پیترو دلاواله یک جهانگرد ایتالیائی ست که در عصر صفوی یا به عبارتی دقیقتر در زمان شاه عباس کبیر به ایران میآید و مدت زمانی تقریباً طولانی در ایران و تحت حمایت شاه زندگی میکند. سفرنامه دور و دراز و به نظر من فوق العادهای دارد که دوبار در ایران ترجمه شده است و من ترجمه دوم را که کاملتر است سال 93 خواندم و در این وبلاگ هم در موردش نوشتم. (اگر روی برچسب دلاواله که پایین صفحه آمده است، کلیک کنید باقی نوشتهها را نشانتان میدهد).
دلاواله با اینکه نگاه پر از تفاخری دارد و شرقیها را تحقیر میکند و لحن گزندهای در کل سفرنامه دارد که خیلیها از جمله مترجم این کتاب را آزرده خاطر میکند اما مبهوت و متحیر شخصیت شاه صفوی میشود و در کتابش و در حین سفر قول میدهد که حتماً کتابی در مورد شاه عباس کبیر بنویسند و وقتی به وطنش بر میگردد این کتاب را مینویسد.
یکی از مواردی که برای من و شاید دلاواله به یک اندازه جذاب بود، آن وجهی از شخصیت شاه صفوی است که نشان میدهد ما با آدمی اهل عمل طرف بودهایم که آرام و قرار نداشته و یک لحظه یک جا آرام نمیگرفته است و طبعاً برای ساختن اولین امپراتوری یکپارچه ایرانی به یک چنین شاهی با چنین شخصیتی نیاز بوده است.
چرا این را نوشتم؟
دلیلش گفتگوئی بود که دیشب با دوستی داشتم که احتمالاً از این به بعد بیشتر در موردش خواهم نوشت و شما فرض کنید اسمش "قهرو" است.
دوستم دیشب از بیخوابیها و بدخوابیدنهایش میگفت و اینکه نمیتواند شبها بخواند و دلیلش را که پرسیدم گفت تا صبح به این فکر میکند که اگر یک میلیارد پول داشته باشد چه کارها که نمیتواند بکند!!!! لیست بلند و بالائی از آرزوها و خواستههائی داشت که آن یک میلیارد تومان میتوانست برایش برآورده کند و در جواب من که پرسیدم برای به دست آوردن آن یک میلیارد تومان چه برنامهای دارد؟ گفت منتظر معجزه میماند!!!
شرط میبندم شما هم یکی دو جین از این دوستها داشته باشید (البته اگر خودتان از این دست آرزومندان بی عمل نباشید).
برچسبها:
پیترو دلاواله
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۳۹۷/۰۳/۲۹ساعت 15:41  توسط آرزو مودی
|
به یک مورد دیگر هم اشاره کنم و این عنوان را ببندم (خیلی دلم میخواست که آنچه تابع این عنوان مینویسم، منسجمتر باشد اما جابهجائیهای فراوان اجازه نداد). این بار که میخواستم در مورد خانم صائبی و کار دانشجویانش بنویسم، اول از همه وبلاگم را گشتم تا پوستر کارشان را پیدا کنم و با ناباوری دیدم که پوستر روی وبلاگم نیست و مجبور شدم ایمیلم را جستجو کنم. یادم بود وقتی ایمیل را دریافت کردم به آقای احراری با خوشحالی پیام دادم و خواستم که پوستر نمایشگاه را بگذارد روی یکی از صفحاتی که در تلگرام دارد که مشخص شد پیشتر این کار را کرده است ولی فقط همین؟ پس خود من چی؟ چرا من پوستر را روی وبلاگم نگذاشته بودم؟ چرا در حالی که رفتم و در گروه خانوادگی پز دادم که کسانی از کتاب بوچر استفاده کردهاند، خودم اینجا و در همین صفحه که خوانندگانش مسلماً با سرتیتر فرش سراغش میآیند، هیچ چیزی در مورد این نمایشگاه ننوشته بودم؟ وقتی گشتم و پوستر و اعلان نمایشگاهشان را روی صفحه خودم پیدا نکردم باورم نمیشد که توانستهام تا این حد بیفکر باشم!
میبینید! در حالیکه بسیاری از ما هر روز دنبال مقصر برای وضعیت موجود میگردیم، اگر همین خرده-خرده بیفکریهای شاید در ظاهر بیاهمیتمان را کنار هم بگذاریم (هر کسی در همان حوزهای که کار میکند)، در نهایت به جائی برسیم که بتوانیم کوهی از مشکلات را درست پیش روی خودمان ببینیم.
برای خواندن باقی قسمتهای این متن روی تگ آبی رنگ عنوان مطلب که پایین پست آمده است، کلیک کنید. باقی قسمتها را نشان میدهد.
برچسبها:
یک جوالدوز به خودم,
یک سوزن به مردم
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۳۹۷/۰۳/۲۹ساعت 9:56  توسط آرزو مودی
|
و بالاخره بعد از یک ماه و نیم سفر، اصفهان عزیز عزیز عزیز!
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۳۹۷/۰۳/۲۸ساعت 17:8  توسط آرزو مودی
|
بد نیست در ادامه پست پیش به پیشامدی اشاره کنم که شخصاً آن را تجربه کردم. آلمانی که میخواندم، سر کلاس وقتی یاد میگرفتیم خودمان را معرفی کنیم یکی از گزینههائی که به آن اشاره میکردیم، تبعاً، رشته تحصیلی بود و من آن موقع ترم آخر دوره ارشد بودم و استاد خواست در مورد کاری که برای پایان نامه انجام میدادم صحبت کنم. باقی کسانی که سر آن کلاس حضور داشتند به جز یک نفر که پزشکی میخواند، یا مهندس بودند یا مهندسی میخواندند و تبعاً رشته تحصیلی من و کاری که میکردم هم غریب بود و هم جذاب و بحث و حرف و سخن زیادی را به دنبال داشت. من در مورد طراحی فرش و ویژگی نقوش و بستر فرهنگی برای معنابخشی به نقوش حرف زدم.
چند جلسه بعد یکی از دوستان حاضر در کلاس پرسید که طراحی فرش میکنم که پاسخم منفی بود و برایم از دوستی گفت که به دنبال طراح فرش میگردد و کاری را برای طراحی به همان خانم مذکور که دانشجو مکانیک دانشگاه صنعتی اصفهان بود، سپرده بود که کامل کند!
ما در مورد سوابق تحصیلی و مهارتهایمان صحبت کرده بودیم و یادم نمیآمد که دوست مذکور اشارهای به نقاش بودنش کرده باشد و در پاسخ به پرسش من هم گفت که خیر نقاشی نمیکند و طراحی فرش نمیداند اما آن دوست تولیدکننده اصرار دارد که طرح فرش را برایش تکمیل کند و چون خودش نمیتوانست از من میخواست که این کار را انجام بدهم!!!
با هیچ منطقی و توضیح نمیتوانستم درک کنم چرا یک نفر باید از یک نیمه مهندس مکانیک چنین چیزی را بخواهد و عجیبترین و غریبترین چیزی بود که در این سالهائی که درگیر فرش هستم، دیدهام و البته تجربیات بعدی نشان داد که من از این قافله عقب هستم و خواستن کار تخصصی از یک غیرمتخصص که هیچ سواد و تخصص و مهارتی در آن زمینه خاص ندارد، امری بدیهی است که نه فقط در مورد فرآیند تولید فرش که در هر کجای دیگری هر روز و هر روز در ایران رخ میدهد.
برچسبها:
یک جوالدوز به خودم یک سوزن به مردم,
طراحی فرش
+ نوشته شده در جمعه ۱۳۹۷/۰۳/۲۵ساعت 11:18  توسط آرزو مودی
|
فرش ساروق (فراهان) - اواخر قرن نوزدهم - 138 × 201 سانتیمتر
بقیه فرشهای این حراجی را در این آدرس ببینید.
در این معادله ذهنی که من در مورد قالیچههای محرابی دارم، با حذف مناطق شهریبافی مثل اصفهان، کرمان، کاشان و یا قم که بافته شدن این دسته از بافتهها در آنها تابع مناسبات دیگری است، بافته شدن قالیچههای محرابی در منطقه ساروق و فراهان یک پرسش بزرگ بوده است که تقریباً نظم و قاعده معادله ذهنیام را به هم میریزد. به عبارت دیگر نمیتوانم بفهمم چرا باید در این منطقه شاهد بافته شدن این دسته از بافتهها باشیم که تعدادشان به نسبت کم هم نیست. از نظر من نبایست در این منطقه شاهد بافته شدن این دسته از بافتههای خاص باشیم ولی هستیم.
برچسبها:
فرش ایران,
فرش ساروق,
نقش محرابی,
نقش درخت
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۹۷/۰۳/۲۴ساعت 10:42  توسط آرزو مودی
|
امروز وبلاگم ده ساله شد.
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۹۷/۰۳/۲۴ساعت 6:34  توسط آرزو مودی
|
امروز خیلی اتفاقی با مقالهای با این عنوان برخورد کردم "زیبائی شناسی رنگ و طرح در قالیچههای محرابی بلوچ" نوشته بهزاد نیک اندیش که در انتهای مقاله یک سری عکس از قالیچههای نمازی بلوچی آمده بود که تقریباً همگی از کتاب و مجموعه بوچر برداشته شده بودند (منبع اصلی چند قالیچه دیگر هم سایت کارپتور نیست و از سایتها و مجموعههای خصوصی دیگری برداشته شدهاند) اما منبع عکسهای سایت کارپتور ذکر شده بود و در فهرست منابع هیچ اسمی از کتاب بوچر نبود.
از کی تا حالا سایتی مثل کارپتور (!) این قابلیت رو پیدا کرده که بتواند منبع مقاله باشد و صد البته سایت کارپتور باید توضیح بدهد که چرا از عکسهای منابع دیگری به نام خودش استفاده میکند؟!!!
یک زمانی هم باید بگذارم و در مورد این زیبائی شناسیهای رنگ به رنگ و عجیب و غریب کمی غر بزنم که نمیدانم نطفه اولیه این مهملات غیردانشگاهی و غیرپژوهشی را کدام آدم خدانشناسی در پژوهشهای فرش و صد البته غیرفرش در ایران بسته است.
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۹۷/۰۳/۲۳ساعت 12:43  توسط آرزو مودی
|
چند روز پیش یکی از تولیدکنندگان فرش مشهد در مورد تفاوت ارتفاع حاشیه پایین و بالا توضیح میداد و گفت اتفاقی است که طبیعتاً بنا به وضعیت آزادتر چلهها برای حاشیه پایین و وضعیت کاملاً مقید چلهها در حاشیه بالا رخ میدهد و باعث میشود حاشیه پایین نسبت به حاشیه بالا با نقشه برابر، ارتفاع بیشتری داشته باشد و برای از بین بردن چنین وضعیتی چند راهکار ساده داشت که در طی سالها تولید فرش آنها را از استادکارانی که برایش کار کرده بودند، یاد گرفته بود و از آنجایی که من یک دانشگاهی بیسرمایه بیخطری بودم که هزارسال دنبال تولید فرش نمیرفتم راهکارها را برای من برمیشمرد و خوبی و بدی هر کدام را توضیح میداد. اگر از این موضوع بگذریم که در آن لحظه من هم متوجه میزان بیخطر بودنم برای آقای تولیدکننده نشده بودم و دوست همراهی بعداً به این گزینه مهم اشاره کرد و بر روی این موضوع تأکید کرد که اگر یک درصد از این میزان بیخطر بودنم -در نظر تولیدکننده مذکور که سالهاست بازنشسته شده است- کاسته میشد امکان نداشت رموز کارش را بگوید، موضوع دیگری هم هست که تمام مدتی که آقای تولیدکننده صحبت میکرد و ما گوش میدادیم ذهنم را درگیر کرده بود.
"آیا میتوانیم چنین هنر ظریفی با این جزئیات و ریزهکاریهای خارقالعاده را در قالب یک واحد درسی به دانشجو آموزش بدهیم یا اساساً تصور چنین آموزشی در عرض چند سال به دانشجوئی که عموماً هیچ برنامهای برای زندگی بعد از دانشگاه ندارد و صرف هزینهها و حرام کردن وقت دانشجوئی که بعداً هیچ کدام این رموز و دانستهها -با فرض ارائه شدنشان- به کارش نخواهد آمد، اصلاً و از همان ابتدا کار عاقلانهای است؟"
من تمام مدت آن گفتگو به دانشجویان باانگیزه و بیانگیزهای فکر میکردم که دست کم اصول کار را میآموزند و بعداً هیچ کسی آنها را نمیخواهد و هیچ سازمان و مجموعه دست اندرکاری که برای ترتیبت کردنشان برنامهای داشته است برای جذبشان کاری نمیکند و حتی دیدهام کارگاههای تولید فرش بنا به قاعده طمعکاری که خدا میداند چرا در این ملک پرگهر تمامی ندارد، به سراغ بافندههائی میروند که اصلاً بافنده نیستند و همگی میدانیم استفاده از غیرمتخصص چه نتیجهای میتواند به دنبال داشته باشد؛ کاری سطح پایین با کیفیت خیلی پایین که به مرور زمان شاید به سطح تقریباً متوسط برسد که البته نمیخواهم اینجا به نبود کنترل کیفی اشاره کنم که آن بحث دیگری است.
این نوشته ادامه دارد...
برچسبها:
دانشگاههای ایران,
رشته فرش,
کارگاه بافت,
یک جوالدوز به خودم یک سوزن به مردم
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۹۷/۰۳/۲۳ساعت 11:8  توسط آرزو مودی
|
پشتی - سنه - اواخر قرن نوزدهم - تمام ابریشم
88 x 54 cm
این هم یک نمونه پشتی دیگر که نقش ترکمنی ندارد. ویژگی خاصش از نظر من تمام ابریشم بودن بافته است. این عکس را هم از کاتالوگ حراجی وین برداشتم.
برچسبها:
فرش ایران,
فرش سنه,
پشتی
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۹۷/۰۳/۱۹ساعت 14:25  توسط آرزو مودی
|
+ نوشته شده در جمعه ۱۳۹۷/۰۳/۱۸ساعت 21:0  توسط آرزو مودی
|
دیروز یک جای خالی نگه داشتم که جداگانه به دو موضوع دیگر اشاره کنم.
استاد درس بافت آدم باسواد و کار بلدی بود. خیلی سعی کردم اسم استاد را به خاطر بیاورم ولی نیامد اما هر چه که بود خانم با سوادی بود و بافت را خوب میدانست اما دو مشکل وجود داشت. مشکل اول دل ندادن استاد بود و مشکل دوم دل ندادن ما بود. به نظرم این شق دیگر حتی اثر و اهمیّتی بیشتر از دیگری دارد یعنی دانشجوی پیگیر و باذوق استاد را دلگرم میکند. چرا ما نبودیم؟ در مورد همه آدمهایی که سر آن کلاس مینشستند نمیتوانم نظر بدهم شاید اگر چیزی بگویم خیلی کلی باشد و دور از واقعیت اما در مورد خودم احتمالاً قضاوت درستتری خواهم داشت.
چهار ساعت در هفته میشود شانزده ساعت در ماه و برای یک دوره سه ماهه میشود 48 ساعت درس و به نظرم در این 48 ساعت درس حتی به آدمهای مبتدی کارنابلد هم میشد چیزهای بیشتری، فراتر از چله کشی و گره زنی و پودکشی یاد داد و این اتفاق نیفتاد و فکر میکنم با تقریب خوبی این اتفاق در بسیاری از دانشگاهها همچنان و همین امروز هم رخ نمیدهد. درسهای کارگاهی که واحد عملی و ساعات طولانی دارند با تقریب خوبی تبدیل به جایی برای سرگرم کردن و نگه دانشجو شدهاند و نه آموختن و یاد گرفتن.
من از دیشب که آن متن قبلی را گذاشتم مدام از خود پرسیدم چرا من چیز بیشتری از استاد نخواستم؟ چند دلیل جستم که به نظرم با منطق آن زمانم هماهنگتر است: اول اینکه بعد از سال اول از کل دانشگاه و رشته سرخورده شده بودم. کنار آدمهایی مینشستم که هیچ چیزی، مطلقاً هیچ چیزی در مورد فرش نمیدانستند و دغدغهای هم برای دانستن نداشتند. اساتیدی سر کلاس میآمدند که یا کلا هیچ چیزی در مورد فرش نمیدانستند و اگر میدانستند دغدغهای و الزامی برای منتقل کردنش نمیدیدند مثل استاد طراحی که دهان باز نمیکرد به دانشجو بگوید "اینها که تو میکشی بافته نمیشود". بعد از مدتی ناخواسته یا به اجبار دوباره به همان جو مهندسی برگشتم که از آن آمده بودم. زمان زیادی را یا صرف تاریخ خواندن میکردم یا برای دانشجویان رشتههای مهندسی برنامه و پروژه مینوشتم و دوباره تبدیل شده بودم به یک مهندس کامپیوتر نیمه وقت که هنر هم میخواند! شاید با خودم فکر کرده بودم من که هرگز قرار نیست بافنده فرش باشم، اصول کار را بلدم و همین کافی است. یادم هست استاد کارگاه بافت آدم بیاعصاب و طلبکاری بود. هیچ تلاشی برای برقراری ارتباط با نمیکرد و تنها هنرش همیشه طلبکار بودن از ما بود و تجربه به من میگوید طلبکارترین آدمها ضعیفترین عملکرد را دارند. نمیشد با چنان آدم طلبکاری ارتباط برقرار کرد و چیز بیشتری خواست و اینکه آن روز عقل و تجربه امروز را نداشتم که بدانم به صرف بافنده شدن نیست که نیاز است بافت را بهتر و درستتر بدانیم. امروز من به عنوان یک محقق تاریخ هنر میبینم که تحلیل بعضی از نقشها پس از آموختن شکل بافته شدنشان یا شکل طراحی شدنشان بسیار بسیار راحتتر و عملیتر میشود و میبینم بسیاری از بدفهمیهایی که در بین بسیاری از متخصصین و مورخین تاریخ هنر هست و وجود دارد حاصل نداشتن شناخت و نبود هیچ برداشت قبلی نسبت به شکل گرفتن یک نقش و روند ساخته شدن یک اثر هنری است.
برای من ناکارآمدی و بیعرضگی و بیسوادی استاد باعث نشد که بیخیال کل رشته و کاری که میکردم، بشوم. حاصلش ندیده گرفتن استاد بود. از جائی به بعد مسیرم را از مسیری که دانشگاه طی میکرد جدا کردم و به راه خودم رفتم اما چنین واکنشی برای کسانی که در شرایطی مشابه شرایط من بزرگ نشده بودند، عملی نبود. من پیش از دانشگاه رفتن هم کاملاً فرش را میشناختم و دانشگاه عملاً چیزی به جز یک مدرک دانشگاهی به من نداد. کم کاری اساتید دانشگاه را استادکارهای مشهد و اصفهان و مود و همدان و خانواده و پدرم جبران کردند و هر کدام بخشی و وجهی از کار را تکمیل کردند. دانشجوئی که اینها را ندارد، چه چارهای دارد؟
همیشه به دانشجوها میگویم و اینجا هم دوباره تکرار میکنم که کار را از استاد بگیرید و بخواهید؛ استاد را وادار کنید که کار کند و این کار فقط با کار کردن خودتان و دل دادنتان به کار شدنی است. استاد بیسوادی که تعهدی ندارد را خودتان از سیستم دانشگاهی حذف کنید. اعتراض کنید و همیشه تأکید میکنم آن چیزهایی که نداریم را نخواستهایم که داشته باشیم.
درسهای کارگاهی نباید جایی برای سرگرم کردن و نگه داشتن دانشجو باشند. دیشب که نقصهای عملی خودم را بالا و پایین میکردم دیدم من از بافت گلیم هیچ چیزی نمیدانم و از خودم پرسیدم چرا وقتی چله کشی فرش را کامل بلد بودم، چله کشی گلیم را از استاد نخواستم و جوابی برایش نداشتم. چرا استادی را در کنارم داشتم که بافت گلیم را به خوبی میدانست و امروز من مگر کلیاتی چیز دیگری از بافت گلیم نمیدانم و اینها ضعف من است. برنامه اصلی آن درس برای فرش بود اما میشد که در عرض آن 48 ساعتی که حرام شد کارهای بهتری هم انجام داد و اینها دیگر ضعف من بود. اگر دانشجو هستید باید این دور باطل را بشکنید. خانمهای صائبی بسیار زیادی در سیستم آموزشی داریم که توانائیهای قابل تحسینی دارند اما اول از همه دانشجو و بعد سنگ اندازیهای سیستم معیوب آموزشی ناامید و دلسردشان میکند که دانشجو میتواند حتی ضعفهای سیستماتیک را با دل دادن به کار و کار کردن از بین ببرد.
برای آن بچه مدرسهایهائی که گاهی اینجا را برای انتخاب رشته میخوانند هم میگویم اگر میبینید فرش ارتباطی به شما ندارد و دل کار کردن و وقت گذاشتن برایش را ندارید و لقمه حاضر و آماده میخواهید فرش را انتخاب نکنید؛ نه کلاس دارد نه پول حاضر و آماده دارد و نه اینجا برای کسی دیگ آشی هست اما اگر آدم کار کردن و استفاده بردنهای بعدی هستید و توان و جان کار کردن دارید، فرش هم یک رشته از هزاران رشته دیگری است که با کار کردن و جان کندن نتیجه قابل قبولی را پیش رویتان میگذارد.
این نوشته ادامه دارد...
برچسبها:
دانشگاههای ایران,
رشته فرش,
کارگاه بافت,
یک جوالدوز به خودم یک سوزن به مردم
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۳۹۷/۰۳/۱۵ساعت 13:46  توسط آرزو مودی
|
در جواب دوستی که گفته بودند چرا متن را چندپاره میکنی و یکباره بنویس که خواندنش راحتتر باشد، باید اینجا بنویسم که برای تکه-پاره کردن متن تعمدی دارم و قصد دارم تأکیدی که در ذهنم وجود دارد را با این مرزبندیها حفظ کنم و سعی دارم این تأکید را بدین شکل منتقل کنم و خواندن متنهای خیلی طولانی کار سادهای نیست.
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۳۹۷/۰۳/۱۵ساعت 13:4  توسط آرزو مودی
|
همیشه دیدن و ملاقات با آدمهای صاحب فکر، نه فقط در فرش که در هر رشته دیگری، آدمهایی که کاری که انجام میدهند، تکرار صرف کاری که پیشتر از کس دیگری یاد گرفتهاند، نیست، دست کم برای من مایه خوشحالی بوده و هست و اگر آن آدم تخصصش فرش باشد این خوشحالی و خوشدلی صدبرابر میشود.
میخواهم از دیدار و آشنائی با خانم صائبی استفاده کنم و به چند موضوع دیگری بپردازم که شاید به کار دانشجویان و اساتیدی که اینجا را میخوانند، بیاید و بشود با هم سبب تغییرات بهتری، هر چند بسیار اندک، در اوضاع و روزگار فرش بشویم.
کارگاه بافتی که من در دانشگاه به عنوان یک درس چهارواحدی گذراندم، همچون هر واحد دیگری که در آن دانشگاه گذراندم مایه ملال و اندوه بود. کنار خوابگاه محوطه بازی بود که کارگاههای رنگرزی در انتهایش قرار داشتند و از آن محوطه باز هزار استفاده دیگر هم میبردند که یکی تشکیل کلاس درس چهارواحدی بافت بود. کاری که ما هر چهارشنبه انجام میدادیم این بود که نیم ساعت و چه بسا یکساعت پس از شروع کلاس دارهای کوچکمان را دست بگیریم و سلانه-سلانه از پلهها پایین برویم و از در سبز بزرگ خوابگاه بگذاریم و بله سر کلاس بودیم و دو ساعت و نیم (در اصل سه ساعت) بعدی را صرف هر کاری بکنیم جز فرش بافتن یا دست کم در مورد من وضعیت اینطور بود.
پیش از این هم گفتم تابستان کودکیهای من در جایی گذشت که مردمش فرش میبافتند و بارها شاهد چلهکشی فارسیباف بودم که وسط کوچه بساطش را پهن میکردند و من هزار بار شاهد چلهکشی فارسی باف بودم و بی اینکه چنین کاری را انجام بدهم اصول کار را بلدم و بعداً چلهکشی ترکی که به مراتب سادهتر از چلهکشی فارسی است را از پدرم و روی دارهای کوچک خانگی یادم گرفتم. پودکشی و گره زدن هم چه با قلاب ترکیباف و چه با دست فارسیباف که سادهترین کارها در روند فرشبافی هستند و چیز دیگری نمیماند که چهار ساعت کلاس کارگاه بافت دانشکده بخواهم یاد بگیرم. این کارگاه عملاً وقت گذرانی ملال انگیزی بود که به هیچ درد من نخورد و حاصلش بافته شدن یک فرش سی در سی دو رو بود. تنها کاری که استاد کارگاه بافت توانست، متفاوت از چیزی که خودم بلدم بودم به من یاد بدهد، این بود که فرش دو رو ببافم! که بعد پایان ترم چیزی برای نمره گرفتن داشته باشم. (یک جای خالی را اینجا میگذارم که در پستی مجزا به دو موضوع بسیار مهم مرتبط با همین وضعیت اشاره کنم.)
من بافنده حرفهای فرش نیستم و اینها که یاد گرفتهام بیشتر از سر کنجکاوی خودم بوده است که باید از هرچه در اطرافم میگذشت سر در میآوردم اما با خودم فکر میکنم آن دوستانی که بافنده حرفهای هستند و سر این کلاسهای مینشینند چطور زمان ارزشمندشان میسوزد و حرام میشود. (من همچنان معتقدم رشته فرش جای آدمهای ناآشنا با فرش نیست و اگر این آدمهایی که به زور انتخاب سازمان سنجش سر این کلاسها مینشینند، نباشند، اوضاع رشته فرش در دانشگاه پتانسیل عوض شدن را دارد.)
حالا همه اینها را بگذارید کنار هم و حال من را ببینید که استاد بافتی میدیدم که پروژه پایان ترم دانشجویانش اینها بودند. این کارهای خیلی خوب، دیوار آویزهائی که از ترکیب گلیم و فرش بافته شده بودند و طراحیشان هم حاصل کار استاد و دانشجوست. من فکر میکنم اگر آن دانشجویان تنها کار مفیدی که در کل چهارسال لیسانسشان انجام داده باشند، همین پروژه پایان ترم درس این استاد باشد، دست خالی از دانشگاه بیرون نرفتهاند. موضوع خیلی مهم توان استاد در گرفتن چنین نتیجهای از دانشجویان دانشگاه غیرانتفاعی است و این هم هنر دست این استاد سختگیر است. در این مدارس دانشگاهنمای غیرانتفاعی در مورد دانشجویانی که پول میدهند هیچ سخت گیری وجود ندارد و جای این دانشجویان روی سر اساتید و کارکنان دانشگاه است و پولی که میپردازند فقط صرف گرفتن نمره میشود و نه آموختن و کسی/استادی در این دانشگاهها حق گفتن نازکتر از گل را به این حسابهای مفت و مجانی و پروپیمان پول ندارد و استاد باید خیلی جربزه و توان داشته باشد که از این کیف پولهای بالقوه به دردنخور، دست آخر چنین کارهایی را تحویل بگیرد.
بدی اوضاع دانشگاههای ایران گفتنی نیست اما دانشگاههای پولی دیگر از مرتبه بد بودن گذشتهاند. دوستان و آشنایان بسیار زیادی را میشناسم که یک ترم یا دست کم فقط چند ترم در این دانشگاههای پولی دوام آوردند و بعد گریختند؛ زیرا وقتی سعی داشتند از دانشجو بخواهند درس بخواند یا بهتر درس بخواند و به دانشجوها بابت درس نخواندن نمره ندادند، کادر آموزشی و مدیریتی دانشگاه وارد عمل شد و کسی که این وسط توبیخ شد استاد بود و نه دانشجو چون دانشجو پول میدهد و سختگیری استاد میتواند این کیف پول بالقوه را فراری بدهد... به همین راحتی... مطمئناً در دانشگاه غیرانتفاعی فردوس مشهد هم اوضاع همین بوده است؛ اوضاعی که در تمام ایران در دانشگاههای پولی و غیرپولی برقرار است.
دانشگاههای دولتی مقررات عجیب و غریبی برای جذب استاد دارند که شرط اول نه سواد و توان درس دادن که مواردی مانند نماز خواندن و طول و عرض پارچههایی است که دور خودشان میپیچند که مسلماً بیشترین طول و عرض را چادرهای سیاه دارند و چه بهتر که شما سواد خواندن و نوشتن نداشته باشید اما سه متر پارچه هر روز از صبح تا شب دورتان باشد شما ایدهآلترین استاد برای چنین مجموعههایی خواهید بود. وقت پذیرش برای هیئت علمی کسی از سواد و توان استاد نمیپرسد اما از دانشجو میپرسند که آیا دکتر فلانی نماز هم میخواند و دانشگاه و این سیستم آموزشی هیچ دغدغهای در مورد این نمازخوانهای دزد ندارد. دزد از آن جهت که بسیاری از این اساتید واجد شرایط دینی با بهانههای مختلف در دانشگاهها و دانشکدههای مختلف پروژهها و مقالههای دانشجویان را به اسم خودشان در ژورنالها و مجلههای معتبر علمی دانشگاههای دنیا چاپ کردند و کسی نپرسید چرا و دانشجو هم به هزار مصلحت و اجبار و نبود حمایت از جانب پیامبر دزدان/وزارت علوم اعتراض نمیکند و دزد از آن جهت که کسی که توان و سواد آموزشی ندارد و سر کلاس میرود و دانشجو را سرگرم میکند و آخر ماه حقوق دریافت میکند، دزد است. به همین راحتی این سیستم از اساتید یقه بسته چادر به سر نمازخوان بیسوادی انباشته شده است که تا چهل سال آینده که بر سر کار باشند، اوضاع را به همین شکل پیش خواهند برد.
این نوشته ادامه دارد...
برچسبها:
دانشگاههای ایران,
رشته فرش,
کارگاه بافت,
یک جوالدوز به خودم یک سوزن به مردم
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۳۹۷/۰۳/۱۴ساعت 20:18  توسط آرزو مودی
|
ترکیه - کاراپینار (آناتولی مرکزی) - نیمه دوم قرن نوزدهم - 102 × 126 سانتیمتر
از میان قالیچهها و فرشهایی که حراجی وین گذاشته این قالیچه برای من جذابیت خاصی داشت هم به خاطر شکل طراحی و هم نوع رنگآمیزی دارد که با رنگ خاص این منطقه از آناتولی با آن اصرار و پایبندی همیشگی به استفاده از ترکیب مسلط قرمز و آرایش سبز کاملاً غریبه است.
بعدتر نوشت! دوست دارم اسم این جناب شاخ شمشاد را بگذارم "خانه خراب کن!" امروز متوجه شدم این ایشان با این طراحی خاصی که دارند، میتوانند یک الگوی جدیدی باشند که تا امروز توجه چندانی به حضور داشتنشان نکرده بودم و خلاصه اینکه این ترکیب را جدی نگرفته بود و سر جمع با چیز دیگری حسابش کرده بودم اما امروز همین امروز امروز (11 تیر 97) متوجه شدم گویا تفاوتهائی هست! شاید هم دو ماه دیگر آمدم و نوشتم خیر تنها آرایش خطوط فریبم داده بود. باشد که چنین باشد!
برچسبها:
فرش ترکیه,
فرش آناتولی,
نقش محرابی
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۳۹۷/۰۳/۱۴ساعت 13:6  توسط آرزو مودی
|
فرش بخشایش - 174 × 200 سانتیمتر - نیمه دوم قرن نوزدهم
من عکس را از پست آخر سایت جوزان برداشتم ولی مربوط به حراجی وین است. کاتالوگ آنلاین را در این آدرس ببینید.
برچسبها:
فرش ایران,
فرش بخشایش
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۳۹۷/۰۳/۱۳ساعت 21:22  توسط آرزو مودی
|
پشتی کاشانی - حدود 1930 میلادی
اگر اشتباه نکنم در رساله قشیریه یک جائی آقای قشیری بنا به مصلحت دیگری که به آموزههای طریقت ربط دارد، به پشتی اشاره میکند که نقش محراب داشته است.
بعد از آن در متون کهن دیگری هم دیدم که به پشتیهائی اشاره کرده بودند که نقش محرابی دارند ولی خود من غیر از پشتیهای ترکمن عملاً پشتی با نقش دیگری ندیده بودم. این عکس را از روی صفحه اینستاگرام برداشتم و اولین نمونه پشتی است که میبینم نقش محرابی دارد و میبینیم که از آن آرایش و وضعیت افقی که معمولاً در پشتیها میبینیم، در این نمونه خبری نیست.
برچسبها:
فرش ایران,
فرش کاشان,
پشتی,
نقش محرابی
+ نوشته شده در جمعه ۱۳۹۷/۰۳/۱۱ساعت 14:42  توسط آرزو مودی
|
آخرین باری که تبلیغ خرید یا فروش فرش دستباف را دیدید، چه وقت بوده است؟
من تبلیغ فرش دستباف را فقط در مجلههای دوزاری فرش دستباف که با پشتوانههای پولی آنچنانی اتحادیههای فلان و بهمان فرش دستباف چاپ میشوند، دیدهام. مجلههائی که هیچ کس آنها را نمیخواند و از پشت جلد رو تا پشت جلد پشت را با تبلیغ فرش فلان و بازرگانی بهمان پر میکنند و هیچ کس آنها را نمیخواند چون چیزی برای خواندن ندارند. پس حتی آن تبلیغها هم دیده نمیشود و فقط کاغذهای گران قیمت را حرام میکنند که یک عده خوشحال باشند مجله هم چاپ میکنند.
هر سال، شهریور ماه هم اسم فرش دستباف، اگر گوش تیز کنیم شنیده میشود اما آن صدا هم هر سال و هر سال کم جانتر و کم جانتر میشود.
چرا هیچ پیشفرضی و اصلی و اساسی برای تبلیغ کردن و گفتن در مورد فرش دستباف وجود ندارد؟ فرش دستباف آنچنان فروش و سود خوبی دارد که نیازی به تبلیغ شدن ندارد؟!!!
برچسبها:
بازار فرش دستباف,
فرش دستباف بخریم,
مصرف کننده داخلی فرش دستباف
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۹۷/۰۳/۰۹ساعت 11:14  توسط آرزو مودی
|
نمردیم و دیدیم که فرش ماشینی شد: آقای فرش ایران...
من در سال یک ساعت هم تلویزیون نمیبینم چون اصلاً تلویزیون ندارم. یک ماه گذشته اصفهان نبودم و وقت افطار و سحر تلویزیون روشن است و متوجه شدم که به تازگی فرش ماشینی در تلویزیون شریف ایران شده آقای فرش ایران!
تبریک به همه دست اندرکاران فرش دستباف...
مبارک همگی ما باشد.
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۳۹۷/۰۳/۰۸ساعت 16:51  توسط آرزو مودی
|

نزدیک به یکسال پیش (که فکر میکردم نهایت شش ماه گذشته بوده است) ایمیلی از خانم صائبی که آن موقع هنوز ایشان را نمیشناختم دریافت کردم که من را برای نمایشگاه دانشجویانشان که در نگارخانه فردوسی مجتمع جهاددانشگاهی مشهد برگذار میشد، دعوت کرده بودند. بهانه دعوت هم استفاده دانشجویان از کتاب فرش بلوچ بوچر بود که من مترجم کتاب هستم. دریافت چنین ایمیلی بسیار بسیار مایه خوشحالی بود اما آن وقت اصفهان بودم و امکان مسافرت یک روزه به مشهد میسر نبود و اگر اشتباه نکنم ماه رمضان هم بود. اینکه دانشجویانی از فرشهای بلوچ الهام گرفتهاند و بر این اساس کار کردهاند واقعاً مایه مسرت و خوشحالی برای من بود و به خصوص که از کتاب بوچر استفاده کرده بودند اما هیچ تصوری از کاری که این دانشجوها انجام دادهاند نداشتم و تصور هم نمیکردم که با چنین کارهایی با چنین سطح بالایی روبهرو بشوم.
مهمانان نمایشگاه مشهد را که دعوت میکردم خانم صائبی هم یکی از اولین کسانی بود که برایشان ایمیل فرستادم و واقعاً دیدن کسی که فرش بلوچ را دیده و بر این اساس کار کرده است برایم خوشآیند بود. فرش بلوچ مظلوم و بیادعاست و در مقابل فرشهای پر از زرق و برق و فاخر مشهد و سایر عشایریبافهای خراسان توجه چندانی به آن نمیشود و میشود گفت که هر سلیقهای آنها را نمیپسندد و خیلیها معتقدند که قالیچههای بلوچی زشتند!!! و نشان به این نشان که یکی از تاجرین فرش مشهد (و خیلیهای دیگر) همیشه به من میگفت "من نمیدانم این آشغالها (شما بخوانید قالیچههای بلوچ) چرا برای تو اینقدر جذاب هستند؟"
خانم صائبی یکی از اولین کسانی بود که برای دیدن نمایشگاه آمد و یک گفتگوی کاملاً هیجان انگیز خوشآیند طولانی داشتیم. این عکس را از کاتالوگ همان نمایشگاه گرفتم که کارهای دیگری هم در این مجموعه بود اما همگی با الهام از فرش بلوچ بافته شده بودند؛ دیوارآویزهائی با ترکیب گلیم باف و فرش که پروژه پایان ترم این دانشجوها بود؛ یک کار به غایت ارزشمند و بسیار عزیز و گرانبها.
این نوشته ادامه دارد...
برچسبها:
فرش ایران,
فرش بلوچ,
وحیده صائبی,
فرش خراسان
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۳۹۷/۰۳/۰۷ساعت 10:45  توسط آرزو مودی
|
+ نوشته شده در جمعه ۱۳۹۷/۰۳/۰۴ساعت 14:29  توسط آرزو مودی
|