پشمینه بافت

مقاله‌ها

یک خانم دانشجویی که اینجا را هم می‌خواند، در چند هفته گذشته بارها و بارها و به زبان‌های مختلف ایمیل زد و در مورد یک روش خاص پژوهشی کمک خواست که کل سوادی که در مورد این روش دارم یا داشتم اسمش بود که در منابع مختلفی دیده بودم و همین را هم برای خانم مذکور نوشتم ولی فایده نداشت و بارها و بارها این ایمیل‌ها تکرار شد و با اینکه به شدت گرفتار بودم، یک روز کامل را وقت گذاشتم و مقاله‌ها و نوشته‌ها و کتاب‌های مختلف را ورق زدم و چند تا منبع تقریباً خوب با همان سواد یک روزه سوا کردم و از چند نفر دیگر پرسیدم و اسم کتاب‌ها را و مقاله‌ها و یکی دو تا مقاله‌ای که دانلود کرده بودم را برای خانم مذکور فرستادم و تأکید کردم که یکی از این منابع که ترجمه همه شده، منبع خوبی است یا دست کم خیلی از مقاله‌های ایرانی و خارجی به این کتاب ارجاع دادند و بخوان و چنین و چنان و خلاصه دست از سر من بردار.

فکر می‌کنید چه جوابی دریافت کردم؟

دانشجوی نامحترم با پررویی تمام نوشت که اگر کتاب را خوانده‌ام خلاصه کتاب را برایش بنویسم و بفرستم!!! من آدم بیسواد و پررو و انگل زیاد دیده‌ام و می‌بینم ولی این مورد واقعاً نوبر بود و از آنجایی که انسان فوق‌العاده بی‌ادبی هستم از خجالت این دانشجوی واقعاً نامحترم درآمدم و تلافی ریخت بی‌ریخت اقتصاد و اجاره عقب مانده و بدرفتاری بقال سرکوچه را هم خالی کردم و روزهای بعد مدام به این فکر کردم که واقعاً چرا باید در مورد اصالت یا واقعیت فرش سیستان یا کلاهبردار و دروغگو بودن آدم‌هایی مثل حصوری و خیلی دیگر بنویسم وقتی سیستم اینطور عمل می‌کند و هزار تا پرسش دیگر و خیلی خیلی عصبانی بودم اما...

بعد که آرام شدم که البته خیلی آرام نشدم و بدون عصبانیت به موضوع نگاه کردم یعنی سعی کردم که بدون عصبانیت باشد، یک تصمیم دیگری گرفتم که شاید راه به جایی ببرد و بشود امیدواری را حفظ کرد.

وقتی در مورد فرش سیستان نوشتم یکی از کسانی که خیلی ادعای زیادی در مورد فرش سیستان داشت به جای پاسخ دادن به پرسش‌های من، ارجاعم داد به مقاله‌های خیلی ارزشمندش که تاج سر سیستم دانشگاهی هستند و من را در اندازه بحث کردن ندید و من رفتم و مقاله‌ها را پیدا کردم و خواندم و ... و یک کلمه از بالا تا پایین مقاله نبود که به درد بخورد و مقاله‌ها ایرادهای خیلی خیلی بزرگ رویکردی و روشی و استدلالی و منبع و ارجاع و چه و چه داشتند.

واقعیت اینجاست که این اساتید فرمایشی تاج سر بشریت که با پارتی‌بازی و حدیث حفظ کردن و ریش و بابای پاسدار و الخ وارد سیستم آموزش عالی شدند تا سی، سی و پنج سال دیگر مثل انگل یا به عبارتی مثل طاعون در این سیستم باقی خواهند ماند و بدا به حال سیستم آموزشی و بچه‌ها و بچه‌های بچه‌های ما.

از این به بعد، در کنار چیزهایی که گاهی می‌نویسم، هر هفته یا دو هفته یک مقاله مربوط به فرش، خوب یا بد را اینجا معرفی می‌کنم و درمورد کاستی‌ها و خوبی‌های مقاله‌ها می‌نویسم. خیلی وقت‌ها کارهای بد یا تولید شدن کارهای بد به دلیل نبود مقیاس‌های مناسب است و استاد بی‌سواد شاگرد بی‌سواد و متوهم تولید می‌کند و شکر خدا دانشجوهایی که در مقابل کتاب خواندن مقاومت می‌کنند آنقدر زیادند که تا با این سیستم درگیر نباشد در تصورتان هم نمی‌گنجد که گرفتار چه طاعونی در این سیستم آموزشی شده‌ایم.

تبعاً و طبیعتاً کار را با فرش سیستان و فرش بلوچ که تخصص من است شروع می‌کنم و امیدوارم که دست کم در ماه چهار تا مقاله خوب یا بد را با هم بخوانیم.

و... مثل همیشه پیشنهادها و راهنمایی‌های شما موجب بهتر شدن این چند خط‌ها خواهد شد.


برچسب‌ها: دانشگاه‌های ایران, رشته فرش, مقاله‌ها
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۷/۰۸/۳۰ساعت 7:4  توسط آرزو مودی   | 

تاریخ بیهقی را بشنوید.

یکی از کتاب‌هایی که این چند وقت روی میز بود و هنوز رسماً شروع به خواندنش نکرده‌ام و گاهی ورقی می‌زنم و چند صفحه‌ای می‌خوانم، تاریخ بیهقی است. البته این کتاب را تکه به تکه در چندین و چند نوبت خوانده‌ام اما تا امروز نشده که مثل آدمیزاد کتابخوان درستی بخوانم و یادداشت بردارم.

چند روز پیش دوستی که کتاب را این چند وقت همیشه روی میز دیده بود، یک فایل صوتی فرستاد که محمود دولت‌آبادی متن کتاب را خوانده است. به این امید که گره کتاب باز بشود و حالا که وقت نمی‌کنم کتاب را درست دست بگیرم لابد فکر کرده است برای شنیدنش وقت دارم.

واقعیت اینجاست که من تن به کتابخوانی کیندلی و دیجیتالی نداده‌ام و به گمانم هیچ وقت کتاب کاغذی را زمین نخواهم گذاشت؛ حتی دیده شده کتاب‌هایی که فایل دیجیتال‌شان را داشته، برده‌ام و داده‌ام چاپ کرده‌اند و کاغذی شده است و بعد دلم آرام گرفته است. با این اوصاف دیگر اصلاً تن به کتاب صوتی نخواهم داد اما کسان بسیاری هستند که این چیزها را دوست دارند و بلدند استفاده کنند و استفاده هم می‌کنند. گفتم اگر شما از این دسته هستید این کتاب را از دست ندهید. دولت آبادی خراسانی است و آن اندکی که من شنیدم متن را درست می‌خواند، بی‌غلط... حالا گاهی هم فاصله هزار ساله را نادیده می‌گیرد و کلماتی را به شکل امروزش تلفظ می‌کند که ایرادی ندارد. می‌گذاریم به حساب کار اول که واقعاً ارزشمند است و دست صاحب ایده و مجری ایده درد نکند. ما برای حفظ میراث چندین و چند صد ساله و برگرداندنش به زندگی واقعی آدم‌های امروز به این چیزها خیلی نیاز داریم. سر همگی سلامت!

البته راستش را بگویم من کتاب خواندنش را دوست نداشتم. متن بیهقی را به سان شاهنامه می‌خواند و همان لحن و همان ادا را تکرار می‌کرد و این در حالی است که اگر کسی هر دو متن را خوانده باشد می‌داند که هیچ ربطی به هم ندارند و آن آرامش و طمانینه و سکون!!! حماسی فردوسی را ابوالفضل بیهقی ندارد و اتفاقاً به نظر من آدم پرشتابی هم بوده و زبان روایتش تند است یعنی سریع است و آن طمانینه‌ای که دولت آبادی در کلامش دارد با کلام بیهقی، هیچ همخوانی ندارد.

زبان روایت شاهنامه تند و سریع نیست و اتفاقاً فردوسی مکث و توضیح و درنگ زیاد دارد که من خواننده خوب قصه را به جان بکشم اما بیهقی شتاب دارد و در یک صفحه گاهی ده روایت را با هم می‌گوید و این دو زبان یکی ادا نمی‌توانند داشته باشند.


برچسب‌ها: تاریخ بیهقی, محمود دولت آبادی, فردوسی, شاهنامه
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۷/۰۸/۲۹ساعت 8:7  توسط آرزو مودی   | 

فرش خمسه

فرش خمسه - جنوب غرب ایران - استان فارس - اواخر قرن نوزدهم - 160×236 سانتیمتر

 

کاتالوگ را در این آدرس ببینید.


برچسب‌ها: فرش ایران, نقش شیر
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۷/۰۸/۲۸ساعت 14:25  توسط آرزو مودی   | 

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟ (10)

زمستان سال هشتادوسه با یک اردوی بیست نفره دانشجویی از خوزستان شروع کردیم و رفتیم بالا تا کردستان و کرمانشاه و همدان و بعد برگشتیم؛ شانزده روز اردوی جانانه در سردترین روزهای یک سال خیلی خیلی سرد که حتی اهواز و شوش هم از سرما و یخ‌زدگی در امان نبودیم.

یک جایی آخر سفر رسیدیم به کردستان، در اصل کرمانشاه، بیخ گوش شهر پاوه رفتیم تماشای غاری که یک میلیون بار زیباتر از علیصدری بود که چند روز پیشتر دیده بودیم اما ما زیبایی غار را فقط در عکس و فیلم‌هایی که نشان دادند، دیدیم و دسترسی به هیچ کدام از آن زیبایی‌ها ممکن نبود. راهنما جوان کردی بود که فارسی را شکسته-بسته حرف می‌زد و می‌گفت امکانات و بودجه دولتی نمی‌دهند تا غار را سروسامان بدهیم که برای بازدید عموم آماده بشود و در این وضعیت خام هم فقط برای حرفه‌ای ها و غارنوردهای آموزش دیده قابل استفاده است و بس که آنها هم با کلی مکافات و دردسر مجوز می‌گیرند. راست یا دروغ، بحث بر سر درآمد احتمالی آتی غار بود که دولت وقت که دولت خاتمی بود یا دولتی بالاتر از خاتمی، از سرازیر شدنش به جیب جدایی طلب‌های کرد وحشت داشت و غار همانطور مانده بود. (آیا این ترس‌ها واقعی هستند؟ مثلاً سازمانی، تشکیلاتی، واقعاً در این مورد کار میدانی واقعی پژوهشی انجام داده است؟ آیا آدم گرسنه یخ زده محروم مانده راحت‌تر سر و به طغیان می‌گذارد یا آدم آگاه احترام دیده‌ای که حقوق مسلمش رعایت می‌شود؟)

تنبک‌نواز (برادرم) که زمین‌شناس هم هست، ده سال بعد از من، کمتر یا بیشتر، غار را دید و گفت همان که من توصیف کردم بوده و احتمالاً هنوز هم همان باشد.

من در مورد جدایی طلب‌ها و تندروهای کرد یا بلوچ هیچ اطلاعی ندارم که به یک نتیجه‌گیری قطعی روشن برسم اما این را می‌دانم که در مواجهه با آدم‌های معمولی غیرجدایی‌طلب سربه‌زیر بلوچستان، آدم‌هایی را دیدم که سهمیه نفت‌شان را از آن رأس تا دهدار می‌دزدیدند و زبان نداشتند که اعتراض کنند و آنقدر نجیب بودند که با عذر و خجالت برای کس دیگری شرح ماجرا می‌گفتند که شاید آن کس دیگر که کاره‌ای نبود و زورش به جایی نمی‌رسید، برایشان مشکل‌گشایی کند. این آدم‌ها قانع و سخت‌کوشند و کنار قنات‌های بی‌آب زندگی می‌کنند، به سختی، آنقدر سخت که تا وقتی از نزدیک نبینید هیچ درک نسبت به میزان سخت و جانکاه بودنش نخواهید داشت. وقتی آب نیست، زندگی نیست. واقعاً چند نفر بلوچ یا کرد از جمعیت چندصدهزار نفری ساکن در ایران، جدایی طلب و تندرو و آتش طبع هستند؟ کسی در این مورد کار کرده است؟ آماری هست؟ آیا همه کردها یا همه بلوچ‌ها به آن کردستان یا بلوچستان خیالی واقعاً اعتقاد دارند؟ آیا روا نیست که بپذیریم آدم‌هایی که در تأمین نیازهای اولیه زندگی با مشکلات جدی روبه‌رو هستند، سر به طغیان بگذارند؟ کسانی که توانایی تأمین نیازهای اولیه را با اندک حمایت‌های دولتی، دست کم از همین فرش‌بافی، دارند اما همه چیز زیر نظارت و حمایت دولت مرکزی دست به دست هم داده است و روز به روز آن‌ها را از حقوق اولیه‌ای که حق هر انسانی، سوای دین و نژاد و مذهب و قومیتی است، محروم می‌کند.

پارسال، بعد از زلزله کرمانشاه، فیلم خیلی کوتاهی دست به دست می‌شد که نمی‌دانم واقعاً مربوط به همان زمان بود یا خیر اما در آن فیلم دخترکی با گریه می‌گفت "آن‌ها ما را نمی‌خواهند، ما کُردیم!"... آنهایی که برنامه‌ریز و سیاست‌گذار کلان تهران نشین هستند، عمق فاجعه‌ای که در این جمله خوابیده است را درک می‌کنند؟ یا این جمله فقط جان ما آدم‌های ساکن در مناطق چند قومیتی ایران را می‌سوزاند؟ آن نفرت، این جداماندگی را درک می‌کنند؟ اصلاً هیچ تصوری از این فاجعه دارند؟

من همیشه از خودم می‌پرسم در این بین، دقیقاً چه کسی مقصر واقعی است؟ مردمی که تن به قضا و قدر داده‌اند یا جریان‌های افراطی دینی و مذهبی، در هر دو سمت شیعه و سنی، یا ناکارآمدی دولت مرکزی در بهبود و مدیریت درست چنین شرایطی؟ مقصر دیدن فقط یک سمت راه حل درستی را پیش رویمان نمیگذارد. مردمی که به سیستم "هر چه پیش آید خوش آید" تن داده‌اند به اندازه کسانی در آن رأس سیاست گذاری کلان کشوری نشسته‌اند و عین خیالشان نیست، مقصر هستند.

من پیام‌های زیادی دریافت کردم که از بحث کردن در این مورد دست بردارم و آدم‌هایی مثل من عامل نفاق و تفرقه بین شیعه و سنی هستند!!! و آدم‌هایی مثل من به این جدایی‌ها دامن می‌زنند. واقعاً شما هم در این نوشته‌ها این‌ها را دیدید؟ شما هم اینطور فکر می‌کنید؟ اگر اینطور فکر میکنید باید برای همه پرسشهایی که در مورد فرش سیستان و فرش بلوچ پرسیدم، پاسخ روشنی داشته باشید و بتوانید با سند و مدرک از آن پاسخها دفاع کنید.

من اکیداً و تاکیداً معتقدم کسانی از حربه "نفاق و جدایی میان مذاهب و دین‌ها" سود می‌برند که سمت بهره‌مند ماجرا هستند. کسانی می‌گویند بحث شیعه و سنی و سیستانی و بلوچ و فارس و کرد نکنیم و در این مورد حرف نزنیم که دقیقاً از مزایای شیعه فارس بودن یا مثلاً سنّی غیر فارس بودن بهره‌مند هستند و حرف زدن در این مورد و برجسته کردن ناکارآمدی‌ها منافع‌شان را به خطر می‌اندازد وگرنه بحث شیعه و سنی و فارس و غیرفارس، موضوعی و وضعیتی است که در این کشور خیلی بزرگ حل نشده و بحران زده باقی مانده است.

... و باز هم می‌گویم من به این جریان سازنده رو به جلویی که در بلوچستان ایران به وجود آمده است که شک ندارم شخصیت منعطف و هوشمند مولوی عبدالحمید هم قطعاً غیرقابل انکار است و جوان‌ها به این نتیجه رسیده‌اند، (یا رسانده شده‌اند!) که باید برای بهتر شدن اوضاع دست روی زانوی خودشان بگذارند، امیدوارم و معتقدم بهترین راه برای برداشتن قدم‌هایی رو به جلو و از بین بردن تصور بلوچ بد و راهزن و زشت است.

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی (9)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(8)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(7)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(6)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(5)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(4)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(3)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(2)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(1)


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش سیستان, استان سیستان و بلوچستان, فرش بلوچ
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۷/۰۸/۲۷ساعت 14:30  توسط آرزو مودی   | 

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟ (9)

و دوباره و دوباره و دوباره اجازه بدهید همان پرسش قدیمی را بپرسم اگر قصد و غرض و مرض دینی و ایدئولوژیک و مذهبی در کار نیست، چرا به فرش سیستانی که از قرار معلوم وجود خارجی ندارد چنین و چنان بها داده می‌شود و هزینه‌های کلانی در استان سیستان‌وبلوچستان، عملاً برای این هیچ صرف می‌شود اما از فرش بلوچی که دست کم یک چهارم از فرش‌های ایرانی حاضر در تمامی حراجی‌های دست کم بیست سال گذشته را به خودش اختصاص می‌دهد، حمایت نمی‌شود؟

آیا این پول‌ها و بودجه‌های دولتی که برای فرش ناموجود سیستان خرج می‌شود، سهم همه مردم استان سیستان‌وبلوچستان نیست؟ آیا نمی‌شود این پول را جایی صرف کنند که برگشتی مناسب و واقعی داشته باشد؟ آیا حق بافنده بلوچی که فرشی مطلوب بازارهای بین‌المللی تولید می‌کند نیست؟ که در جای مشکوکی صرف می‌شود که هیچ بازگشتی ندارد؟ که چیزی جز هیچ نیست؟ آیا نباید کسی از دست‌اندرکاران فرش استان سیستان‌وبلوچستان بپرسد این پول‌هایی که صرف تولید فرش سیستان می‌کنید چرا هیچ بازنمود خارجی ندارد؟ چرا جای فرش سیستان همیشه خالی است؟ پس پول‌ها و بودجه‌های دولتی راهی کدام نقطه نامعلومی می‌شوند؟

آیا همه ما پیش از داشتن هر مذهبی، ایرانی نیستیم؟ آیا نباید اول برای اعتلای ایران تلاش کنیم نه صرفاً برای مذهب شیعه که تقریباً فقط و فقط به این جغرافیا محدود میشود؟ آیا این کارها و این تعصبها و افراط کاریها به انزوای بیشتر و بیشتر ما و از دست رفتن فرصتها و حتی از دست رفتن میراث فرهنگی ما ختم نمیشود؟

شما برای این پرسش پاسخ قانع‌کننده‌ای دارید؟

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟ (10)

 

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(8)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(7)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(6)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(5)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(4)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(3)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(2)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(1)


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش سیستان, استان سیستان و بلوچستان, فرش بلوچ
+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۷/۰۸/۲۶ساعت 15:39  توسط آرزو مودی   | 

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟ (8)

در طی ده-دوازده سال گذشته، یک مجموعه چند هزارتایی از عکس فرش‌هایی که هر جایی دیده ام را جمع کرده‌ام، چه عکس‌هایی که خودم گرفتم، چه عکس‌هایی که از روی کتاب‌ها یا مجلات مختلفی اسکن کردم یا عکس‌هایی که در کاتالوگ‌های مختلف، روی اینترنت دیدم و چه عکس‌هایی که دوستان مختلفی در طی این سال‌ها برای من فرستاده‌اند. اگرچه اوایل این کار صرفاً برای تماشای فرش‌ها بود اما کم‌کم تبدیل شد به یک مجموعه خیلی بزرگ کاملاً کاربردی و طبعاً این مجموعه همیشه در حال کامل شدن و بزرگ شدن بوده و هست. این مجموعه بزرگ را بر اساس فرش‌بافی مناطق مختلف مرتب کردم که به راحتی قابل استفاده باشد. وقتی بحث فرش سیستان و آنچه که تا اینجا گفتم پیش آمد، اولین کاری که کردم چک کردن این مجموعه بود که ببینم من چه چیزهایی دارم و در کمال تعجب دیدم در بین چند هزار عکس (که احتمالاً باید بیشتر از پانزده هزار قطعه عکس باشد)، من فقط و فقط یک عکس با عنوان سیستان دارم!

باورم نمی‌شد که چنین چیزی ممکن باشد و مجموعه‌های مرتبط را هم چک کردم اما من فقط و فقط یک عکس در این مجموعه دارم.

اولین حدسی که زدم این بود که شاید سروریخت زشت و عاری از لطافت فرش‌های سیستان باعث شده که رغبتی به جمع کردن عکس فرش‌های این منطقه نداشته باشم اما بعد به این نتیجه رسیدم اگر سلیقه می‌توانست نقشی در جمع‌آوری فرش‌های یک منطقه داشته باشد من الان نباید حتی یک دانه فرش ترکمن در این مجموعه داشته باشم (بس که من از سروریخت فرشهای ترکمن بیزارم) و چنین نیست و مجموعه قابل قبولی از فرش‌های ترکمن دارم.

ممکن است کسی در بین شما به این موضوع اشاره کند که سال‌هاست فرش سیستان تولید نمی‌شود و به همان شعارهای نخ‌نمایی که سیستانی‌ها می‌دهند، متوسل بشود و من جواب خواهم داد که کارگاه‌های محتشم یا کارگاهی که فرش‌های مصباح دیوان را تولید می‌کردند یا کارگاه‌های زیگلر هم سال‌هاست که جمع و برچیده شدند اما پیدا کردن هیچ کدام از این فرش‌ها مخصوصاً در حراجی‌های بزرگ اصلاً کار سختی نیست و اصولاً حراجی‌ها به سراغ فرش‌های قدیمی‌تر می‌روند و چه بهتر که تحفه و کمیاب هم باشند و کمتر به فرش‌های جدیدباف تمایلی نشان می‌دهند. پس چرا جای فرش سیستان در این میان خالی است؟ به نظر شما چرا؟ آیا همین یک گزینه نمی‌تواند شاهدی برای عنوان این مطلب باشد؟ اگر نیست پس چه دلیلی برای غیبت کاملاً مشهود فرش سیستان از حراجی‌ها وجود دارد؟

آخرین حراجی که کاتالوگش را دیده‌اید و عکسی از فرش سیستان در آن بوده است را به خاطر دارید؟ من به خاطر ندارم.

شما پاسخی برای این پرسش‌ها دارید؟

این مطلب خیلی مهم همان چیزی بود که دیروز قصد داشتم در مورد فرش سیستان به آن اشاره کنم.

 

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟ (10)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(9)

 

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(7)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(6)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(5)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(4)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(3)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(2)

فرش سیستان، توهم ایدئولوژیک و قومی یا واقعیت بیرونی؟(1)


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش سیستان, استان سیستان و بلوچستان, فرش بلوچ
+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۷/۰۸/۲۶ساعت 15:25  توسط آرزو مودی   | 

فرش قوبا

antique Kuba long rug

قفقاز - قوبا - قرن نوزدهم - 137 × 288

 

تا به توضیح عکس برسم با خودم فکر می‌کردم چه "بلوچ" تحفه‌ای و همزمان هم به این موضوع فکر کردم که بلوچ‌ها این اندازه را نمی‌بافند و بله نمی‌بافند چون بافته قفقازی است و نه بلوچ.

اینجا، درست همین نقطه است که باید بنویسم آه ای وصله-پینه‌های فرهنگ چهل‌تکه ما که اینطور خودنمایی می‌کنید!

 

عکس را از سایت جوزان برداشتم.


برچسب‌ها: فرش قفقاز, فرش قوبا, فرش بلوچ
+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۷/۰۸/۲۶ساعت 13:23  توسط آرزو مودی   | 

به جای همه کارهای مفیدی که امروز قصد انجام دادنشان را داشتم، نشستم و فیلم دیدم و حرصی که این دو روز خورده بودم را خالی کردم و حالا، دیگر به اندازه صبح سیاه و تاریک و بدخلق نیستم و خیلی خوشحالم که یک چشمه اشکی هست که به بهانه فیلم دیدن حرص و اندوه و آسیبی که می‌بینم را خالی کند.

مادربزرگم همیشه می‌گفت مردهاتون رو اذیت نکنید. مردها غمدان ندارند. به نظرم مردها چشمه اشک دم مشکی هم ندارند و چقدر سخت!

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۷/۰۸/۲۵ساعت 15:3  توسط آرزو مودی   | 

یک چیزی هم می‌آیم تا ظهر در مورد فرش سیستان اینجا می‌نویسم که بی‌ربط بودن اول صبحی این دو پست آخر را بپوشاند. این خط را هم می‌نویسم که حتماً این کار را انجام بدهم.

مطلب مهمی است که از روز اول ذهنم را درگیر کرد و ننوشتم. منتظر بودم شاهدی، چیزی پیدا بشود و به این نتیجه برسم که اشتباه کرده‌ام و نبود یا من ندیدم.

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۷/۰۸/۲۵ساعت 7:17  توسط آرزو مودی   | 

 سمت خیلی بد ماجرا هم آن جایی است که از دست بعضی حتی نمی‌شود پیش دوست، آشنایی، کسی، همدمی بنالی چون همگی پیشتر گفته‌اند که فلانی خوب نیست و بد است و نفهم است و چنین است و چنان است و حالا دیگر هیچ جایی برای نالیدن نمانده است.

در این وقت‌ها همدردی نمی‌ماند، پوزخند و "دیدی ما گفتیم"، "ما که گفته بودیم"، "خودت گوش ندادی"، می‌ماند و چه سود از این نالیدن. خوبی وبلاگ این است که زبان ندارد و هیچ کدام این‌ها را نمی‌گوید.

طبعاً کامنت‌ها را می‌بندم که شما که مرا نمی‌شناسید هم زبان به نصیحت باز نکنید. آخرین چیزی که الان بعد از دو روز تحمل فرسایشی یک آدم نیاز دارم، نصیحت کردن غریبه‌هاست.

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۷/۰۸/۲۵ساعت 7:12  توسط آرزو مودی  

صرفاً برای غر زدن

حتی پیامبر هم از شر مؤمنینی که می‌آمدند و نمی‌رفتند به تنگ آمد و آیه نازل شد که نفهم‌ها پیغمبر خدا هم حریم و خلوت و آسایش نیاز دارد. حتی پیامبر خدا هم که پیامبر بود، به تنگ آمد! حتی...

چرا آموزش دادن یک سری مهارت‌ها و دیسیپلین‌ها و کلاس و رفتارهای اجتماعی از یک جایی به بعد از خانواده‌ها رخت بست؟ اگرچه در یک سری خانواده‌ها هیچ وقت چنین چیزی وجود نداشت و همه چیز بر اساس منافع صرف آنی این آدم‌ها تعریف شد. فقر و نکبت و بچه زیاد جایی برای آموزش کلاس و دیسیپلین اجتماعی باقی نگذاشت.

مهمان برای یک روز، دو روز است، نه هر روز، هفت روز هفته... هر وقت و بی‌وقت سر خر را کج کنیم خانه فلانی. چرا چون نجیب در هر صورت در را باز می‌کند، با روی خوش، با لب پرخنده.

به قول خراسانیها "از خودتان بفهمید!"

آدم‌ها را به جایی نرسانید که شش صبح روز جمعه از دستتان در وبلاگشان بنالند.

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۷/۰۸/۲۵ساعت 7:1  توسط آرزو مودی  

فرش مود

این عکس را با همین سروریخت و نیمه-نصفه از صفحه مردم در اینستاگرام برداشتم. اگر فقط همین عکس و نه چیز دیگری، را نشانم می‌دادند و می‌گفتند اجازه داری محل بافت را حدس بزنی، خدای آسمان‌ها و زمین شاهد است که چشمانم را می‌بستم و بی‌درنگ و بدون شک می‌گفتم ملایر... و هرگز هرگز فکر نمی‌کردم که چنین دلربایی در مود بافته شده باشد... هرگز. البته همه اینها فقط در نگاه اول معتبر است و بعد از درجه اعتبار ساقط است.

 

این کار حرفه‌ای نیست و شما هم از این کارها نکنید. مثلاً با دیدن عکس فرش، اینجا و صرفاً روی این صفحه، کامنت نگذارید که این لیلیان نیست و ساروق است!


برچسب‌ها: فرش ایران, فرش مود
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۷/۰۸/۰۹ساعت 6:35  توسط آرزو مودی   | 

سجاده

امروز که فیش‌های قدیمی را مرتب می‌کردم، متوجه شدم در بین کتاب‌ها و سفرنامه‌هایی که تا امروز خواندم** فقط تاورنیه در صفحه 260 از کتابش صریحاً به نقشی که سجاده‌ها در دوره صفوی*** داشتند اشاره می‌کند. پیش از این در صدها مورد مختلف دیگری دیده بودم که نویسنده به این بافته‌ها اشاره کند اما هیچ جا به ویژگی‌هایی از جمله نقش و اندازه این دسته بافته‌ها اشاره نشده بود.

تاورنیه اندازه این بافته‌ها را بین شش تا هفت پا در سه پا می‌نویسد که تقریباً برابر با 38×76 سانتیمتر است.

 

**تأکید می‌کنم کتاب‌هایی که من خواندم و نه همه کتاب‌های دنیا!

کاش پیش از هر قضاوتی، متن را دقیقتر بخوانید.

*** به نظرم توجه به دوره زمانی بسیار مهم است و نمیشود نقش سجاده دوره صفوی را به همه زمانها تعمیم داد!


برچسب‌ها: سجاده, قالیچه محرابی, تاورنیه, اصفهان
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۷/۰۸/۰۲ساعت 9:33  توسط آرزو مودی   |