه ابرش نیلی خیلی زیبایی دارد. طرحش غریب است و چون تخصصی در مورد بافتههای این منطقه ندارم نظری نمیدهم. فقط از دید کاملا بصری به نظر میرسد رد پای نقش ظلالسطان را میشود در شکل و فرم واگیرههای اصلی پیدا کرد (همسایگی شاید بتواند کمی این نظر را پررنگ کند). نوع رنگ آمیزی نقوش هم در خور تحسین است. اندازهای که برای طول و عرض این بافته در مشخصات آن قید شده کمی عجیب است یعنی به نظر میآید زیادی بزرگ است. اندازه و شکل بافته که میل به مربعی بودن دارد هم غریب است. شاید این بافته استفاده خاصی داشته یا شاید هم تحفهای بوده برای شخصی خاص. ریشه نداشتن بافته در قسمت بالا و پایین و نوع حاشیه هم قابل توجه است و میتواند نظر خاص بودن بافته را تقویت کند.
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۹۰/۱۰/۰۳ساعت 10:34  توسط آرزو مودی
|