دوستان و دانشجویان عزیز! آنچه در کتابهای فرش آمده است، فقط در مورد خود فرشها قابل استناد است و بس. بسیاری از اطلاعاتی که فلان کارشناس فرش که اتفاقاً نویسنده فلان کتاب مشهور فرش هم هست، در مورد قبایل و تاریخ و گذشته و سنتها و مواردی از این دست میآورد، عموماً فاقد پشتوانه علمی هستند و اشتباهها و خطاهای فراوانی در این دست اطلاعات دیده میشود. اگر قرار بر این است که در مورد قوم، سنّت، طایفه یا تاریخ خاصی اظهار نظر کنید، لطفاً لطفاً لطفاً به منبعی جز کتابهای فرش مراجعه بفرمایید و کتابهای فرش را فقط برای فرشها و دانستههای مربوط به آنها مد نظر قرار بدهید.
کسی مثل سسیل ادواردز که برای عده زیادی در ایران تبدیل به خدای فرش شده است (که در واقع چنین نیست)، فقط میتواند در مورد فرشها اطلاعات تقریباً صحیحی به شما بدهد. آنچه که سسیل ادواردز و باقی آقایان در مورد هر چه غیر از فرش نوشتهاند، عمدتاً از منابع مشکوک، منابع محلی یا گفته مردم محلی است و تقریباً هیچ اعتباری ندارند.
فراموش نکنید این افراد تاجر، مدیر یا دلالهای خوبی هستند و تاجر، دلال خوبی بودن به این معنا نیست که این آقایان تاریخدان، فرهنگشناس یا مردم شناسهای خوب و مطلعی هم هستند.
برچسبها:
دانشجویان فرش,
پایان نامه فرش,
تاریخ,
فرهنگ
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۹۶/۰۴/۲۲ساعت 10:39  توسط آرزو مودی
|

این عکس از جمله عکسهایی است که علاقه خاصی به آن دارم، نه به خاطر فرشها که به خاطر آینهها و چراغها که البته فرشها هم حضور دارند اما ما در این عکس دقیق و واضح نمیبینیمشان.
من این عکس را به چند دلیل بیشتر از عکسهای دیگری که با عنوان "فرش در تاریخ" گذاشتهام و خواهم گذاشت، دوست دارم. هیچ توضیحی برای این اتفاقهای عجیبی که در این عکس افتاده است ندارم. اول نمیدانم چرا آینهها و لالهها و چراغها و در انتها گلدانها را اینطور سر هم سوار کردهاند و برج نور و روشنی و سبزی ساختهاند. آدمهای عکس هم به نظر میرسد از آن رسمیّت چند عکس قبل درآمدهاند. نمیتوانم به طور قطع بگویم که بله چنین است! اما به نظر میرسد اینها آدمها معمولی باشند، حتی سربازهایش به نظر سربازهای سادهاند و آدمها هم آدمها معمولی، آخوندی والامقام یا مقام سیاسی یا مستشار نظامی در این عکس دیده نمیشود اما همچنان در کنار نور و آینه و سبزی فرش دیده میشود. فرش بزرگ پارچه با زمینه تیره که حتی میشود گرمای رنگ لاکیاش را از همین تاریکی عکس حس کرد و چند فرش که عمود بر نقطه دید ما آویخته شدهاند و نمیدانیم نقششان چیست.
دوست عزیزی که همچنان با اصرار برای من پیام میگذارید در مورد چه چیزی پایاننامه بنویسم؟ در مورد همینها بنویسید. البته نه با این وصف و توصیفی که من آوردهام. اینها قصهبافی است و میخواهم نشان بدهم که چه چیزهای مهمی در این عکس اتفاق افتاده است. شما باید روش داشته باشید و رویکرد. من این کلمه رویکرد را خیلی دوست دارم. خیلی کلمه خوبی است. شما باید یک نقطهای یک تکیه گاه عملی داشته باشید که رویش ایستاده باشید که بعد برگردید به ابژه یا موضوع یا سوژه نگاه کنید؛ این میشود رویکرد. آن نقطه تکیهگاه علمی هم میشود روانشناسی، جامعهشناسی، تاریخ، اسطوره، تاریخ هنر، تاریخ زیبایی، فلسفه... باور کنید نمیشود که روی هوا بایستید. قصه هم نبافید. بیایید من قصهاش را میگویم شما بروید مطلب علمیاش را بنویسید. من قصههای خودم را دارم و کار میکنم. پوستم کنده شد تا به قصههای خودم رسیدم. لطفاً پوستتان کنده شود!
به آن آینههایی که بالای فرش بزرگپارچه، انتهای ایوان، آن بالا، ردیف کردهاند هم توجه کنید لطفاً!
برچسبها:
فرش در تاریخ,
فرش,
پایان نامه فرش
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۹۵/۱۰/۲۹ساعت 7:35  توسط آرزو مودی
|