پشمینه بافت

"آب جوشیده و داغ بود که ریخت. تازه قوری را پر کرده بودم. دست چرخاندم که کتری را برگردانم روی شعله که برگشت رو به خودم و سوختم. حساب که کردم بیش از یک چهارم کل بدنم با کل آب یک کتری به چه بزرگی سوخته بود."

خیلی به این جمله اول که نوشتم، فکر کردم. بارها و بارها جملات مختلفی را نوشتم و به میزان اثری که بر مخاطب، عمدتا آشنایی که اینجا را می خواند، فکر کردم. به این فکر کردم که چه جمله‌ای را چگونه و به چه شکل بنویسم تا همدلی بیشتری را در خواننده‌ام به وجود بیاورم تا بتوانم در مرحله بعد بیشتر و بیشتر خواننده را از مرد بیزار کنم.

صبح پنج‌شنبه‌ای بود و بیدار بودم. ساعت‌ها بود که بیدار بودم. گیج نبودم، خوابم نمی‌آمد و طبیعتا هوشیار بودم و باید آماده می‌شدم و می‌رفتم سرکار. کتری داغ بود، آب جوش آمده بود، قوری را پر کردم و دست بردم که کتری را برگردانم و کل حجم داغ آب خالی شد و من همانجا ایستاده بودم. سرعت و غیرمنتظره بودن ماجرا به حدی بود که چند ثانیه اول حس نکردم، درک نکردم دقیقا چه اتفاق خاصی افتاده است. حتی میزان سوختگی و درجه سوختگی را حس نکردم. اولین فکری که به ذهنم رسید مسخره‌تر از آن است که بشود حتی نوشتش؛ چیزی بود مربوط به کار و وظیفه‌ای که به من سپرده شده بود و باید آن روز انجامش می‌دادم.

آگاهی بعدتر آمد. زمان برد که بفهمم چه رخ داده است. کف آشپزخانه غرق در آب داغ شده بود. آبی که داغ بود و بعد از پخش شدن و پوشاندن کف آشپزخانه دیگ داغ نبود، ولرم بود و من کم‌کم حس می‌کردم که بخش زیادی از شکمم و قسمتی از پای راستم تا بالای زانو می‌سوزد؛ سوخته بودم با آب داغ، آب جوش، آب جوشی که چایی را با آن دم کرده بودم.

مرحله بعد ترس بود. ترس از آگاهی، آگاهی از چیزی که رخ داده بود و آگاهی از عواقب آنچه رخ داده بود. مغزم گام به گام با من پیش می‌آمد و آن وسط گاهی تعطیل می‌شد و سوت می‌زد. همه آنچه شرح دادم در چند ثانیه رخ دادند اما وقفه‌ها را به خوبی در میان آن چند ثانیه‌ها به یاد دارم و می‌دانم که بودند.

کتری که سقوط کرد و آب که پخش شد، تنها واکنشم عقب ایستادن و تماشای کف آشپزخانه و سعی در تحلیل آنچه رخ داده بود، بود. هیچ دلیل قانع‌کننده‌ای برای افتادن کتری وجود نداشت آنقدر که مغزم سعی می‌کرد، افتادن کتری را و پخش شدن آب را و سوختنم را فراموش کند و برگردد به همان روالی که هر روز طی می‌کند؛ قوری را بگذارد روی کتری و برود پی کرم و ضد آفتاب و باقی ماجرا!

اتفاقی که افتاده بود حادثه غیرمنتظره‌ای بود که طبعا انتظارش را نداشتم و سوخته بودم و چند ثانیه اول که طی شد مغزم وارد عمل شد و یادآوری کرد که باید در مقابل سوختگی چه بکنم و چه نکنم و همان کارها را انجام دادم.

این‌ها مهم نیستند. حتی سوختن یا نسوختن هم مهم نیست. مهم واکنش کسی بود که آنجا بود و برخوردش با منی که سوخته بودم یا به عبارتی بیش از یک چهارم تنم سوخته بود. سرکی کشید و به این نتیجه رسید که اتفاقی نیفتاده است و رفت و چند دقیقه بعد هم گفت چای بریزم که می‌خواهد برود و من هم ریختم و خورد و رفت.

+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۳/۱۰/۳۰ساعت 13:18  توسط آرزو مودی   | 

این شهر زیبا

جمعه‌ای که سحر صبح زود رسیده بود و رفته بودیم ترمینال دنبالش، وقت برگشت، وقت خرید برای صبحانه، بقالی‌های شهر تعطیل بودند، اما گلفروشی‌های توحید و حکیم‌نظامی و محتشم باز بودند و صبح خیلی زود جمعه  گل می‌فروختند.


برچسب‌ها: اصفهان
+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۳/۱۰/۲۷ساعت 20:28  توسط آرزو مودی   | 

این آبی‌های دوست داشتنی

 

فرش افشار-قرن نوزدهم


برچسب‌ها: فرش افشار, فرش, فرش ایران
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۳/۱۰/۲۵ساعت 11:3  توسط آرزو مودی   | 

بشارت بر به کوی می فروشان 

که حافظ توبه از زهد و ریا کرد

+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۳/۱۰/۲۴ساعت 10:31  توسط آرزو مودی   | 

قبرستان کلیمیان

کجاست؟ یک قبرستان که در نگاه اول هیچ تفاوتی با دیگر قبرستان‌های ایرانی ندارد و شباهت بسیار زیادی به قبرستان ارامنه در 50 سال پیش یا بخشی از قبرستان تخت‌فولاد یا خیلی دیگر از قبرستان‌های ایران دارد. البته این بخشی از قبرستان است و از این زاویه دید عکاسانه نظر دادن در مورد قبرستان، کل قبرستان، جایز نیست.

عکس بالا را حمزه کرباسی از قبرستان کلیمیان شهر بکران گرفته است.


برچسب‌ها: دین, تاریخ, قبرستان, کلیمیان
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۳/۱۰/۲۳ساعت 15:10  توسط آرزو مودی   | 

هربار که صبح زود کار را می‌فرستم تا چند ساعتی، قبل از شروع سفارش بعد، وقت برای خوش‌گذرانی ذهنی دارم. اینکه دیگر مجبور نیستم، حتی اگر شده برای چند دقیقه یا حتی کمی کمتر از یک ساعت، نگران زمان‌بندی‌های ذهنم باشم، خوب است. من در ذهنم زندگی می‌کنم و بر مدارم ذهنم می‌چرخم و خوب است که گاهی می‌توانم مهارش را شل کنم و بگذارم نفس بکشد و ول بگردد.

+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۳/۱۰/۲۳ساعت 10:51  توسط آرزو مودی   | 

که نگو!

دیشب که دیدم دخترک به حوس (به جای هوس) نوشتن مزاحم تلفنی هم واکنش نشان داد، چنان حس خوشی داشتم که نگو. داشتم با یک چشم بسته و یک چشم باز آخرین ویرایش‌های متن را اعمال می‌کردم که کار را بفرستم و سخت مشغول بودم که دخترک به نشانه تحقیر گفت ببین هوس را نوشته حوس و من خوش‌خوشانم شد، خوش‌خوشانم شد، خوش‌خوشانم شد...

+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۳/۱۰/۲۳ساعت 10:51  توسط آرزو مودی   | 

فرش آنتیک اوشاک

فرش ترنجدار اوشاک - اوایل قرن هفده میلادی - قاعدتا ترکیه/عثمانی 

463 x 240cm

 

این قسم فرش‌ها با این نقشه طبق یک قاعده و الگوی مشخص در نقش و بافت و طول و عرض و نوع رنگ آمیزی، بافته شده‌اند. نمونه‌های فراوانی از این بافته‌ها را در موزه‌ها و حراجی‌ها و مجموعه‌ها و حتی کتاب‌های مختلف خواهید یافت که تفاوتشان با هم، در نگاه اول، ناچیز است و به چشمتان نخواهد آمد.


برچسب‌ها: فرش اوشاک, فرش ترکیه, فرش
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۳/۱۰/۲۳ساعت 10:13  توسط آرزو مودی   | 

فرش بخشایش

فرش بخشایش - شمال(غرب) ایران - 1331 قمری - 1913 میلادی


برچسب‌ها: فرش, فرش ایران, فرش بخشایش
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۳/۱۰/۲۲ساعت 9:5  توسط آرزو مودی   | 

مرد زیر بار دیدن فیلم هندی نمی‌رود و می‌گوید "بعدا خودت تنها ببین!"، من می‌روم و بعدا تنها می‌بینم! می‌نشینم به تماشای lunchbox وسط کار و تحویل و آشپزی و لباس شستن که دخترک می‌آید و بعد هزار سال باید همه چیز را بشویم که دیگر رنگ روشن ملحفه‌ها بین آبی است و خاکستری و رنگی که خدا می‌داند چطور به وجود آمده است. خیلی وقت است نه وقتش را دارم و نه حوصله‌اش را و نه تحملش را که یک فیلم را یک نفس ببینم یعنی چیزی نزدیک به دو ساعت کامل را بتوانم بنشینم و به صفحه نمایش خیره بشوم و فیلم بگذرد و من هیچ کار دیگری نکنم. یادم نیست آخرین بار، آخرین فیلمی را که یک نفس دیدم کی بود؟ حتی فیلم جدید فینچر را در دو بخش یک بار تنها و نیمه بعد یک بار دیگر را با مرد دیدم که بحث کنیم سر فیلم و بزنیم به سر و کول یکدیگر در نفی و تایید زن فیلم یا مرد فیلم یا حتی داستان فیلم.

Lunchbox فیلم ساده‌ای بود، داستان ساده‌ای داشت و متفاوت از کلیشه فیلم‌های هندی بود یا متفاوت از آن چیزی بود که در ذهن ده ساله من از فیلم هندی مانده بود. آخرین باری که فیلم هندی دیده بودم ده ساله بودم و بعدا، دوباره، شاید دوازده سال پیش، فیلم هندی دیگری دیده بودم که باعث و بانی دیدنش سمیه بود و همین. "Life of Pie" را هم به سختی می‌شود فیلم هندی به حساب آورد.

Lunchbox یک فیلم ساده هندی بود که رقص و آواز نداشت و این اولین و بزرگ‌ترین تفاوتش با تصویر من از فیلم‌های هندی تا ده سالگی‌ام بود. داستان نامه‌نگاری است و غذا و دو نفر آدم تنها و اتوبوس/قطار اشتباهی که آدم‌ها را به مقصد/ایستگاه درست رسانده است و همین. هر کس دیگری از هر کشور دیگری می‌توانست همین فیلم را ببیند و بسازد. یک بار فیلم را تکه-تکه و با زیرنویس دیدم و دفعه بعد باز تکه-تکه اما بدون زیرنویس. رنگ‌ها را دیدم و کلمات را و آدم‌ها و ژست‌ها و غذاها و همه چیزی که  کارگردان از بمبئی و هند نشان داد.

مرد می‌گوید فیلم‌های هندی پر از اغراقند و تن به دیدنشان نمی‌دهد. می‌گوید حتی میلیونر زاغه نشین هم پر از اغراق بود. من فکر می‌کنم مرد بیش از آنکه بشود تصورش را کرد رئالیست است و با Fiction و هر چیزی از این دسته بیگانه است. شاید برای همین "افسانه 1900" را ندید و آنقدر که من لذت برده بودم، لذت نبرد و حوصله‌اش سر رفت و من آخرین باری بود که فیلمی را به کسی پیشنهاد می‌دهم مگر به آن سه‌تایی مقدس (!) محمد و امین و سحر و لاغیر.

کسی جایی نوشته بود "هند سرزمین مادر است." من هیچ واکنش مخالف یا موافقی در این باره ندارم اما تماشای هند تازگی‌ها چیزی است در مایه ساده شده "خوشتر آن باشد که سر دلبران گفته آید در حدیث دیگران". هند مدرن و غیر مدرن هم ندارد. اینکه زن چه می‌پزد، چطور می‌پزد، چه می‌پوشد، موهایش، تماسش با مردش با همسرش با دخترش، رنگ لباسش، آن بخش از لباسش که آزاد است، نشستنش، ایستادنش (نه در قالب یک زن که به عنوان بخشی از یک فرهنگ بزرگ‌تر که زن و همه داشته‌هایش بخشی از آن است یا بازتابی از آن هستند)، مردهایی که غذا را می‌برند، رنگ لباسشان یا کلاهی که به سر دارند یا مردی که غذا را می‌گیرد، تلخی‌اش، قهرش، کلامش، انتخاب کلماتش، میزها، لباس‌ها، رنگ‌ها، پنجره، موسیقی، خانه، باران و... و... و... یاد گرفته‌ام یک چیزهایی را ببینم که در حالت عادی دیده نمی‌شوند یا کمتر به چشم می‌آیند و تماشای جدید هند برای من دنبال کردن چیزهای زیادی است که ذهنم را تصرف کرده‌اند؛ رفتن دنبال خطوط راهنماست یا اصلا کشیدن خطوط راهنماست از جایی به جایی برای تکه‌ای از فرهنگی، باوری، نقشی یا هر چه که حالا حی و حاضر است و ما مدام استفاده می‌کنیم و نمی‌بینیم و نمی‌دانیم سرش ممکن است به کدام خانه بند باشد یا برسد.

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۳/۱۰/۲۱ساعت 10:5  توسط آرزو مودی   | 

بالاخره به زن زنگ زدم و قرار ذهنم را تا یک روز عقب‌تر بردم. قرار من با ذهنم همیشه اینطور بوده که صبح روز تحویل، کارها را می‌فرستادم و این بار برای اولین بار قرار ذهنم را به هم زدم و قرار من با خودم، با ذهنم و با زن این شد که کار را آخر شب بفرستم و چیزی به آسمان نرود و چیزی هم از آسمان نیاید. کشف بزرگی است. پیروی بی‌قاعده از شنیده‌ها، گاهی که فکر کنارش نباشد، اینطور است که آدم را گمراه می‌کند و من زیاد گمراه می‌شوم. زیاد به قدرت انتقال ذهنم متکی‌ام و گاهی، خیلی بیشتر از گاهی، ذهنم فریبم می‌دهد و خیلی وقت‌ها جمله‌ها و گفته‌ها را تا آنجایی که لازم بوده شنیده‌ام و عموما آن بخش لازم نبوده اتفاقا خیلی هم لازم بوده است و من نشنیده‌ام. این بار هم و در مورد این موضوع هم گمراه شده بودم و هر بار وقت تحویل کارها را همان صبح زود که بیدار می‌شدم بعد از بررسی نهایی می‌فرستادم و به خودم افتخار می‌کردم که کار را درست سر موقع فرستادم. اینطور فکر کرده بودم که اگر زن می‌گوید وقت تحویل کار فلان روز است، پس منظورش فقط می‌تواند همان صبح زودی باشد که بیدار می‌شوم و بس و من هیچ امکان دیگری را در نظر نگرفته بودم یا نشنیده بودم.

زن گفته بود کار راحتی است و زود تمام می‌شود و من فریب خورده بودم و زود تمام نشد. چهارشنبه و پنج‌شنبه را خوش‌خوشان هدر دادم به امید جمعه و کل جمعه را مرد هدر داد و راه رفت و برگشت به کاشان و مشهد اردهال. صبح جمعه مرد پرسیده بود کجا برویم و من گفته بودم کاشان و هر دو خندیده بودیم و مرد گفته بود شهر کاشان باید به ما عنوان بیشترین گردش-کنندگان یکسال اخیر را بدهد! جمعه شب به تنبلی و خستگی و تماشای سقف گذشت و بعد هم صبح شنبه بود که برای اولین بار من و کار یکدیگر را ملاقات کردیم و معلوم شد کار یکی دو روز نیست و من فقط یکی دو روز فرصت داشتم.

هزار بار فکر کردم به زن زنگ بزنم و قرار کار را کنسل کنم که کار را به کس دیگری بدهد. صفحه به صفحه جلو رفتم و به خودم غر زدم و گفتم اینبار دیگر به زن زنگ می‌زنم و قرار را کنسل می‌کنم و اصلا کار را بدهد به کس دیگری و تا نصف بیشتر کار همچنان ادامه دادم. سه روز اول هفته را یک نفس کار کردم و کار پیش نمی‌رفت. سخت بود برای هر بخش باید هزار چیز را چک می‌کردم و گاهی جواب نمی‌گرفتم و از سر نو.

طبق قرار ذهنم وقت تحویل کار صبح سه‌شنبه بود که در خوش‌بینانه‌ترین حالت هم تمام نمی‌شد حتی اگر از ساعت کارم می‌زدم و برایش وقت می‌گذاشتم هم تمام نمی‌شد و من آدمی نبودم که از ساعت یک کار برای کار دیگری بزنم. دوشنبه از صبح به خودم یادآوری کردم به زن زنگ بزنم که برایم کمی زمان بخرد و نمی‌زدم و همچنان به خودم یادآوری می‌کردم کار تمام نمی‌شود و زنگ نمی‌زدم. جدال من با ذهنم با زمان با زن با کار تا 5 که اینجا می‌شود سرغروب ادامه پیدا کرد و ساعت 5 وقت پایین آمدن از پله‌ها به زن زنگ زدم. هیچ چاره دیگری وجود نداشت و زمان کش نمی‌آمد و شبانه‌روز هم فقط 24 ساعت بود و من فقط دو دست داشتم، نه بیشتر و نه کمتر.

زن گفت کار را می‌توانم تا پایان شب تحویل بدهم و حتما لازم نیست صبح به آن زودی کار را بفرستم. برای من از صبح زود تا پایان شب یعنی خریدن 9 ساعت و نیم وقت اضافه.

دوشنبه شب دیر تمام شد و صبح سه‌شنبه خیلی زود شروع شد. خستگی دو-سه روز اول هفته و حتی خستگی روز جمعه باقی مانده بود و سه شنبه را خسته شروع کردم، صبح خسته بودم، سر کار که می‌رفتم خسته بودم، زاینده‌رود را که تماشا می‌کردم خسته بودم، سر کار خسته بودم و عصر که برمی‌گشتم هم خسته بودم. به کار که فکر می‌کردم هم خسته بودم.  وقت برگشتن ذهنم را که مرتب می‌کردم دیدم قسمت سخت سخت ماجرا رفته و یک آن خوش دلانه به خودم گفتم حتی جلوتر از برنامه‌ای و نبودم. ناهار و شام و صبحانه رفته و نیامده را ایستاده سر گاز خوردم، دو لقمه. سختش مانده بود و سخت پیش می‌رفت و کار تا 12 شب طول کشید، فکر می‌کردم نهایتا کل کار ده شب تمام بشود. از 12 که گذشت فقط به یک چیز فکر می‌کردم سرم را بگذارم روی صفحه کلید و بخوابم.

تا قبل از دوازده گوش به زنگ تماس زن بودم که زنگ بزند و بپرسد چرا کار را نفرستاده‌ام، نزد. 12 که گذشت خیالم راحت شد که دیگر نمی‌زند و تا 8 صبح هم نزد. کار ده دقیقه به چهار صبح تمام شد. یاهو که خوش خبری ارسال فایل را داد ساعت چهار و ده دقیقه بامداد بود.

+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۳/۱۰/۱۷ساعت 13:7  توسط آرزو مودی   | 

ورنی آنتیک - قرن نوزدهم میلادی 

180 x 125 cm


برچسب‌ها: فرش قفقاز, ورنی
+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۳/۱۰/۱۳ساعت 12:7  توسط آرزو مودی   | 

اُتومی، سوزنی،کانتا و ایکات؛ تفاوت در چیست؟

منسوجات سنتی می‌توانند یک اتاق را زیباتر کنند. در این یادداشت با منسوجاتی از سرتاسر دنیا بیشتر آشنا شوید.

نویسنده: لائورا گسکیل

هر کدام از این منسوجات سنتی در میان دکوراتورها و طراحان فضاهای داخلی طرفداران وفاداری دارند، اما هر کدام دقیقا چه هستند و چه ویژگی‌هایی دارند؟ اگر تمایل دارید به دانسته‌هایتان در مورد منسوجات بیفزایید به این یادداشت کوتاه در مورد اتومی، سوزنی، کانتا و ایکات نگاهی بیندازید و بیاموزید که هر کدام را بایست چگونه تشخیص بدهید و بشناسید.

 
 
 

 

اُتومی (Otomi)

این منسوجات زیبا و باشکوه را مردمان اُتومی (گروهی از بومیان مکزیک مرکزی) با دست می‌بافند. نقوش این بافته‌ها را فرم‌های گیاهی و نقوش ساده شده جانوری تشکیل می‌دهند که با دست بر روی زمینه‌ای سفید با رنگ‌هایی پرمایه دوخته می‌شوند. برخی مانند تصویر حاضر تک رنگ هستند و برخی دیگر سرشار از انواع رنگ. 

 

 

منسوجات اُتومی پرده‌ها، روتختی‌ها، رومیزی‌ها، دیوارآویزهایی شگفت‌انگیز و زیبا هستند و حتی می‌توانید از آن‌ها به عنوان روکش مبلمان، کوسن و... استفاده کنید. 

 

 

طرح‌های سنتی اُتومی در ساخت بعضی از محصولات مانند کاغذ دیواری که در تصویر نشان داده شده، استفاده می‌شوند.

 

 

سوزنی

کلمه‌ای است فارسی و به منسوجاتی پرنقش و نگار و دست دوز اشاره دارد. سوزنی‌ها را در آسیای مرکزی، نزدیک ازبکستان بافته می‌شوند. هر کدام از این قطعات زیبا را گروهی از زنان به همراه یکدیگر می‌دوزند. 

 

 

نقوش ساده شده گیاهی منسوجات سوزنی در نقشی دایره‌وار آرایش داده می‌شوند و ساقه‌هایی به دور این نقوش دایره‌وار پیچ و تاب می‌خورند. سوزنی‌ها کاربردهای فراوانی دارند و اغلب به عنوان روتختی، پوششی نازک برای کاناپه‌ها، به عنوان رومیزی و حتی دیوارآویز استفاده می‌شوند.

 

کانتا (Kantha)

کانتا نامی برای دست‌دوزهای تزئینی خاصی است که در هند و بنگلادش بسیار محبوب هستند. اما امروز هنگامی که در مورد کانتا می‌شنوید اشاره به لحاف‌های کانتا دارد یا به عبارتی منسوجاتی که با استفاده از کوک‌های کانتا درست می‌شوند.

 

 

 

مانند لحاف‌های سنتی آمریکا که در آلاباما تولید می‌شدند، در دوخت و تولید لحاف‌های کانتا نیز از مواد دست دوم استفاده می‌شود که در تصویر بالا از یک ساری هندی برای این کار استفاده شده است.

هر ساری را به شکل نواری می‌برند و قطعات مختلفی از آن‌ها را با ترکیب رنگ‌های زیبا و هیجان انگیز در کنار هم قرار داده و با استفاده از کوک کانتا به هم می‌دوزند که در این حالت کوک‌ها تبدیل به تزئینات نواری روی این لحاف‌ها می‌شوند. 

 

لحاف‌های کانتا معمولا سبک‌وزن هستند و آن‌ها را تبدیل به گزینه‌هایی مناسب برای پوشش تخت و رواندازهایی تابستانی می‌کند. منسوجات کانتا را می‌توان به عنوان روکش بالش، کوسن، صندلی راحتی و مبلمان کوچک به کار برد. 

 

 

 

ایکات

منسوجات ایکات در سرتاسر و مانند گذشته‌های بسیار دور در فرم‌هایی بسیار متنوع تولید می‌شوند. اساسا این منسوجات بر اساس کِشَند رنگ نقش می‌شود و ایکات‌ها یواقعی را بافندگانی واقعا ماهر می‌بافند کسانی که کار رنگرزی را شخصا انجام می‌دهند و دسته‌ای کوچک از نخ‌ها را پیش از به کار بردن بر روی دار رنگ می‌کنند. رنگرزی دستی همان چیزی است که ظاهر متمایزی رنگی را به بافته‌های ایکات می‌دهد. 

 

 

 امروزه احتمال آنکه منسوجاتی را بیابید که تنها نقش ایکات بر روی آن‌ها چاپ شده است بیشتر از یک ایکات واقعی دستبافت است که برای تولید آن به کار، مهارت و تخصص بسیاری نیاز است. 

 

 

برچسب‌ها: فرش, سوزنی, ایکات, کانتا
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۳/۱۰/۱۰ساعت 16:35  توسط آرزو مودی   | 

همدیگر را بوسیدیم و رفت و همین...

آخرین آدمی که برای همیشه از زندگی‌م خارج شد و من ساعت‌ها قبلش را یک نفس گریه کرده بودم، خیلی سال پیش بود، خیلی خیلی سال پیش، سال نویی که بیاید می‌شود ده سال. شبی که داشت می‌رفت/می‌رفتم با آن خرد و دانایی سنگ سرسخت بی‌احساسی که آگاهی نقض ناشدنی دارد و نمی‌تواند از چیزهایی که می‌داند، فرار کند می‌دانستم دیگر هرگز هرگز هرگز نخواهم دیدش و ندیدمش و نخواهم دید... اشک‌هایی که یک سال کامل بعد دیگری ریخت را من در یک شب ریختم و تمام شد. از فردا دوباره زندگی و آسمان و تبریز آفتابی بود و من در شهر دنبال رد پای مولانا می‌گشتم (!)

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۳/۱۰/۰۸ساعت 22:51  توسط آرزو مودی   | 

ما را به سخت جانی مان این گمان، بود، بود، بود!

صدای مرد هفته‌هاست که غمگین است؛ از رفتن یاسمن که حرف می‌زند غمگین‌تر هم می‌شود. دیشب موز خریده بود. موز میوه غمگینی است چون مرد هر وقت غمگین است موز می‌خورد. از دیشب به بعد هر وقت موز ببینم به این فکر خواهم کرد که یاسمن یکی از شب‌های اول دی از اصفهان رفت و مرد چون خیلی غمگین بود، موز خریده بود چون مرد وقتی غمگین است موز می‌خورد. موز خوردن خوشحالش می‌کند، مثل شیرکاکائو خوردن و وقتی غمگین است حتما باید یکی از این دو را بخورد و یادش می‌رود که من هیچ‌کدام را دوست ندارم و می‌خرد که بخورد که حالش خوب بشود که یادش برود خانواده سه (گاهی چهار) نفری‌مان در حال متلاشی شدن است یا مرد اینطور فکر می‌کند که در حال متلاشی شدن است.

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۳/۱۰/۰۷ساعت 21:22  توسط آرزو مودی   | 

گلیم قفقازی

 

گلیم قفقازی - ربع آخر قرن نوزدهم


برچسب‌ها: گلیم, گلیم قفقاز
+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۳/۱۰/۰۵ساعت 16:44  توسط آرزو مودی   | 

به یک همخانه نیازمندیم!

دخترها آمدند و خانه را دیدند. پر از انرژی و زنده و جوان بودند. دخترها را لیلا فرستاده بود، آشنای لیلا بودند، شاید هم اتاقی‌اش. اول خانه را نپسندیدند مخصوصا آشپزخانه را، آشپزخانه‌ای که در کار نیست را. دو تا بودند و نفر سومشان نیامده بود.

صاحبخانه به پدرم گفته بود ما مستاجرهای خوبی بوده‌ایم و از ما راضیست و تا هر وقت که بخواهیم می‌توانیم اینجا بمانیم.

توپ را انداخته بودم به زمین پدرم و پدرم به صاحبخانه زنگ زده بود و مرد این‌ها را به پدرم گفته بود. پدرم معتقد بود به عکس عقیده ما مرد خوبی است و بدقلق و تلخ گوشت و سخت نیست؛ به عقیده ما بود. ما مرد را دیده بودیم و پدرم ندیده بود اما معتقد بود می‌شود که مرد را به راه بیاوریم.

دخترها راه رفتند و خانه را تماشا کردند، در و دیوار پیر و قدیمی‌اش را و دور زدند و چندان راضی به نظر نمی‌رسیدند. عصر جمعه دلگیری بود با آسمانی انباشته از ابرهای کیپ به کیپ و خانه تاریک و خاموش و غم‌زده بود. آفتاب نداشت و شلوغ بود. بعد خانه دست به کار شد و جادویشان کرد، دلبری کرد با ظاهر پیر خسته‌اش و نظرشان عوض شد. خانه را تماشا کردند و ما آنها را تماشا کردیم. ایستادیم و حرف زدیم و چانه زدیم و آن‌ها گفتند و ما گفتیم و بعد آنکه خانه خوب جادویش را به کار انداخت، رفتند. من با آن‌ها و آن‌ها با خانه مشکلی نداشتند، مشکلمان زیاد بودنشان و کم بودن من و خانه بود. سه دختر بودند و خانه در نهایت برای سه نفر جا دارد آن هم باید با هم زیاد مهربان باشیم که بشود سه نفر در این دو اتاق زندگی کنند.

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۳/۱۰/۰۱ساعت 11:48  توسط آرزو مودی   | 

چگونه فرش انتخاب کنیم که هم زیبا باشد و هم مناسب؟

به چه فرشی نیاز دارید؟ فرشی برای جاهای پرتردد؟ یک پادری؟ فرشی مقاوم در مقابل جست و خیز بچه‌ها؟ این یادداشت شما را برای یافتن بهترین گزینه مناسب یاری خواهد کرد.

نویسنده: ملیسا بلیسدِیل (Melisa Bleasdale)

مترجم: آرزو مودی

من در خانه‌ای بزرگ شدم که فرش‌ها تمام کف خانه را پوشانده بودند و تا قبل از بیست سالگی متوجه زیبایی کف‌پوش‌های چوبی خانه نشده بودم. تنها با نقل مکان به خانه‌ای جدید در مرکز شهر بود که بر روی کف‌پوشی چوبی پا گذاشتم. عاشق سرمایی بودم که زیر پا احساس می‌کردم و سادگی همه چیز مرا به وجد می‌آورد.

با این حال چنین احساسی دوام چندانی نداشت و پیش از آرزوی داشتن یک جای دنج و آرام، یک فرش خریده بودم. بگذارید اینطور برایتان توضیح بدهم که هیچ جایی در آن دور و بر نبود که کار ساده‌ای باشد. برای من یافتن یک فرش مناسب شبیه به یک سفر یک ماهه بود که چیزهای زیادی در مورد گره‌ها و رجشمار، دوام، اندازه، شکل، طرح و نقش‌ها، انواع منسوجات و دستبافته‌ها، وزن، قیمت، رنگ، کاربرد، فرآیند تولید و در نهایت زیبایی آموخت.

در نهایت آنچه شخصا برای من جذاب بود را یافتم و فهمیدم فرش‌های قدیمی که پرز کوتاه دارند یا تخت‌بافت هستند و کهنگی آشکاری دارند، برایم جذاب هستند. جایی که دیگران کهنگی و استفاده شدن را می‌دیدند من گذشته‌ای رمانتیک را می‌دیدم که ممکن بود بر کف یک قصر سپری شده باشد. 

فرش‌های کهنه زیبا من را به سال‌های زندگی در آمستردام بازمی‌گرداند که پیش از زیبایی، کاربردی که داشتند مهم بود. هلندی‌ها به سادگی شیک و مطابق مدروز و شدیدا معقول و واقع‌بین بودند و دیدن خانه‌هایی که کاملا با فرش پوشیده شده باشند چیزی عجیب و خلاف قاعده بود. فرش‌ها را تنها جاهایی پهن می‌کردند که با پای برهنه بر آن پا می‌گذاشتند. شستن و آویختن چنین فرش‌هایی آن هم پس از شستشو بسیار ساده بود.

یکی از جدیدترین چیزهای مورد علاقه من فرش‌هایی چهل‌تکه هستند که از قطعات فرش‌های قدیمی درست می‌شوند. هر قطعه از این فرش‌ها بخشی از فرش دیگری با نقش و طرحی خاص خود است که در نهایت در کنار هم جای گرفته‌اند. مانند فرشی که در این تصویر نشان داده شده است به زیبایی کف خانه‌های جدید را می‌پوشانند و به آن جذابیت می‌بخشند.

از آن زمان به بعد در خانه‌های بسیار زیادی زندگی کرده‌ام و فرش زیبای من با نقوش و فریبندگی جاودانه‌اش  که دارد به خانه‌های بسیاری زندگی و طراوت بخشیده است. بیش از آنکه به من راه بدهد برای تمیزکننده‌های فرش جا داشته است که چنین کاری نه تنها زمان‌بر و وقت‌گیر است که گران‌قیمت نیز هست. استفاده از پشم بز در بافت این فرش و عدم مراقبت صحیح من از آن باعث می‌شود که بویی شبیه به بوی "بز زنده" بدهد و مشخصا چنین چیزی اصلا خوش‌آیند نیست.

اهمیت دادن به تمیزی و پاکیزگی فرش‌ها از جمله کارهایی است که برعهده شماست و می‌بایست درنظر بگیرید که آیا خودتان از پس تمیزکردن قطعه فرشی که دارید برمی‌آیید یا آنکه بهتر است این کار را به عهده یک متخصص بگذارید. در یک خانه که بچه‌ها و حیوانات خانگی در آن زندگی می‌کنند و کارهای زیادی در آن انجام می‌شود، یک فرش به سادگی و مکررا کثیف خواهد شد. آیا قادر خواهید بود چنین فرشی را به سادگی و بدون هیچ دردسری تمیز کنید؟

سبک مناسب و منطبق بر شیوه زندگی شما

یکی از روزهایی که برای محاسبات اولیه نوسازی به خانه یکی از مشتریان رفته بودم از من خواسته شد ببینم در اتاق خواب چه چیزهایی کاملا هماهنگ با هم هستند و به اصطلاح به هم می‌آیند. آنچه من می‌دیدم اتاق خواب مدرنی بود با دکوراسیونی گرم و یک کف‌پوش چوبی زیبا که یک فرش جوت‌باف هندی کنار تخت‌خواب پهن شده بود و نقوشی داشت که با آن دکوراسیون هماهنگ نبودند. مطمئنا می‌توانستیم فرش بهتری برای آن فضا پیدا کنیم.

هنگام خروج از خانه متوجه فرشی با پرزهای واقعا بلند و پشمالو شدم که در اتاق نشیمن پهن شده بود و تمام فضای اتاق را گرفته بود. من در تظاهر به خوب بودن چیزی که واقعا خوب نیست، بسیار بد عمل می‌کنم و در چنین حالتی تنها چیزی که توانستم بگویم این بود که"اینجا چه اتفاقی افتاده است؟" مشتری متوجه پریشانی و آشفتگی من شد و پرسید: "شما این فرش را دوست ندارید؟ مدت‌ها زمان برد تا من و همسرم بتوانیم از این بافته دل بکنیم و اینجا را برایش در نظر بگیریم."کاملا غمگین و ناامید شده بود. در مورد جابه‌جایی فرش و استفاده از آن در یک فضای متفاوت تصمیم خوبی گرفته بودند اما مشکل اینجا بود که فرش با آن فضا هماهنگ نبود. فرش طلایی و پشمالو به جای یک اتاق مدرن اتاقی مربوط به دهه هفتاد میلادی را پیش روی ما قرار داده بود.

فرش‌هایی با رجشمار بالا یا فرش‌های پشمالو را می‌بایست در مساحت‌های کوچک در اتاق نشیمن یا اتاق‌خواب استفاده کرد. نقش مستطیلی فرشی که در این تصویر نشان داده شده است ترکیبی از طرح‌های زیبا و متفاوت را در کنار هم جای داده است. بخشی از فضای دور فرش خالی باقی مانده و فرش کل اتاق را نپوشانده است که با این کار هم از مسلط شدن فرش بر فضا جلوگیری شده است و هم نرمی و راحتی به مقدار لازم تامین شده است.

برای بسیاری از مردم این دسته از فرش‌ها با پرزهای بلند و پُرشان زیرپای خوبی دارند. به این دسته توصیه می‌کنم که یک قطعه بزرگ و حجیم از آن را انتخاب کنند و آن را جایی پهن کنند که پاهایشان نهایت لذت را ببرد. عقیده شخصی من این است که اثاثیه و مبلمان زیاد موجود در یک اتاق حضور فرش را کم‌رنگ و آن را پنهان می‌کنند و بودن فرش در چنین اتاقی به چشم نخواهد آمد.

فرش‌های حجیم یا فرش‌های پشمالو اصلا مناسب سبک زندگی اعضای خانواده‌ای که آخرین مشتری من بودند، نبود؛ چرا که اعضای این خانواده عاشق تفریح و دورهم‌نشینی بودند و در بسیاری از مواقع میزبان مهمانانی بودند که شب را در خانه آن‌ها می‌ماندند و افراد این خانواده مدام در حال رفت و آمد بودند. برای چنین فضاهایی با رفت و آمدهای زیاد می‌بایست از فرش‌هایی استفاده کرد که مقاومت خوبی در مقابل عوامل بسیاری از ریختن نوشیدنی تا کفش‌های کثیف و گلی داشته باشند و تمیز نگه داشتن فرش‌های پشمالو در چنین شرایطی کار بسیار سختی خواهد بود.

استفاده از فرش‌های تخت‌باف یا فرش‌هایی که پرزهای کوتاهی دارند اثر استفاده‌های زیاد و سابیدگی را نشان نمی‌دهد و با استفاده از جاروبرقی به سادگی تمیز می‌شوند.

در اتاقی که نشان داده شده است مشری من نیاز به فرشی داشت که زیرپای گرمی داشته باشد و همچنان باوقار و مینیمال باقی بماند. فرشی با پرزهای بلند، حتی با پرزهای متوسط، می‌تواند به سادگی یکدستی فضا را از بین ببرد چرا که اثاثیه‌ای که روی آن قرار می‌گیرند یک شبه‌جزیره در وسط اتاق می‌سازند. آنچه ما برای چنین فضایی انتخاب کردیم فرشی با پرزهای بسیار کوتاه و نقوش چهارگوش بود که برای رسیدن به مساحت مطلوب قسمت‌های اضافه آن بریده و جدا شدند. با اینکه صاحب‌خانه و مهمانان در این خانه کفش به پا نخواهند داشت برای طولانی‌تر کردن عمر فرش از مواد دفع‌کننده لکه‌ها استفاده کردیم.

هنگام انتخاب فرش سه چیز را باید در نظر داشته باشید:

  • چه چیزی را دوست دارید؟
  • کجا خواهد بود؟
  • چگونه از آن مراقبت خواهید کرد؟

طبق یک قاعده کلی و عمومی فرش‌هایی که پرزهای بلند یا متوسط دارند را می‌بایست سالی یکبار تمیز کنید تا خاک، مواد آلرژی‌زا و کثیفی‌هایی که به سادگی با جاروبرقی از بین نمی‌روند را از بین ببرید. با این وجود افراد بسیاری فرش‌های خود را سال‌ها به دست یک قالی‌شویی متخصص نمی‌سپرند.

فرش‌های تخت‌باف (یا گلیم‌ها) و فرش‌هایی که پرزهای کوتاهی دارند جای کمتری برای مخفی شدن کثیفی‌های نامطبوع دارند و راحت‌تر تمیز می‌شوند اما این بافته‌ها نیز هر دو سال یکبار به روش قدیمی که از ضربه برای تکاندن خاک فرش‌ها استفاده می‌شد، نیاز دارند تا خاک انباشته در آن‌ها خارج شود. بسیاری از این فرش‌ها را به جای سپردن به متخصص می‌توان خشک –بدون خیس کردن- و تنها با استفاده از ضربه تمیز کرد.

می‌بایست مقید به تمیزکردن مرتب فرش‌ها و قالیچه‌هایتان باشید و برای داشتن خانه‌ای تمیزتر و سالم‌تر طبق برنامه منظمی هر سال یا هر چند سال یکبار آن‌ها را تمیز کنید. قالیچه‌ها و فرش‌هایی که تماما کف  اتاق را می‌پوشانند را اگر تمیز نکنید، کاملا مستعد پناه دادن به انواع آلودگی –از انواع سوسک‌های فرش تا انواع کنه‌ها و کرم‌های ریز- هستند و چنین شرایطی برای نشستن یا راه رفتن با پاهای برهنه چندان مطلوب و مناسب نیست. 

همیشه به مشتری‌ها پیشنهاد می‌کنم برای اتاق‌هایی که زیاد از آن‌ها استفاده می‌شود از فرش‌های تخت‌بافت استفاده کنند. اگر کودکانی هستند که روی زمین می‌نشینند و بازی می‌کنند یک فرش با پرز کوتاه به همراه یک صفحه محافظ زیر فرش که باعث نرمی و راحتی بیشتر فرش می‌شود، مکانی نرم و راحت را برایشان فراهم می‌کند. 

فرشی که در این تصویر نشان داده شده است پرزهای بسیار کوتاهی دارد اما برای نشستن روی زمین به حد کافی نرم و راحت خواهد بود.

بهترین جا برای داشتن فرش‌های پشمالو یا فرش‌هایی که پرز بلند دارند، اتاق خواب‌ها هستند اما جای این فرش‌ها تنها در کنار تختخواب است و نبایست تمام کف اتاق‌خواب را با آن‌ها بپوشانید.

 

در مورد اینکه فرش‌های بزرگ‌پارچه باید چه ویژگی‌هایی داشته باشند یا اینکه چگونه می‌بایست آن‌ها را در یک اتاق پهن کرد، قوانین بی‌شماری وجود دارد اما قاعده‌ای که عموما من به آن پایبند هستم و معمولا به درستی جواب می‌دهد این است که احساس درست چیست؟

تمایل چندانی به تلنبار کردن همه اثاثیه خانه روی فرش ندارم چرا که آرایش جزیره مانندی که در اثر چنین کاری به وجود می‌آید را دوست ندارم. با این حال استفاده از یک فرش که زیر میز ناهارخوری و صندلی‌ها پهن شده، برای تعیین کردن یک فضای مشخص در یک اتاق بزرگ‌تر چیز دیگری است.

فرشی که در تصویر بالا مشاهده می‌کنید بزرگ‌تر از میز ناهارخوری و صندلی‌هاست که در نتیجه فضای ناهارخوری را مشخص می‌کند اما آن را محدود نمی‌کند. 

 

هدف چیست؟

قوانین و سبک‌های بسیاری وجود دارند که معتقدند جای اثاثیه روی فرش‌هاست اما آنچه که من به آن مقیدم این است که همیشه از مشتری‌هایم می‌پرسم که چگونه از یک فضای مشخص استفاده می‌کنند؟

شکل استفاده از یک فضا هدف استفاده از یک فرش را مشخص می‌کند. اگر بر روی کاناپه بنشینند و تلویزیون تماشا کنند و هیچ‌وقت کسی روی زمین ننشیند کاربرد فرش صرفا محدود به مشخص کردن فضای نشستن و از لحاظ بصری گرما بخشیدن به اتاق است که در چنین فضایی بهترین گزینه استفاده از یک قطعه تخت‌باف و بدون گره سبک است.

در اتاقی که در تصویر بالا نشان داده شده است فرشی که پهن شده به واسطه میز قهوه‌خوری که روی آن گذاشته شده و فضای نشیمنی که به دور آن شکل گرفته یک تمرکز زیبای بصری ایجاد کرده است. زیر این کف‌پوش از صفحه‌های محافظ استفاده نشده چرا که هدف اصلی نشستن روی کف زمین و راحتی نبوده است. 

سیسال (Sisal: یک گیاه مکزیکی با برگ‌های گوشتی که برای تهیه الیاف گیاهی که برای بافت فرش، انواع کف‌پوش، منسوجات گیاهی و مواردی از این دست به کار می‌رود، پرورش داده می‌شود.) و فرش‌هایی که از الیاف گیاهی مانند جوت (کتان یا کنف هندی) و کنف بافته می‌شوند حس زندگی و آرامش بسیار زیادی به فضا می‌بخشند و زندگی شهری را با دنیای ساده روستایی و طبیعی پیوند می‌دهند. فرشی که در این تصویر نشان داده شده است در نقطه مقابل دکوراسیون‌های قدیمی و شناخته شده معمول قرار دارد و از آن رسمیت همیشگی در آن خبری نیست و بسیار دوستانه و صمیمی است.

سیسال و جوت (یا کنف هندی) هم با مبلمان مدرن و هم مبلمان معمولی به سادگی هماهنگ می‌شوند و زیرپا و بافتی کاملا نرم و راحت دارند. می‌توان از آن‌ها بیرون از خانه نیز استفاده کرد که البته تمیزکردنشان به مهارت بیشتری نیاز خواهد داشت. برای جاهای پر رفت و آمد مانند در ورودی گزینه‌های مناسبی نیستند؛ سیسال در طولانی مدت کاملا کهنه و از هم گسیخته می‌شود. هر چقدر بافت تخت‌تری داشته باشند احتمال و میزان این شکل از آسیب‌دیدگی‌ها کمتر می‌شود. 

یک راهکار عملی برای اضافه کردن سطوح غیرلغزنده به ورودی استفاده از یک فرش کوچک تخت‌باف است که هم‌زمان دو وظیفه را بر عهده بگیرد: هم محلی برای درآوردن کفش‌ها باشد و هم کفپوش لخت را از یکنواختی نجات بدهد.

انتخاب یک فرش پرزدار برای چنین فضایی به دو عامل بستگی دارد: اول اینکه ورودی خانه شما چه اندازه‌ای دارد و چنین قالیچه‌ای را با چه فاصله‌ای نسبت به ورودی پهن خواهید کرد. در بهترین حالت بهتر است فرش‌هایی که برای ورودی استفاده می‌شوند تخت‌باف باشند و یا اینکه پرزی بسیار کوتاه داشته باشند.

به دلیل نزدیکی و همجواری ورودی به فضای خارج از خانه، قالیچه‌هایی که در آن نقطه پهن می‌شوند معمولا باید زود به زود تمیز شوند. این فرش‌ها اگر به شکلی صحیح بر روی کف‌پوش محکم نشوند یا زیرشان از صفحات محافظ ضدلغزش استفاده نشود می‌توانند حادثه آفرین و خطرناک باشند. فرشی که در تصویر بالا استفاده شده است به فضا زیبایی و جذابیت بصری افزوده است و فضای ورودی را تبدیل به فضایی پذیرا نموده است. 

چگونه انتخاب کنید؟

فرش‌های می‌توانند هم یک سرمایه بصری و هم یک سرمایه مالی باشند. می‌توانند یک فضا را تفکیک کنند یا در آن یکپارچگی به وجود بیاورند و بی‌شک عامل تغییر احساسات و نگاه ما در یک فضا باشند. فرشی که در تصویر بالا نشان داده شده با رنگ خنثی و نقوش بزرگی که دارد عناصر موجود در این فضا را به هم متصل کرده است. این بافته تخت‌باف است و به همین دلیل بی‌هیچ مانعی با کف‌پوش دور نیز ارتباط برقرار کرده است.

انتخاب درست یک فرش بیشتر به چگونگی به چشم آمدن آن و ظاهری که دارد و احساسی که به پاها هنگام راه رفتن منتقل می‌کند، وابسته است و از این دو گزینه اثر می‌پذیرد. علاوه بر این‌ها جای‌دهی درست یک فرش در خانه شما و اینکه بدانید هر فرشی مختص چه نوع فضایی است و کجا باید آن را پهن کنید، نیز اهمیت دارد.

مواردی که می‌بایست هنگام خرید یک فرش به آن‌ها توجه کنید.

  • ·        چه سبک زندگی را در پیش گرفته‌اید؟ آیا در خانه کودکانی دارید که گاهی لازم است برای عوض کردن لباس‌های گلی درون فضای خانه به دنبالشان بدوید؟ آیا از حیوان خانگی نگهداری می‌کنید؟ در چنین حالتی داشتن یک فرش سفید پشمالو با پرزهای بلند غیرقابل تصویر است.
  • ·        فرش را کجای خانه خواهید گذاشت و چه نیازی را برآورده خواهد کرد؟ آیا فرشی که خواهید خرید نقطه کانونی اتاق نشیمن رسمی شما خواهد بود یا جایی است که دیگران می‌توانند در یک اتاق نشیمن خودمانی روی آن به دور صفحه بازی بنشینند و بازی کنند؟
  • ·        چیدمان و دکوراسیون خانه شما تابع چه سبکی است؟ به دنبال مکملی برای دکوراسیون اتاقتان باشید. لازم نیست یک فرش با همه اجزا و وسایل یک خانه یا اتاق هماهنگ باشد اما باید به رنگ‌ها و بافت‌ها و اثاثیه‌ای که استفاده شده‌اند، بیاید.
  • ·        ساده‌ترین و بهترین راه برای تمیز کردن فرشی که می‌خرید چیست؟ یک قطعه فرش آنتیک گران‌قیمت، به ویژه اگر در جای پررفت‌وآمدی پهن شده باشد، دست کم سالی یکبار به نظافت نیاز خواهد داشت و چنین فرشی معمولا به سادگی درون صندوق عقب ماشینتان جا نخواهد شد. برای تمیز کردن چنین فرشی چه کارهایی را باید انجام بدهید؟
  • ·        چه زیرپایی را بیشتر می‌پسندید؟ اگر زیرپایی نرم را می‌پسندید الیاف طبیعی مانند پشم و پنبه برای شما مناسب خواهند بود. اگر پرزهای بلند و پُر تراکم را می‌پسندید الیاف مصنوعی می‌توانند چنین حسی را به شما بدهند. الیاف آلی یا گیاهی مانند جوت و سیسال زیرپایی واقعا نرم دارند اما ویژگی‌ها و شرایطی مشابه فرش‌های بافته شده –مثلا با پشم- را نخواهند داشت. در نهایت همه چیز به شما و سلیقه‌ای که دارید بستگی خواهد داشت.
  • ·        زمان: آیا با تغییر فصل شکل دکوراسیون شما تغییر می‌کند؟ آیا بافته‌ای که قصد خرید آن را دارید با دکوراسیون سال بعد شما هماهنگ خواهد بود؟
  • ·        آیا زیاد جابه‌جا می‌شوید؟ جابه‌جایی کم یا زیاد به این معناست که ممکن است فرشی که می‌خرید با مکان جدید همخوانی نداشته باشد. افراد بسیار زیادی را دیده‌ام که سخت تلاش می‌کردند یک فرش واقعا بزرگ را در یک فضای کوچک جا بدهند. تا کردن قسمت‌های اضافه اصلا راه‌حل و گزینه خوبی برای چنین کاری نیست.
  • ·        قیمت: گاهی هزینه کردن مقدار کمی پول بیشتر و خرید فرشی با کیفیتی خوب و قابل قبول خیلی بهتر از خرید فرش‌هایی با کیفیت متوسط از یک سمساری درجه چندم است اما اگر از آن دسته افرادی هستید که دوست دارید وسایلتان را زود به زود عوض کنید فرشی با قیمت کمتر انتخابی بهتری برایتان خواهد بود. گاهی نیز می‌توانید فرش‌هایی را با قیمت‌های باورنکردنی به صورت آنلاین بخرید.

برچسب‌ها: فرش, فرش در خانه, فرش مناسب
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۳/۱۰/۰۱ساعت 11:26  توسط آرزو مودی   |