پشمینه بافت

گلیم ورامین

گلیم ورامین - اوایل قرن بیستم

3.66m. x 1.47m

 

 


برچسب‌ها: فرش ورامین, گلیم ورامین
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۶/۰۶/۲۷ساعت 8:45  توسط آرزو مودی   | 

فرش ورامین

از آنجایی که به احتمال زیاد هفته پیش رو را غیبت خواهم داشت، این ورامین را هم ببینید و اجازه بدهید بعد از ویس سری به ورامین بزنیم که در این وبلاگ به استثنای نقش میناخانی در مورد فرش‌های این منطقه با ویژگی‌های کاملاً خاصش که احتمالاً حاصل همجواری با شاهسونها نیز هست، کمتر حرف زده‌ایم.

این قالیچه را از بین سه فرشی انتخاب کردم که همگی نقش میناخانی داشتند و زمینه همگی آبی بود؛ آبی‌هایی که چشم برداشتن از هیچ کدامشان ممکن نیست و با همه این شباهت‌ها هر کدام به شیوه خاص خودش جلوه‌گری می‌کند و زیبایی منحصربه فردی متمایز از دیگری دارد.

 

 

پینوشت: چرا اینچنین زیبایی؟!


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش ورامین, نقش میناخانی
+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۶/۰۶/۱۷ساعت 9:3  توسط آرزو مودی   | 

فرش ویس

حالا که بحث ویس یا ویست داغ است یک ویس دیگر هم ببینیم. از کل مشخصات فرش فقط اندازه را یادداشت کرده بودم.

فرش ویس - 135 × 220 سانتیمتر

 

نقش سماوری ویس؛ این اسم اشاره به شکل ترنج خاصی دارد که وسط زمینه نقش شده است.

 


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش ویس
+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۶/۰۶/۱۷ساعت 8:38  توسط آرزو مودی   | 

این یادداشت صرفاً یک توضیح مختصر است.

در مورد این یادداشت که جمعه شب پیش گذاشتم که باید توضیح بدهم که موضوع از چه قرار است. سعی می‌کنم کاملاً خلاصه و به شکلی ساده توضیح بدهم در این دسته یادداشت‌ها یا مقالات وضعیت به چه قرار است.

فرش یک دستبافته و دست‌ساخته بشری است و امروز برای من و شما معمول‌ترین کارکردی که دارد، پوشش کف است. در شرق چین (ترکستان)، آسیای میانه، ایران، آسیای صغیر، بیزانس یا روم شرقی (تا حوالی سوریه امروزی)، شمال آفریقا، اسپانیا، مصر و بخش‌هایی از اروپا، فرش بافته می‌شده است و در حال حاضر نیز در بسیاری از این مناطق کمابیش فرش بافته می‌شود. [کارگاه‌های فرش‌بافی جدید چین و کارگاه‌های فرشبافی شرق اروپا، مثلاً رومانی که نقشه‌های ایرانی، نقشه‌های کاشان و تبریز را دوباره بافی می‌کنند کاملاً از این بحث مستنثی کنید.] به استناد متون و مستندات تاریخی می‌توانم ثابت کنم تنها کارکرد فرش کف پوش نبوده است. در دنیای امروز من و شما اشیاء از مفهوم آیینی‌شان خالی شده‌اند، فقط نقش کارکردی‌شان باقی مانده است و فرش نیز چنین است. با استناد به متون تاریخی [که درهمین وبلاگ نیز نمونه‌هایی از آن‌ها را آورده‌ام] فرش کارکردی آیینی نیز داشته است و یکی از مؤلفه‌های ثابت انجام و اجرای آیین‌هایی نیز بوده است. بر خلاف آنچه که دیگر صاحب نظران معتقدند اولین استفاده و کاربرد فرش برای کف‌پوش و گرم شدن نبوده است و به زودی می‌توانم این ادعا را ثابت کنم و در مقاله‌ای نشان خواهم داد که بخشی از اولین استفاده‌ها از فرش‌ها مستقیماً از صورت دادن به آیین‌هایی متیرایی می‌آید. اگر فرض کنیم فرش بخشی از انجام یک آیین بوده است نمی‌تواند از داشتن ویژگی‌هایی آیینی مستثنی باشد. به عبارت دیگر آنچه که بر روی فرش‌ها بافته می‌شود از دل یک ایده برخاسته‌اند. بر خلاف تصوّر بعضی از صاحب نظران ایرانی و خارجی دلیل بافته شدن نقش گل و بته بر روی فرش‌ها علاقه ایرانی‌ها به باغ‌ها و خشک بودن جغرافیای ایران نیست و اصلاً چنین چیزی مطرح نیست به عبارت دیگر در چنین سیستمی "علاقه داشتن" مفهوم یا عبارتی بی‌معناست و هیچ چیزی را نشان نمی‌دهد. فقط کافیست از خودتان بپرسید ایرانی‌ها امروز به پول مفت علاقه فراوانی دارند، چرا عکس پول مفت را روی فرش نمی‌بافند؟! (شاید به زودی ببافند).

فرش پیش از آنکه کالایی تجاری با ویژگی‌های مشخص تابع منطقه بافتی خاص باشد یک کالای فرهنگی است. فرهنگ بدان شکل داده است. فرش از ظرف فرهنگ برخاسته است. اگر دوران معاصر و مدرن که اشیا و فرم‌ها معنای نمادین و آیینی‌شان را به لایه‌هایی بسیار عمیق‌تر فرستاده‌اند که گاهی به نظر می‌رسد دیگر هیچ خبری از آن‌ها نیست که چنین نیست، کنار بگذاریم، در روزگار پیش از مدرنیته شکل گرفتن نقش‌ها و فرم‌ها و حتی اندازه‌های خاصی که فرش‌ها دارند، تابع قوانین دیگری بوده است و همه چیز مانند روزگار ما ماتریالیستی و چرخ گوشتی نبوده است. چرخ گوشتی از آن جهت که در روزگار ما از هر دری سخنی را در یک چرخ گوشت می‌ریزند و حاصل را به زور به خورد من و شما می‌دهند و اسمش را می‌گذارند، نقش مدرن و کلی هم ذوق می‌کنند و خوشحالند ولی هیچ کدام این نقش‌ها و فرم‌ها در ابتدا اینگونه ساخته و خلق نشده‌اند.

می‌توان فرش را بر حسب ظواهرش و ویژگی‌هایی مانند بافت و تاب نخ و نوع نخ و بافنده و رجشمار یا تعداد گره و جنس مواد و تاریخ بافت بررسی کرد و قیمت گذاری کرد و با توجه به این ویژگی‌ها کارکردی برایش تعیین و تعریف کرد و فروخت یا خرید اما فرش فقط این‌ها نیست. فرش یک کالای فرهنگی است و ویژگی‌هایی دارد که آن را از بازار جدا می‌کند و در بستر جدیدی قرار می‌دهد و اینجاست که یادداشت‌هایی مانند آنچه در این پست آمده است، شکل می‌گیرند. به نظر من فرش در این مورد از دیگر صنایع دستی نیز متمایز است. اینجاست که متخصصینی می‌آیند و در مورد محتوی آنچه بر روی فرش بافته است، بحث می‌کنند و اینجاست که ناگهانی با بستری مواجهیم که همه چیز بر طبق یک نظم بر رویش شکل می‌گیرند از دلش برمی‌خیزند و همین است که شما می‌بینید من مدام بر روی این مورد دست می‌گذارم که این نقش که بر روی فرش فردوس بافته شده است را در بیجار کردستان هم می‌بینم. این مواقع باید از خودتان بپرسید بین بیجار در کردستان و فردوس در غرب خراسان فاصله بسیار است چرا ناگهانی این قرابت و خواهرانگی رخ می‌دهد؟ کوچ‌ها؟ یک دلیلش کوچ است اما این قرابت‌ها را بین بافته‌های بلوچ و قفقازی هم فراوان می‌بینیم آیا در این مورد هم پاسخ نهایی "کوچ" است؟ آیا نمی‌توان ظرف بسیاری را بزرگ متصوّر شد که همه این اقوام از آن به اندازه وسعشان بهره برده‌اند؟

در اینچنین بستری است که من معتقدم سخن گفتن از اولین‌ها کاریست بیهوده. به چه معنا؟ یکی از بحث‌های پر طرفدار در مورد فرش حول این نقطه می‌گردد که کدام قوم برای اولین بار فرش بافتند؛ ایرانی‌ها؟ ترک‌ها؟ ترکمن‌ها؟ افغان‌ها؟ قفقاز؟ کردها؟ بلوچ‌ها؟ ... طرفداران هر کدام از این مناطق و طوایف، تا امروز که این‌ها را برایتان نوشته‌ام، نتوانسته‌اند کفه سنگین‌تر ترازو را به سمت خود بکشند و با همه بحث‌ها و طرفداران و مخالفین فراوانی که سرسختانه بر روی مناطقی خاص دست می‌گذارند، هیچ کس نتوانسته است ثابت کند سرچشمه فرشبافی کجاست و اگر از من بپرسید دامن زدن به چنین بحثی کاری بسیار بیهوده است و جز تلف کردن انرژی و زمانی که می‌تواند درجای بسیار بهتری صرف شود، هیچ خاصیت دیگری ندارد.  بده-بستان‌ها در ظرف فرهنگ و زمان و آمیختگی‌های حاصل جنگ‌ها و کوچ‌ها رسیدن به آن نقطه آغازین را ناممکن می‌سازد.  

 

نمی‌توانستم و نمی‌توانم ساده‌تر از این توضیح بدهم و همین هم شده است شیر بی یال و دم و امیدوارم اساتید فلسفه و تاریخ هنر گذرشان اینجا نیفتد.


برچسب‌ها: فرش در تاریخ, فرش در فرهنگ
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۶/۰۶/۱۵ساعت 13:56  توسط آرزو مودی   | 

بازار فرش

از این به بعد کامنت‌های آقای رضاعلی یا خوانندگان دیگری که تمایل دارند نظرشان روی صفحه قرار بگیرد را با تگ کامنت وارده می‌گذارم و بنا به توصیه‌ای که شده است دسته‌بندی می‌کنم تا راحت‌تر بتوانید این نوشته‌ها را در یک دسته بخوانید.

در مورد کامنت‌های وارده اصولاً تخصصی ندارم اگر نظر خاصی داشته باشم در پست جداگانه‌ای اعلام خواهم کرد.

 

سلام
چند وقت است اگر دقت کنید در بازار یورو و دلار و طلا در حال افزایش است. پیش ببینی می شود ادامه این روند را در چند ماهه آینده شاهد باشیم. دولت مجبور است برای اجرای کارهای نا تمام خود و هزینه های جاری البته با درآمد ثابتش ارز را بالا ببرد تا کسری بودجه اش را جبران کند. همینجا به همکاران محترم توصیه می کنم در رابطه با فروش اعتباری و چند ماهه با تامل برخورد کنند.

همکاران محترم قالیهای سبک قیمت خود را اگر می توانید نگه دارید و در چند ماهه آینده بازار با توجه به کمبود جنس کهنه سبک و بالا رفتن ارز شاهد رشد خوبی خواهیم بود. قالیهای سبک و خیلی سطح پایین و ساییده در آنطرف آب متری حدود 100 دلار بفروش می رسانند و اختلاف زیادی در حال حاضر در داخل با قیمت های ان طرف است. نگذارید شماها که مدتی تهیه کرده و سرمایه خود را بعضا" چندین سال تو این کار نگه داشتید، منافع اش را دیگران از آن خود کنند. (بازار قالی های سبک قیمت  آنطرف آب خوب است)


برچسب‌ها: کامنت‌های وارده, صادرات فرش, تجارت فرش, بازار فرش
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۶/۰۶/۱۵ساعت 12:10  توسط آرزو مودی   | 

فرش ویس

فرش ویس

 

ویس کجاست؟ نمیدانم. یک وِیس میشناسم که در استان خوزستان است ولی مطمئناً این بافته آنجا بافته نشده است و این وِیس نیست و ویس است!

آخ خ خ خ از آن زمینه سورمه‌ای/کبود یکدست ساده بافش!

 

... و امّا ویس معادل wis که در حراجی‌های انگلیسی و آلمانی دیده‌ام و ویست که گویا ت غیر ملفوظ است در فارسی که بزرگترین دهستان شهرستان خوانسار است. با شرمندگی تمام، پیش از این نمی‌دانستم خوانسار عزیزم فرشبافی دارد. هیچ وقت هیچ نمونه فرشی با عنوان و برچسب خوانسار ندیده بودم و مرحوم معماریان -دوست عزیز تازه درگذشته‌ام [روحش شاد]- به فرشبافی در خوانسار اشاره کرد و قرار بود عکسی از این نمونه بافته‌ها برایم بفرستد که اجل مهلتش نداد. نمونه کارهای گلپایگان و فریدن را دیده بودم اما هیچ وقت توجه نکرده بودم که نمی‌شود این دو ناحیه فرشبافی داشته باشد و خوانسار که فاصله چندانی با فریدن ندارد و تقریباً بین این دو قرار دارد، فرشبافی نداشته باشد.

اگر از من می‌پرسیدید انتظار داشتم این بافته کار جایی در استان همدان باشد و ترکی باف باشد چرا که ویژگی‌های طراحی چندان قرابتی با کارهای استان اصفهان و چهارمحال و ارمنی باف‌هایی که من دیده‌ام، ندارد و آن آبی روشن دلفریبی که به کار گرفته‌اند یا روناسی ملایم حاشیه برای این منطقه بیش از حد ملایم است اما ترنج مسلط و ساده‌بافی زمینه جایی برای جولان این حدس باقی نمی‌گذاشت اما باز هم انتظار نداشتم کار جایی در استان اصفهان باشد.

آقای رضاعلی در مورد ویست و این بافته در کامنت‌ها کامل توضیح داده‌اند. لطفاً کامنت‌ها را دقیق بخوانید.

 

 

پینوشت: یکی از خوانندگانم پرسیده بودند علاقه من به آبی‌ها دلیل خاصی دارد؟ خیر ندارد. صد البته کیفیّت رنگ‌آمیزی خوب نیل در قیمت گذاری مستقیماً اثر می‌گذارد (در مورد نیل کیفیّت بدش که به عبارتی ابرش میشود هم مطلوب است) اما من که تاجر نیستم و با قیمت‌ها سروکار ندارم و علاقه من به آبی‌ها و  کبودها صرفاً سلیقه شخصی است و به عکس باقی موارد در فرش چندانی علاقه‌ای به سرخ‌ها و قرمزها ندارم.


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش ویس
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۶/۰۶/۱۳ساعت 11:10  توسط آرزو مودی   | 

متوهم قلم به دست

 

نشر وزین چشمه کتاب جدیدی از علی حصوری را با عنوان "سفرنامه حاجی مهندس" چاپ کرده است. نشر چشمه انتشارات خوب و معتبری است؛ گیرم قواعد بازار را خوب بداند و بعضی مواقع دست در جمع و تفریق شمارگان و تعداد چاپ‌ کتابها هم بزند اما از خوبی کلی کارشان چیزی نمی‌کاهد اما در مورد علی حصوری و کار پیشینش "فرش سیستان" پیش از این و در همین وبلاگ نوشته‌ام. "فرش سیستان" متاسفانه تبدیل به یکی از منابع مهم پژوهش در مورد فرش سیستان شده است و ایرادهای بسیار جدی به این کتاب وارد است. ایرادهایی که به هیچ ترتیبی نمی‌توان چشم بر آن‌ها بست و آن‌ها را نادیده گرفت. تا جایی که گاهی به نظر می‌رسد آقای حصوری هنگام انجام کاری پژوهشی عنان از کف داده و بر حسب سلیقه و میل شخصی قصه پردازی کرده است. قصه پردازی‌هایی که شاید در نگاه اول به عقیده بسیاری برای فرش سیستان آبرویی را به دنبال داشته باشد اما همه ماجرا و همه این هیاهوها با کمی دقیق‌تر خواندن کتاب و پرسیدن چند چرا، چگونه و به چه علت ساده فروکش می‌کند و به ناگاه با نویسنده‌ای روبه‌رو می‌شویم که وجدان کاری و اخلاق حرفه‌ای ندارد. علی حصوری به factهای بسیاری در کتابش اشاره می‌کند اما هیچ وقت به ما نمی‌گوید آن استنادات تاریخی را از کجا آورده است. اگر زاییده خیالش نیستند پس چرا اهالی تاریخ هیچ رد و نشانی از آن‌ها در هیچ سند و مدرک تاریخی دیگری نمی‌یابند.

کتاب جدید علی حصوری را نخوانده‌ام اما اگر شما کتاب را خریدید و خواندید نظرتان را با ما هم در میان بگذارید و اگر نظر من را می‌خواهید، در حد یک کتاب داستان دست چندم آن را ورق بزنید و نه یک منبع معتبر در مورد فرش ایران. زیرا نویسنده‌اش دوست دارد در مورد همه چیز صاحب نظر باشد بی آنکه به واقع چنین باشد!

 

 

خواننده محترم! با اینکه عادت ندارم به آدم‌های بزدل بی اسم و نشانی که در خفا ناسزا می‌گویند، جواب بدهم ولی باید بگویم وقتی با جماعت پوچی بی هویّتی مواجهم که به راحتی دنبال اسم هر موجود دوپایی کلمه "استاد" را می‌چسبانند و از هر کسی استاد می‌سازند که خدا می‌داند در چه چیزی استاد است، تنها راهی که برایم باقی می‌ماند تعارف نداشتن و صراحت است. نمی‌دانم نشر چشمه چرا کار حصوری را چاپ کرده است ولی قطعاً یک دلیل بزرگش پول بوده است و من همچنان محکم سر حرفم می‌ایستم و تکرار می‌کنم بخش بسیار زیادی از کتاب‌های حصوری و هر آنچه حصوری در مورد فرش نوشته است، مردود است مگر بعضی موارد عام که نمیتوانسته برایشان قصه پردازی کند.

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۶/۰۶/۱۲ساعت 12:27  توسط آرزو مودی   | 

قالیچه‌های محرابی و نقشمایه‌های یهودی

یادداشت زیر ترجمه‌ای است از متنی که در این آدرس می‌توانید اصل آن را پیدا کنید. لینک را آقای سلیمانی فرستادند و سپاسگزارم. روز جمعه را صرف ترجمه این متن کردم اما هیچ کدام از مطالبی که در این یادداشت آمده‌اند را تأیید نمی‌کنم و رد هم نمی‌کنم. نویسنده را نمی‌شناسم. آدم سرشناسی نیست. از آنجایی که به ویکی‌پدیا ارجاع داده است به باقی منابعی که بدان‌ها اشاره می‌کند هم با شک نگاه می‌کنم. عبارات و اصطلاحات یهودی و غیر یهودی را به دلیل عدم آشنایی ترجمه نکردم؛ سپاسگزار خواهم بود اگر معادل درست فارسی‌شان را می‌دانید به من هم بگویید تا اصلاحشان کنم. اجازه بدهید من هم به همراه شما این متن را دقیق‌تر بخوانم و بعداً بیشتر در مورد آن با هم صحبت خواهیم کرد و توضیح خواهم داد که چنین یادداشت‌هایی، اصلاً در کدام رتبه و مرتبه نسبت به فرش طبقه‌بندی می‌شوند.

 

 

قالیچه‌هایی از Ark گمشده

قفقاز

هورست نیتز

Kaukasische Teppiche نوشته ادر، دی (Eder, D) در سال 1980 (و چاپ انگلیسی زبان این کتاب به قلم آی. بنت، 1982 با عنوان فرش‌های قفقازی) مدت زمانی طولانی نقش سنگ زیربنای درک و شناخت ما از قالیچه‌های قفقازی قرن نوزده و بیست میلادی را بازی می‌کرد. در نتیجه مایه تعجب است وقتی می‌بینیم در کتابی که به تازگی و در سال 2000 به قلم اس.یو آزادی، ال. کریموف و دبلیو زولینگر با عنوان Azerbaidjanisch-Kaukasische Teppiche چاپ شده است، هیچ ارجاعی به این گروه از قالیچه‌ها که دوریس ادر آن‌ها را شناسائی و توصیف کرده است، به عبارتی Tachte Shirvan (تخت شیروان؟.م)، نشده است.

قالیچه شماره 09، یک قالیچه تخت شیروان متعلق به نویسنده

بخشی از قالیچه 09 (تصویر بالا)

 

تخت در زبان ترکی-ایرانی به معنای "اورنگ [پادشاهی]" است چه در وجه معنایی و چه در وجه تشبیهی و تصویری. برای مثال، تخت سلیمان، تپه‌ای در شمالغرب ایران، 110 km سنندج و شمالغرب بیجار، یک سایت حفاری است از شهری که روزگاری در عهد ساسانیان و بعداً در دوره مغول استحکاماتی داشته است. اهمیت قالیچه‌های تخت شیروان در نماد خاص به نسبت درشتی است که در این دسته قالیچه‌ها نقش می‌شود و دوریس اِدِر آن‌ها را در قالب تخت و اورنگ آوار می‌بیند. آوار به احتمال زیاد شهری از آنِ هون‌ها بوده است و در ناحیه‌ای بین منطقه دُن سفلی در غرب و کرانه‌های شمالشرق دریای سیاه واقع شده است. به نظر می‌رسد صدها سال به عنوان نیرویی نظامی خودنمایی کرده‌اند و بیزانسی‌ها را در ابتدای کار با دردسرهای جدی روبه‌رو ساخته‌اند. این گروه را با عنوان آوارهای قدیم می‌شناسند. آوارهای جوانتری نیز وجود دارند که تا روزگار حاضر در داغستان ساکن شده‌اند. مبتنی بر زمینه‌های زبانی این گروه برخی از نویسندگان معتقدند که این گروه جوان ارتباطی با گروه قدیمی ندارند (www.wikipedia.org). در چند سال گذشته به طور کاملاً تصادفی، چه در اینترنت و چه در بازار با دو یا سه قالیچه با عنوان آوار برخورد کرده‌ام که به نظر می‌رسد به لحاظ نقش ارتباطی با هم نداشتند و به نظر می‌رسید هیچ پیشینه احتمالی در این مورد در ذهنیّت من نیز نداشتند.

در نتیجه آنچه که بر روی آن دسته قالیچه‌ها نقش می‌شود تخت و اورنگ آوار جوانتر نیست، می‌تواند نمونه‌ای از گونه‌های قدیمی‌تر باشد؟ شاید باید گفت هیچ کدام. جستجویی که بر روی گوگل انجام شده است و به دنبال ورودی‌هایی با عنوان آوار بوده است، هیچ نتیجه‌ای که بتوان آن را با این نقش خاص (بر روی منسوجات)  مرتبط دانست به دنبال نداشته است (ورودی‌هایی که مد نظر قرار گرفتند اطلاعات مربوط به یکی از مهم‌ترین نمایشگاه‌هایی مربوط به فرش آوار در چند سال گذشته در اتریش را شامل می‌شد). با وجود چنین شرایطی عجیب نیست که انتساب تخت و اورنگ آوار طنینی در کتاب آزادی و همکارانش نمی‌یابد و هیچ اثری از آن در آن نسخه نیست.

اورنگ آواری که بر روی آن دسته قالیچه‌ها نقش شده است به احتمال زیاد بازنمائی است از یک Torah Shrine  یا the Ark of the Law  (و در عین حال: Ark of Convenant).

با مقایسه نقشمایه اصلی قالیچه شماره 09 با نمونه‌هایی بسیار قدیمی‌تر از Torah Shrine یا Ark در بخش I از این سالن، بلافاصله روشن می‌شود که تمامی عناصر مهم مشترک هستند که به عبارت دیگر شامل سقف سه گوش بر روی ساختمان پنج ضلعی، جعبه اصلی، پایه سه تایی و باقی موارد می‌شود؛ درهای ورودی شکل کمان را به خود گرفته‌اند، بیانگر اصل تفوق و برتری در یک زبان تصویری متفات (برای یک بحث بسیار جذاب، میان دیگر موضوعات معنای نمادین "در آسمان"، Cammann, S.V.R., 1972, Symbolic Meaning in Oriental Rug Patterns I-III, TMJ III/3 pp 5-54 را ببینید).

در بحثی در مورد بعضی از این قالیچه‌ها در مجموعه زولینگر (Zollinger) آزادی و همکارانش تعجب خود را در مورد آن نماد عجیب و واقعاً شاخص در سطوح بسیار بالای تجزیه و تحلیل تکنیکی‌شان به زبان می‌آورند ("Das äußerst eigenartige Fünfeck", Azadi, S.U., Kerimov, L., Zollinger, W., 2001, a.a.o., p 362) اما هیچ مفهومی را پیشنهاد نمی‌دهند. تنها در یک جاست که آن را ترکیبی از نقش جانور و اورنگ می‌دانند ("Tier-Thron-Komposition", a.a.o. p 332). بر خلاف ادر که قائل بر برچسب و عنوانی گروهی برای آن دسته قالیچه‌ها بود (تخت شیروان)، آن‌ها به سادگی این دسته قالیچه‌ها را بر اساس منطقه‌ای جغرافیایی نامگذاری می‌کنند، برای مثال Marasali که روستایی است در منطقه شیروان.

 دوریس ادر هیچ اشاره‌ای به این موضوع نمی‌کند که چه کسی اولین بار اصطلاح "تخت شیروان" را به کار برده است یا ذکری از این موضوع به میان نمی‌آورد که آیا خود خالق این عبارت بوده است. من به خوبی بر این موضوع واقف هستم که چرا "قالیچه‌باز ها" –در نبود تفسیری مناسب‌تر و درخورتر به ناگاه به سراغ مفهوم "تخت" به مثابه یک اورنگ رفته‌اند که انگاشت و تصوّری است در صورت ظاهر ممکن اما در عین حال فارغ از هر قاعده قابل قبولی. ترجمه دیگری را نیز می‌توان برای کلمه "تخت" در نظر گرفت: "کمان" یا احتمالاً "سنتوری" که گرچه هیجان کمتری را به دنبال دارد اما ترجمه‌ای فنّی‌تر برای این کلمه به شمار می‌رود. همانگونه که پیش از این نیز بحث شده است، "سنتوری" اهمیّتی ویژه را در این بحث به خود اختصاص می‌دهد. در هر صورت، این ترجمه "خودمانی‌تر" به هیچ پرسشی پاسخ نمی‌دهد اما در عین آشفتگی و سردرگمی کمتری ایجاد می‌کند.

با در نظر گرفتن "Ark of the Law" – قالیچه‌ها را می‌توان در میان چهار گروه متفاوت جای داد:

(1)  ویژگی اصلی این گروه تکرار Ark of the Law است و تمامی دیگر جزئیاتی که نقش می‌شوند، تزئینی هستند (قالیچه 09). چیدمان و آرایش arkها و استفاده از فضا، اگرچه چندان ظرافتی ندارد، بازتابی است از فرش کنیسه اسپانیایی که در موزه هنرهای اسلامی برلین نگهداری می‌شود. در آن مفهوم این بافته برای من یک "قالیچه کلیدی" است. اگر چنین شرایطی به واسطه ظاهر آراسته و طراحی تمیزی که این بافته دارد که برای من به مثابه یک دژاوو عمل می‌کند، نباشد، شاید به واسطه شباهتی باشد که با نقشمایه فرش کنیسه دارد و تاکنون در خاموشی مانده است و توجه چندانی را به سمت خود نکشیده است.

این دسته عمومیت چندانی ندارد، تنها نمونه دیگری که در حال حاضر به خاطر دارم مربوط به حراجی Negel اشتوتگارت در سال 1981 می‌شود (قطعه 173، در دویست و نود و یکمین حراجی).

(2)  یک نمونه از دو گروهی که بیش از بقیه رایج هستند، با Ark، قرص‌های دایره‌ای شکلی از ده فرمان و تصاویری انسانی که بنا به گفته آزادی، کریمف و زولیگر، مشغول رقصی دسته‌جمعی "Jally" هستند، شناخته می‌شوند. اگر کسی پذیرفته باشد که نگاره اصلی Ark است، تفسیر مرتبط با Jally دیگر متقاعدکننده نخواهد بود (و این همان اتفاقی است که در مورد تفسیری رخ می‌دهد که بر مبنای این فرضیه ساخته می‌شود که قرص‌ها سنگ قبرهای اسلامی هستند). من مردی را می‌شناسم که در باکو زندگی کرده است و زمان بسیار زیادی را با پدربزرگ و مادربزرگش در قوبا گذرانده است و پدربزرگش یک خاخام یهودی بوده است. اکنون، در یک جایگاه رسمی، در حال تلاش برای هماهنگ ساختن مهاجران یهودی شوروی (سابق) با سبک زندگی آلمانی است که به عقیده من کاری است بسیار ظریف و در خور ستایش. به عقیده وی، جامعه یهودی Jally نمی‌رقصد و چنین رقصی در بین ایشان رایج نیست و صرفاً به جمعیت مسلمان مربوط می‌شود.

آن دسته پیکره‌های انسانی حائز اهمیّتی بسیار زیاد هستند. اگر به فرض من این موضوع را درست بدانم، بر اساس سنّت یهودی برای یک نماز کامل به حضور ده مرد نیاز است. در اکثر قالیچه‌هایی از این دست، به ویژه آن دسته‌ای که به نظر قدیمی‌تر می‌رسند، ده پیکره نقش شده است. تا آنجایی که به رقص Jally مربوط می‌شود هیچ الزام و اهمیّتی برای عدد ده وجود ندارد.

علاوه بر این، با توجه به مدخل ده در فرهنگ جامع بریتانیکا، هنگامی که ده مرد یهودی در کنار هم جمع شوند یک جامعه یهودی تشکیل می‌شود، می‌بایست یک کنیسه ساخته شود، وظیفه‌ای که می‌تواند بسطی باشد برای برخی از این معانی – آیا یک کنیسه یا Ark بافته شده [بر روی یک قالیچه] یک راه ساده برای درز این معنا است؟

قالیچه‌ای که پس از این می‌آید از کتاب دوریس ادر/ یان بنت (تصویر شماره 11) آمده است. این قالیچه نمونه‌ای باشکوه از این دسته است و آن پیکره‌ها را در Ark در گونه‌ای "تصویر مایل و کج" به بند کشیده است (تمایز پیکره از زمینه متضمین اصلی ادراکی است). اگر دقیق‌تر نگاه کنید، می‌توانید شکل Ark را بین پیکره‌ها تشخیص بدهید. شکلشان به واسطه بازنمایی Ark تعیین می‌شود که به عنوان گونه‌ای از "متغیّری مستقل" در این فرآیند تعیین می‌شود.

 

11 ادر/دوریس 271

 

 

و دو نمونه جدیدتر

 12 ادر/دوریس 269

 

13 آزادی و همکاران، 086

 

(3)  این گروه به واسطه یکپارچه سازی بسیار نامتعارفی از بازنمایی‌های مسیحی و مسلمان، Ark که زیر سه گوشه یا سنتوری قالیچه نماز نقش شده است:

 

14 ادر/بنت 326

 

15 ادر/بنت 327

 

 16 آزادی و همکاران 308

 

 

  17 آزادی و همکاران 077

 

18 آزادی و همکاران

 

مانند آنچه که در مورد اصل این نوع مطرح می‌شود و یا خود این پرسش، این یکپارچگی و ترکیب ممکن است چه چیزی را در خود داشته باشد یا به ما نشان بدهد؟ نمی‌دانیم و تا کنون چیزی در این مورد نشنیده‌ایم و اثری نیز چاپ نشده است (کمی پایین‌تر نگاهی گذرا به این موضوع خواهیم داشت)

(4)  قالیچه‌های این گروه (قالیچه 19) نیز، به عقیده من، چندان متعارف نیستند، نمونه‌ای که آستین دویل در مهمانی کشیشیان ارائه کرد و جان هاو در Turkotek در ژانویه امسال آن را به نمایش گذاشت تنها نمونه‌ای است که تاکنون دیده‌ام. به نظر می‌رسد خبری از حضور Ark و قرص‌ها نیست، فقط بازنمایی آیکونوگرافیکی از پیکره‌های انسانی باقی مانده است (دسته دوم را ببینید). فقط در صورتی که بدانیم باید به دنبال چه چیزی باشیم، می‌توان از میان پیکره‌های دور از هم شکل ark را بیرون کشید.

 

19 HM3

 

با کمی بحث و جستجوی بیشتر می‌توان به چند فرضیه شکل داد:

(1)  یهودیانی که اسلام آورده‌اند ممکن است این نماد مربوط به ark را به عنوان نشانی از گذشتگانشان حفظ کرده باشند. ممکن است اهمیّت دینی و مذهبی خود را در طی قرن‌ها از دست نداده باشد و ممکن است این اتفاق رخ داده باشد و از معنای مذهبی خود تهی شده باشد. بنا به عقیده برخی (www.wikipedia.org) ممکن است این Tat، پیش از اینکه این اکثریت در دوره مغول اسلام آورده باشند، یهودی باشد. "یهودیان کوه نشین" در منطقه داغستان قوبا به زبانی یهودی-تاتی صحبت می‌کنند که با زبان تاتی تاتی‌های مسلمان در ارتباط است (www.wikipedia.org). به عقیده ای. فولتن، 1997 در "Jewish Carpet" زبان "یهودیان کوه نشین" فارسی است که با حروف عبری نوشته می‌شود (ص.27). گفته‌ها و عقاید دیگری نیز وجود دارند دال بر این موضوع که یهودیان کوه نشین بازمانده‌ای از اسرای بابلی هستند که در زمان نابودی first temple در اورشلیم و loss of the Ark آواره شده‌اند.

کمی بعدتر تاخت و تاز و شکنجه و آزار قدرت‌های مسیحی ارتودوکس پیش از و پس از "روسی‌سازی" این منطقه بوده است که احتمالاً یهودیان را به سمت جستن پناهنگاهی زیر چتر مسلمانان هدایت کرده است. یک فرمول قدیمی برای بقا را در دیاسپورا (پراکندگی یهودیان) به خاطر دارم: "جایی که نمی‌توانید بر چیزی فائق بیایید، همیشه تلاش کنید تا در زیر چتر حمایتش قرار بگیرید" (Singer, I.B., 1977, A Crown of Feathers and Other Stories. Penguin, Harmondsworth, England).

(2)  در کنار Ark، هر چهار دسته قالیچه ویژگی‌های طراحی و تکنیکی دیگر قالیچه‌های منطقه شیروان-قوبا-داغستان و قره‌باغ را بر خود دارند. به نظر می‌رسد چنین وضعیتی منطبق بر پراکندگی (اولیه) جمعیت یهودی باشد. علاوه بر این، تنها جوامعی کوچک از یهودیان باقی مانده‌اند، به نظر می‌رسد Kyurdamir در شیروان (Marasali چندان دورتر نیست) یک مرکزیت منطقه‌ای داشته باشد. ممکن است کردها که از جمله پرتوان‌ترین بافندگان، در هر کجا که ساکن شوند، هستند، چنین مسئولیتی را در قبال این دسته قالیچه‌ها بر عهده داشته باشند؛ بعضی از ایشان ممکن است در زمان بافته شدن این قالیچه‌ها یا بسیار پیشتر از آن یهودی بوده باشند و یا ممکن است چنین نبوده باشد. در هر مورد، یک جمعیت زنده و ماندگار یهودی در Kyurdamir وجود دارد.

به عقیده یکی از تاجران ایرانی ساکن تبریز، قالیچه‌هایی از این دست که در تصویر 09 آمده است، بنا به عقیده و ادعای وی "کازاک‌های کرد" خوانده می‌شوند. چنین مساله‌ای می‌تواند باعث شگفتی هر کسی بشود.

(3)  همگی ما گاه و بیگاه با این موضوع برخورد کرده‌ایم که طرح‌های "پیچیده‌تر و ظریف‌تر" از دربار راه به سوی روستاها و قبایل باز کرده‌اند؛ فرضیه‌ای که هیچ قطعیتی در موردش نیست و به همان اندازه که امکان درستی آن وجود دارد اشتباه بودنش نیز ناممکن نیست. با این حال، اگر خواهان جستجویی دقیق به دنبال درباری باشید که می‌توان در این موضوع اعتباری برایش قائل بود، به طور قطع باید به سراغ خوانات خزر برود. خزرها از حوالی 600 میلادی در قسمت شمالی دریای سیاه و اطراف کاسپین ساکن شدند و کمی بعدتر گسترش یافتند و تبدیل به یکی از قدرتمندترین نیروها در این منطقه گردیدند، یک ایالت واسط بین قدرت‌های ارتودوکس مسیحی و اسلامی که در حال گسترش بود و تقریباً از کل منطقه قفقاز باج و خراج می‌گرفتند. این مردم ترک بودند، یهودی بودند و جامعه‌ای را تشکیل می‌دادند. یکی از حاکمانشان، ژوزف، با یکی از مقام‌های رده بالای رسمی یهودی در دربار موریش‌های شمال آفریقا در اسپانیا که به دو خلیفه بعد عبدالرحمن سوم (961-912) و پسرش حکم دوم (976-961) خدمت کرد، در ارتباط بود و مکاتبه می‌کرد. این مکاتبات باقیمانده است: نامه‌ای از خاخام حصادی (hasadi) پسر ایزاک بن شاپروت به شاه خزرها ((http://www.fordham.edu/halsall/source/khazars1.html.

از این موضوع اطلاعی نداریم که این نامه دقیقاً کدام مسیر و راه را در پیش گرفته است اما محتمل‌تر آن است که در مسیر کهنی سفر کرده است که در هزاره گذشته رفت‌وآمد بیشتری داشته است، شاخه شمالی جاده ابریشم که در گذرگاه داریل قفقاز را قطع می‌کند -پمپئی در آن نقطه ساخلوئی را رها کرده بود (Stark, F., 1966, Rome on the Euphrates, John Murray, London)- و به پونتیک در طرابوزان می‌رسد. جایی که نامه‌ها می‌توانستند سفر کنند پس این امکان وجود دارد که فضایی برای هدایا، قالیچه‌ها و شاید حواله‌ها یا طراحی‌هایی برای هنرهای تزئینی نیز سفر کرده باشند؟

در نهایت، چنگیز خان این خوانات را مقهور ساخت و مردمش در کل ناحیه‌ای بسیار وسیع پراکنده شدند. بنا به عقیده ای. فنتون، 1997 در Jewish Carpetsبعضی از این گروه در قفقاز جنوبی ساکن شدند. جابه‌جایی در راستای کرانه خزر و در طول آلبانی یا گذرگاه دربند (آلبانی در زمان رومن‌ها نام این کشور بود) به سمت قسمت شرقی قفقاز جنوبی ساده‌تر بوده است. در هر صورت، با پشت سر گذاشتن این مسیر، در پایینی‌ترین نقطه خزر مهاجران در دره‌های رودخانه‌های کوروش و فازیس که خط واصل دریای سیاه و دریاچه خزر هستند، پخش شدند. به گفته فریا استارک در عهد رومن‌ها این مسیر را با مسافرتی چهار روزه بر روی جاده‌ای سنگفرش پشت سر می‌گذاشتند. اگر این عده از طریق تفلیس به سمت غرب رفته باشند، همانگونه که عده‌ای به طور قطع چنین کاری کرده‌اند، پایین‌تر از رودخانه کوروش (کورا) و رود آراکس (ارس)، یهودیانی را ملاقات کرده‌اند که پیش از آن‌ها در این منطقه ساکن شده‌اند.

جمع شدن گروه‌های مذکور که بعضی از ایشان کرد و بعضی ارمنی بودند در کنار هم و دقیقاً در همسایگی منطقه‌ای کوهستانی می‌توانسته زمینه‌ای مستعد و بارور را برای تولید قالیچه بسازد-که به طور قطع این اتفاق رخ داده است- شکلی از "سیلیکون وَلی" برای تکنولوژی فرشبافی. تمامی الزامات مورد نیاز فراهم آمده بودند، گوسفند خوب، آب، گیاهان و مواد معدنی برای رنگ‌آمیزی که پیش از این و در دوره رومن‌ها از شهرت خوبی برخوردار بودند.  

 

(4)  هنگامی که در سال 1492 حکم سلطنتی یهودیان (و مسلمانان) اسپانیایی را مجبور به ترک اسپانیا ساخت، بسیاری از ایشان پیشنهاد سلطان را برای انتخاب ترکیه عثمانی به عنوان نقطه‌ای امن در نظر گرفتند. دیگرانی هم بودند که در کاشان در ایران ساکن شدند یا به عبارتی در نقطه‌ای که الهام بخش هنر، فلسفه، علوم و پزشکی بودند (سیاووش آزادی، نقل قول). اگرچه قفقاز در این زمان بخشی از امپراتوری عثمانی نبود اما عثمانی‌ها مهم‌ترین قدرت، اگر نگوئیم قدرتی کنترل کننده، در قسمت شرقی قفقاز جنوبی بودند. یهودی‌ها قرن‌هاست که در این منطقه ساکن شده‌اند و به نظر می‌رسد که بعضی از پناهندگان سافاردیم نیز می‌بایست در این منطقه به آن‌ها پیوسته و مهارت و دانش شخصی‌شان را به همراه خود آورده باشند.  

(5)  با در نظر گرفتن آن دسته مفروضات به نظر می‌رسد که این قالیچه‌ها را یک گروه خاص نبافته‌اند. می‌بایست تبادلاتی صورت گرفته باشد، بیش از همه با مسلمانانی که در همسایگی‌شان زندگی کرده‌اند و روابط تا حد بسیار زیادی با این گروه در آرامش و امنیّت بوده است و حتی گاهی صمیمی و محکم بوده است. می‌توان به این موضوع فکر کرد که یهودی‌ها ایده قالیچه‌های نماز را از همسایگان مسلمانشان گرفته‌اند، اما آیا Ark که زیر سنتوری نقش شده است مستقیماً تا اورشلیم برمی‌گردد؟

گاهی اوقات قالیچه‌هایی که نقش Ark دارند از جایی بسیار دورتر آمده‌اند. قطعه 164 در حراجی 16 می 1981 Negel را می‌توان در میان چنین دسته‌ای جای داد- یک Fachralo Kasak.

 

قطعه 164 از حراجی Negel

 

کتاب ادر/بنت قطعات متعددی از قالیچه‌های نماز گروه سوم متعلق به منطقه قره‌باغ (تصاویر 106، 109، 110) را در خود دارد:

 

  21 ادر/بنت 110 

 

قالیچه دیگری از منطقه‌ای دورتر می‌تواند تصویر شماره 58 از کتاب Jewish Carpet باشد – یک کناره یهودی متعلق به منطقه سراب. با نگاهی بسیار دقیق به محتوای آنچه در ترنج سفید نقش شده است، آنچه در نیمه پایینی ترنج سوم از پایین خودنمایی می‌کند، شکل ark است که فرمی متفاوت دارد اما همچنان ارتباطی روشن و آشکار با فرم‌هایی دارد که پیش از این دیدیم.

 

 

اوایل امسال در استانبول به کتابخانه یکی از دلالان فرش که برای خرید به مغازه اش رفته بودم، سرکی کشیدم. با وجود تلاش‌های اغواگرانه مرد دلال برای فروش یک قطعه شاهسونی با پود ابریشم، عنوان کتابی را که تا این حد برایم جالب توجه و جذاب بود، به دلیل حواس پرتی از خاطر برده‌ام. در این کتاب تصویری از قالیچه‌ای با نقشی از یک Ark به عنوان نقشمایه اصلی به سبک گلیم‌های ساراکوی با curvilinear wefts آمده بود. قالیچه مذکور را به " Bessarabia" نسبت داده بودند.

اکنون به انتهای متن رسیده‌ایم. همه چیز از دست نرفته است و Ark بافته شده بر زمینه قالیچه‌ها به حافظه‌ها بازگشته است. برخی از معماها باقی مانده‌اند اما اکنون به خوبی می‌دانیم آنچه که پیش رو داریم تحقیق بر روی زمینه‌ای دلخواه و مطلوب است.

خبرهای ناراحت کننده‌ای به گوشم می‌رسد از جاه‌طلبی‌های هسته‌ای کشوری در همسایه، از گسترش نیروی نظامی و توسعه استراتژیک در Kjurdamir، در شبه جزیره اسفرون و در هر کجای دیگری، آذربایجان، یک دولت و کشور میانگیر در کانون همه این اتفاقات قرار دارد و مشتاق برای تعریف و تعیین نقش خود. اکنون زمانی برای آسایش و راحتی این منطقه نیست. آیا اصلاً چنین وضعیتی وجود داشته است؟

این روزها به ندرت قطعه‌ای خوشایند و آرامش بخش را می‌توان در رادیو شنید. ممکن است من هم رادیو را خاموش کنم و امیدوار باشم با همه آنچه رخ می‌دهد، سال بعد، سال خوبی برای همه ما باشد.


برچسب‌ها: یهود, نقشمایه های یهودی, قفقاز, نقش محرابی
+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۶/۰۶/۱۰ساعت 20:41  توسط آرزو مودی   | 

فرش فردوس خراسان

 فرش فردوس - 116 × 204

چند پست پیش نقشه‌ای از مناطق کردباف گذاشته بودم که در آن نقشه در جنوب غرب خراسان هم نقاطی قرمز رنگ وجود داشتند به این معنا که در جنوب غرب خراسان بزرگ یا به عبارتی دقیق‌تر غرب بیرجند هم دستبافته‌هایی کردباف بافته می‌شده‌اند یا احتمالاً بافته می‌شوند. آنچه شخصاً در مورد بافته‌ها و بافندگان آن منطقه می‌دانستم هیچ ارتباطی با بافندگان کرد نداشت و می‌دانیم که در آن منطقه عرب‌های فردوس فرش می‌بافند. قومی که اگر اشتباه نکنم ریشه‌های مشترکی با خاندان خزیمه علم دارند و اصالت ایرانی ندارند اما بافته‌هایشان بیش از آنکه ویژگی‌های کردی داشته باشد، ویژگی‌های بلوچی دارد و خراسانی است.

عکس بالا از جمله بافته‌های همان نقطه مذکور است که آقای رضاعلی فرستادند و البته چون عکس پرسپکتیو تندی داشت، من کمی عکس را دستکاری کردم که نقش عکس روشن‌تر باشد و تناسبات فرش به هم ریخت [پیداست که فوتوشاپ کار خوبی نیستم!]. قالیچه بلندتر است و نسبت طول به عرض بیشتر از چیزی است که در عکس پیداست؛ به عبارتی عرض قالیچه نیز باریک‌تر از چیزی است که در عکس می‌بینید.

می‌توانیم بگوییم این استفاده جسورانه و حتّی گاهی ناخوش‌آیند از رنگ سفید را در خراسان و در میان بافندگان بلوچ بیش از هر جای دیگری در ایران می‌بینیم. (یادآوری می‌کنم عموماً ذکر اینگونه ویژگی‌ها مختص بافته‌های قدیمی است وگرنه در بافته‌های جدید انواع و اقسام بدسلیقگی‌ها را می‌بینیم که در نمونه‌های قدیمی هیچ ردپایی را نمی‌توان از آن‌ها یافت.)

من؟ عاشق جفت نگاره انسانی شدم که دو سمت قالیچه بافته شده‌اند؛ دو مرد تپل کوتاه با گیس آبی. اگرنظر من را بخواهید این ویژگی‌هاست که به هر فرش روستایی و عشایری یک ویژگی کاملاً منحصربه‌فرد می‌دهد و به ما این اجازه را می‌دهد بافته‌هایی از این دست را در رده صنایع دستی صرف قرار ندهیم و بافنده را هنرمند در آن معنای مدرنش بدانیم که زیبایی خلق می‌کند که با تعریف مدرن و جدید زیبایی و هنر کاملاً تطبیق دارد؛ اصولاً انتظار نداریم در این سبک نقش فرش نگاره انسانی ببینیم و من همیشه مسحور این شیطنت‌های کودکانه بافنده‌ها بوده‌ام.

 

بافت قالیچه بالا - عکس از پشت دستبافته

 

این قالیچه را هم در همین وبلاگ ببینید.


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش خراسان, فرش فردوس, بافندگان عرب خراسان
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۶/۰۶/۰۶ساعت 12:3  توسط آرزو مودی   | 

فرش لیلیان

فرش لیلیان - 317×396 سانتیمتر

 

همه ویژگیهای ممتاز فرش یک طرف، آن مسی درخشان زمینه که نمیدانم رنگرزها با چه وردی از روناس میگرفتند، یک طرف.

 

به فرض گیاهی بودن قرمز زمینه و اینکه می‌توانیم گیاهی بودنش را تشخیص بدهیم برای تشخیص قرمزی روناس از قرمزی قرمز دانه باید بدانید که قرمزی روناس به زرد و نارنجی تمایل دارد و قرمزی قرمز دانه همیشه مایه‌هایی از آبی و بنفش دارد. پس هیچ وقت قرمزی که با قرمزدانه به دست می‌آید شبیه قرمزی روناس نخواهد شد.


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش لیلیان, نقش افشان, روناس
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۶/۰۶/۰۲ساعت 11:18  توسط آرزو مودی   | 

تجارت فرش آنتیک

شاید عنوان پست با آنچه خواهم گفت تناسب چندانی نداشته باشد اما خیلی وقت است که می‌خواهم این چند خط که در پی می‌آید را در مورد راه انداختن هر نوع کسب‌وکاری در ارتباط با فرش آنتیک برای غیرحرفه‌ای‌ها بنویسم. بهانه‌اش حالا حرف دوستی است که چند روز پیش گفت قصد دارد، فرش آنتیک خریدوفروش کند و فرش فروشی راه بیندازد. (صد البته روی سخنم با صاحب ایمیل دیشب و پیشنهادی که دادند نیست و امیدوارم سوء تفاهمی پیش نیاید). سعی می‌کنم خلاصه و مختصر بنویسم. خیلی چیزها از قلم خواهند افتاد. تذکر بدهید تا اضافه کنم شاید بعداً به کار کسی یا کسان دیگری نیز بیاید.

 

 فرش فروشی، با کنار گذاشتن بعضی شرایط عمومی، کاری شبیه به فروختن هیچ چیز دیگری نیست. فرش یک کالای مصرفی نیست. پس باز کردن و راه انداختن یک فرش فروشی شباهتی با راه انداختن یک سوپرمارکت یا قصابی یا میوه فروشی یا باروبُنشن ندارد.

شباهتی با طلافروشی هم ندارد. ممکن است کل سرمایه یک طلافروشی از آن کسی یا کسان دیگری، به غیر از طلا فروش یا صاحب مغازه باشد (صد البته زمردیان مشهد و مظفریان تهران و... را ندیده بگیرید) ولی نمی‌توانید در مورد فرش فروشی اینطور با سرمایه و پول دیگران تجارت کنید که حتی اگر اینطور باشد با مشتری‌ها و بازار عرضه و تقاضایی کاملاً متفاوت روبه‌رو خواهید بود.

شباهتی به نمایندگی فروش تلویزیون و ماشین لباسشوئی و گاز و جارو برقی هم ندارد. نمایندگی اسمش با خودش می‌آید. شما عامل فروش کارخانه یا تولیدکننده دیگری هستید. حتی اگر نباشید هم بر اساس نیاز و تقاضای بازار پیش می‌روید. می‌دانید کی چه وقت چه چیزی را بخرید و کی چه وقت چه چیزی را بفروشید. در این مورد هم می‌توان گفت کالای شما کالایی مصرفی –گیرم گرانتر و بزرگتر- است. فرش دستباف خیلی وقت است که دیگر یک کالای مصرفی به آن معنای عامش نیست.

فرش پیش از این سرمایه بود، الان دیگر نیست یا بخواهیم منصف‌تر باشیم به شدّتی که پیشترها بود، نیست و این عاملی است که خریدوفروش فرش را نسبت به گذشته به شدّت محدود کرده است.

در تمام موارد بالا به اضافه هزاران مورد دیگری که شما می‌توانید فقط یک فروشنده باشید یا صاحب مغازه یا سرمایه‌گذار، نیازی ندارید اطلاعات خاصی درمورد کالایی که می‌فروشید داشته باشید (این اطلاعات خاص را عموماً کاتالوگ‌ها برایتان فراهم می‌کنند). بقالی و چقالی و سبزی و فلان و بهمان که تکلیفش روشن است. طلافروشی هم. مورد سوم هم نهایت اطلاعاتی که بخواهید کیفیت و قابلیت‌های تولیدی و ویژگی‌های محصول است و بس. چندان مجبور نیستید چیزهای خاصی را با هم مقایسه کنید. برای مقایسه، مراجعه به کاتالوگ‌های تولیدی، در عرض چند ثانیه، کارتان را راه می‌اندازد.

و اما...

هیچ کدام از موارد بالا و بسیاری موارد دیگر در مورد فرش دستباف صدق نمی‌کند. در مورد فرش‌های آنتیک هیچ کدام از موارد بالا صدق نمی‌کند. (هیچ بحثی در مورد فرش ماشینی ندارم).

بافنده، شرکت سامسونگ یا آی اِ گ یا جنرال الکتریک نیست. فورد و بی ام و و آئودی هم نیست. فرش هم نخود و لوبیا نیست، تلویزیون و ماشین لباسشوئی نیست. حتی طلا هم نیست. همین اوضاع وقتی به سراغ فرش‌های آنتیک می‌رویم حتی بدتر و بدتر هم می‌شود. هر کسی فرش آنتیک نمی‌خرد. آنهایی هم که می‌خرند دو دسته‌اند یا صرفاً در یک لحظه (در طی یک جنون آنی حاصل پولداری زیاد!) هوس می‌کنند که فرش آنتیک بخرند که چندان الگوی رایجی نیست یا آدم‌های عموماً خبره‌ای هستند که جنس و بازار و کار را می‌شناسند که اگر نمی‌شناختند به آن‌ها نمی‌گفتیم خبره و این خبره شدن کار ساده‌ای نیست؛ لازم است هزاران هزار چیز دیگر در مورد فرش بدانید تا فقط سرتان کلاه نرود. اینطور به شما بگویم که فرش آنتیک بین خودی‌ها جابه‌جا می‌شود (البته استثناء همیشه هست ولی می‌شود از آن صرف نظر کرد).

اصحاب مدیریت و علوم مدیریت در دنیا می‌گویند اگر قرار است کسب‌وکاری را راه‌اندازی کنید، باید در کسب‌وکار خودتان، در هر سطح و مرتبه و توان مالی که هستید، قادر مطلق باشید و من هم می‌توانم من باب مثال بگویم اگر مهندس عمران هستید شرکت طراحی دکوراسیون داخلی تأسیس نکنید حتّی اگر در ذهنتان اینطور باشد که این دو یکی هستند که نیستند.

قدمت رابطه مستقیمی با بهای یک فرش دارد. هزار راه و فن و ترفند و روش شسشتو و سایش و کشش و آفتاب و مهتاب دادن وجود دارد که می‌توان یک فرش معمولی دیروز بافته شده را تبدیل به فرش آنتیک صد ساله کرد؛ تنها چیزی که لازم است زمان است و مهارت. هر چقدر چشمان شما ناآزموده‌تر باشد این راه‌حل‌ها جواب بهتری می‌دهند و راحت‌تر سرتان کلاه می‌رود.

فرش مثل هر کالای ساخته بشری تابع دوره‌ای است که تولید می‌شود و فرش‌ها نیز در هر دوره‌ای ویژگی‌هایی خاص خودشان دارند؛ مثلاً استفاده از یک نوع رنگ زردی در دوره‌ای خاص رواج پیدا کرد که از معماری تا فرش ردپایش را می‌توانید پیدا کنید. (چیزکی هم در مورد این رنگ بر روی همین وبلاگ گذاشته‌ام.) حتی هر زردی نیست. یک جور زرد اکر چرک خاصی است.

هر منطقه بافتی هم ویژگی‌های بافتی دارد خاص خودش که گاهی این ویژگی‌های بافت در یک دوره‌ای تغییر آشکاری داشته‌اند مانند آن تأثیری که شرکت زیگلر در منطقه اراک و سلطان آباد و فراهان و شرکت فرش شرق در بیرجند و کرمان به جای گذاشت یا تغییر بافته‌های تک پود منطقه همدان به بافته‌های دو پود.

نمی‌توانید برای شناخت یک فرش فقط به طرح و نقش اکتفا کنید. نقش خشتی اصلی را در چهارمحال‌وبختیاری و چالشترش می‌بافند، در بیرجند هم می‌بافند و کیفیّت این بافته‌ها در این دو منطقه هیچ شباهتی به هم ندارد.  برای شناخت و قیمت گذاشتن هرگز نمی‌توانید به یک گزینه –اعم از بافت، رنگ، نقش،...- اکتفا کنید. مجموعه‌ای از اینهاست که به ما می‌گوید یک فرش چه ارزشی دارد.

یک ماهی‌درهم درجه سه بیجار در همه حال از یک ماهی‌درهم خوب فراهان قیمت بیشتری دارد!*** پس اگر بتوانید ثابت کنید فرش در بیجار بافته شده است، سود بیشتری می‌برید. (البته در این مورد خاص عموماً هیچ وقت فرش بیجار و فراهان با یکدیگر اشتباه گرفته نمی‌شوند. کیفیّتهای بافتشان کاملاً متمایز از یکدیگر است.)

اگر قصد دارید وارد این عرصه بشوید اول از خودتان بپرسید "چقدر فرش را می‌شناسم" که فقط این نیست. مرحله بعدتری هم دارد. هزار بحث دیگر هم آن سر دیگر قضیه وجود دارد؛ مثلاً فرشی را که انگلیسی‌ها می‌خرند، ژاپنی‌ها نمی‌خرند. الان را نمی‌دانم اما ده سال پیش یک رنگ آبی فیروزه‌ای خاصی بود که خریدارش فقط بازار ژاپن بود و هیچ کجای دیگری آن رنگ را نمی‌پسندیدند یا مثلاً فرشی با نقش ماهی درهم تقریباً هیچ وقت روی دست فروشنده نمی‌ماند. ماهی درهم را همیشه و تقریباً در هر بازاری می‌خرند یا حتی همین نقش ماهی درهم، ماهی درهم بیجار با بالاترین قیمت در بین ماهی درهمهای تولیدی ایران فروخته می‌شود ولی در تبریز در یک دوره‌ای ماهی درهمی با یک رنگ زمینه خاص می‌بافتند که هر خریداری آن را نمی‌پسندید یا هزاران، هزاران، هزاران مثال دیگر که پیش از وارد شدن به چنین کاری باید چنته اطلاعاتتان را با آن‌ها پر کنید.

پس علاقه به فرش و به‌به و چه‌چه کردن برایش یک بحث است و خبره بازار فرش آنتیک شدن، یک بحث دیگر است.

 

لطفاً کامنتها را هم بخوانید.

*** با استدلال زیر تذکر دادند که این قیاس غلط است. جمله را برنمیدارم که شاهدی بر اصل ماجرای فرش آنتیک باشد که بدانید چه ظرافتهایی در این کار هست و چقدر باید فرش را خوب بشناسید. [البته من همچنان معتقدم نبایست ماهی‌درهم‌های فراهان و بیجار را در یک قیاس جای داد و این قیاس به صرف داشتن نقش مشترک نیز عملی نیست و از اساس اشتباه بود.]

فراهان در هر شرایطی (اکثرا")از لحاظ قیمت بالاتر از بیجار است(چون این وبلاگ فرش نو نیست و به فرشهای کهنه و آنتیک پرداخته است). آن ماهی در هم که قیمت پایین دارد بافت محل درجه دو و سه است حتی محل درجه یک قدیمی هم از لحاظ قیمت در اکثر اوقات از هم ردیف های خود در بیجار هم بالاتر است.


برچسب‌ها: تجارت فرش, فرش آنتیک, بازار فرش
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۶/۰۶/۰۲ساعت 11:11  توسط آرزو مودی   | 

نمایش بی غیرتی!

دانشگاه سیستان‌وبلوچستان یا به عبارتی دقیق‌تر دانشکده هنر دانشگاه سیستان‌وبلوچستان بیاید و بگوید هدفشان از علم کردن آن غرفه با آن رنگ و رخسار رقّت‌انگیز با آن نقش فرش‌های واقعاً بد در نمایشگاه فرش امسال، چیست؟ آیا واگذاری غرفه به دانشگاه‌ها مجانی است؟ آیا دانشگاه سیستان‌وبلوچستان پول زیادی دارد یا از نشان دادن وضع اسف بارش لذت می‌برد؟ آیا داشتن یک چنین وضع اسفباری و چنین کارهای سطح پایینی با این سبک طراحی بد از میراثی که فرش سیستان برایمان باقی گذاشته است، نمایش دادن هم دارد؟ شما چطور به این بی آبرویی مفتخرید؟ چرا شرم ندارید؟

شما باید با این غرفه و بند و بساط بروید و در کویر نزدیک زاهدان چاه بکنید خودتان را تا گردن دفن کنید نه اینکه این دست خالی‌تان را اینطور به نمایش بگذارید.


برچسب‌ها: نمایشگاه فرش, دانشکده هنر, رشته فرش
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۶/۰۶/۰۱ساعت 8:55  توسط آرزو مودی   |